مرکز فرهنگی عاشورا
محرم آمد ... محرم آمد ... محرم آمد ... محرم آمد ... محرم آمد ...
آخرین مطالب
لینک دوستان
طراحی و تولید نرم افزارهای کامپیوتر و وب سایت های شرکتیکیت اگزوززنون قویچراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مرکزعرضه محصولات فرهنگی وکتاب عاشورا و آدرس shorashoora.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1398 |

به گفته رهبر كبير انقلاب امام خميني ره آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند وبه فرموده امام خامنه اي بازم آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند ما سربازان گمنام امام هم ميگوئيم آمريكا هيچ غلطي نميتواني بكني ما جان بركفان آماده ايم تا امام خامنه اي دستور جهاد بدهد بعد ثابت ميكنيم كه هيچ غلطي تا ما هستيم نميتواني بكني

منتظر پيروزي اسلام بر استكبار ومرك بر اسرائيل



برچسب‌ها: آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

لسلام عليك يا قمر العشيره


"تاسوعا و عاشوراي حسيني تسليت باد"





فردا همه گویند سپهدار آمد


سقای حرم سید و سالار آمد




در دشت خروش و ولوله می افتد




گویند ابالفضل علمدار آمد





˙·٠●❤ ˙·٠●❤ مفقود الاثر هم مي گويد˙·٠●❤ ˙·٠●❤


...آرزو كه بر عاشقان عیب نیست...


...كه ای کاش...



از پيري پرسيدندزندگي چند بخش است؟


گفت: دو بخش


1 ـ كودكي    2 ـ پيري


گفتند: پس جواني چه شد؟


گفت: آنكه فداي حسين است و بس . . .






*** " يـــــــــا
حــــــــــق"***

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

روش های امر به معروف ونهي ازمنكر

 

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ( هر كه امر به معروف مي كند ،بايد شيوه اش نيز معروف باشد).
قرآن مي فرمايد : نيكي در اين نيست كه از بي راهه به خانه ها وارد شويد ، نيكي دراين است كه از راه آن وارد شويد.
امام باقر (علیه السلام) ذيل اين آيه فرمود : خانه ها را از راهش وارد شويد يعني هر كاري را از راهش انجام دهيد !
آري براي هرمعروف ومنكري ، از هر شخصي درهر مكاني وهر زماني، شيوه اي خاص لازم است كه اگرمراعات نشود ، امكان دارد اثر منفي دهد.

حديثي از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده كه فرمود: ( المومن مراه المومن ) مومن آئينه مومن است . اگر در اين حديث كوتاه دقت كنيم، نكاتي درباره شيوه امر به معروف درك مي كنيم ؛ از جمله :
1- آئينه از روي صفا عيب را مي گويد ، نه از روي انتقام ، غرض وكينه
2- آئينه زماني عيب را نشان مي دهد كه خودش گردوغبار زده نباشد.
3- آئينه مراعات مقام ومدال را نمي كند.
4- آئينه عيب را بزرگتر از آنچه هست ،نشان نميدهد.
5- آئينه همراه با نشان دادن عيب ،نقاط قوت را نيز نشان ميدهد.
6- آئينه عيب را روبرو مي گويد نه پشت سر.
7- آئينه عيب را بي سروصدا مي گويد.
8- آئينه عيب را در دل نگه مي دارد و همين كه از كنارش رد شدي عيب از صفحه اوپاك مي شود.
9- آئينه را اگر شكستي ، خرده هاي آن هم زشت و زيبا را نشان ميدهد. مومن را اگر شكستي وتحقير كردي ،باز دست از حرفش بر نمي دارد .
10- اگر آئينه عيب مرا گفت ، بايد خودم را اصلاح كنم ،؛ نه آنكه آئينه را بشكنم .آري! اگر مسلماني نهي ازمنكر كرد ،شما گناه را از خود دور كن وبه انتقاد كننده اعتراض نكن.
اي غزالي گريزم از ياري كه اگر بدكنم نكو گويد
مخلص آن شوم كه عيبم را همچو آيينه روبه رو گويد
نه كه چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته ،موبه مو گويد
توجه دادن به كرامت وارزش انسان
اگرانسان بداندكه جانشين خداست.
اگرانسان بداندكه فرشتگان بر اوسجده كرده اند اوموجودي است كه روح خدا دراو دميده شده است؛ تنها موجودي است كه خداوند درآفرينش او خود را ستوده است؛ همه چيز را به تسخير او درآورده است؛ در آفرينش ، بهترين شكل را به او عطا كرده است؛ براي او ، انبيا وكتب آسماني فرستاده است؛ او را موجودي فنا ناپذير قرار داده است، ارزش اوبهشت است ونه كمتر ؛ خداوند انواع فضيلت ها وكرامتها را به او مرحمت كرده است.
اگرانسان به اين كرامت ها ومقامات توجه كند ، هرگز خودرا به كارهاي زشت آلوده نخواهد كرد.
راستي! چرا عمر ما چراگاه شيطان باشد؟ ما كه جانشين خدائيم ،چرا با دشمن خدا قرين باشيم؟
حضرت علي (علیه السلام) فرمود : كسي كه كرامت و ارزش خود را شناخت دنيا و هوسها نزد او ناچيز مي شود

.

خاطره

شخصي به نام شقراني در زمان امام صادق (علیه السلام) مرتكب شراب خواري شد .امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: اي شقراني ! كار زشت از هر كس كه سر زند ، زشت است ؛ ولي اگر از تو سر زند ، زشت تر است؛ همان گونه كه كار نيكو از هر كس نيكوست ؛ ولي اگراز تو سر زند ، نيكوتر است . اين به خاطر جايگاه تو است . تو از وابستگان ما هستي . پس ، قدر خود را بدان !

شيوه هاي امرونهي

1- آماده سازي

سخن حق ، همچون شكر است ؛ اگر شكر را به همين شكل در گلوي كسي بريزيم ، امكان دارد خفه شود. بايد شكر را با آب مخلوط كرده تا تبديل به شربت شود وبراي همه افراد قابل استفاده وتحمل باشد .
از خاطرم نمي رود زماني كه مي خواستم درباره روايات كفن در تلويزيون صحبت كنم ، فكر كردم كه بعضي مردم تحمل شنيدن اين گونه آماده كردم كه : از نيازهاي عمومي وهمگاني ، نياز به لباس است. اسلام براي هر فصل و زمان وكاري لباس در نظر گرفته ودستوراتي داده است؛ مثل لباس كودك، لباس كار ، لباس جنگ ، لباس نماز عيد ،لباس نماز باران ،لباس احرام و حج ، لباس عروس ، لباس دادن به برهنه ها ، نظافت لباس ،وصله كردن لباس ،رنگ لباس ، دوخت لباس ، جنس لباس و...
وبراي هر يك ازعناوين هم حديثي ونكته اي گفتم . كم كم مردم را براي شنيدن بحث آخرين لباس (كفن) و روايات كفن آماده كردم .ولي اگر از ابتدا مي گفتم : موضوع بحث امروزم كفن است ، شايد ميليون ها نفر تلويزيون را خاموش مي كردند.

2- تلفيق

چه بسيارند افرادي كه از انجام معروف هراس دارند وچه بسارند كساني كه جدا شدن از بعضي منكرات را براي خودمحال مي پندارند ، در صورتي كه تلقين صحيح وبيان نمونه ها در اين زمينه كارگشا خواهد بود.

3- استفاده از هنر ، شعر وطنز

نقش هنر در دعوت مردم به فساد وانحراف ،بر كسي پوشيده نيست . سامري با هنر مجسمه سازي توانست مردم رامنحرف وبني اسرائيل را گوساله پرست كند.
زيبا گويي ، فصاحت وبلاغت ، بهترين اهرم براي جذب مردم است؛ همانگونه كه قيافه زيبا و موزون نقش مهمي در تاثير كلام دارد.
در قرآن ، امر شده است كه هنگام رفتن به مسجد ، زينت هاي خود را با خود برداريد.
سخن زيبا ومجادله نيكو از سفارشهاي قرآن كريم است.
يكي از نامهاي قرآن ، احسن القصص است. آري ، قصه گويي يك هنر است.

4- انصاف در برخورد

قرآن كريم در نهي از شراب ، اول از منافع مادي ومالي آن سخن گفته است وبعد مي فرمايد : (ضررش از نفعش بيشتر است)
خداوند در برخورد با كافران ومنافقان ومشركان ، همواره از عبارت (اكثرهم) استفاده مي كند، يعني همه آنان را نفي نمي كند بلكه مي فرمايد: بيشتر آنها چنين هستند در برخورد با خلافكاران نيز بايد ابتدا نقاط قوت ومثبت آنها را بگوييم وسپس آنها را متذكر كنيم .

5- اميد دادن

گاهي انسان گنهكار با خود مي گويد :ديگر ازما گذشته است ، ما ديگرراهي براي بازگشت نداريم. ما ديگر جهنمي شده ايم . اين گونه افراد هر روز به گناه بيشتري گرفتار مي شوند.
چون قامت ما براي غرق است در كم و زياد او چه فرق است
بايد به آنها از عفو الهي واز پذيرفتن توبه ولطفي كه خداوند به توبه كنندگان دارم بگوييم و خاطراتي ازتوبه كنندگان بيان كنيم تا گناه ، او را به ياس نكشاند . بايد به او تذكر داد كه ياس ازگناهان كبيره است .

6 – تغافل

گاهي بايدانسان خود را به غفلت بزند وتظاهر كند كه من متوجه خلاف تو نشدم تا از اين طريق شخصيت افراد شكسته نشود.
قرآن مي فرمايد : برادران يوسف كه پس از ده ها سال او را ديدند ونشناختند ، به او گفتند : ما قبلاً برادري داشتيم به نام يوسف كه دزد بود. يوسف خود را به تغافل زد ونگفت كه آن برادر من هستم وچرا به من نسبت دزدي ميدهيد .
البته تغافل در مورد خلافه هاي شخصي ، جزئي وفردي است ؛ و گرنه درمسائل مهم كه دشمنان وكفار براي براندازي نظام اسلامي نقشه مي كشند ، تغافل بزرگترين خواست دشمن است.

7- توجه به ظرفيت افراد

امام صادق (علیه السلام) شخصي را براي ماموريتي به منطقه اي فرستاد . او درگزارش خود به امام ، از مردم منطقه به شدت انتقاد كرد .امام فرمود : ايمان ده درجه دارد . بعضي يك درجه ايمان دارند وبعضي دو درجه ، بعضي هم هفت تا ده درجه . نبايد كساني كه ايمان كامل تري دارند ، از ديگران توقع بيش ار ظرفيت داشته باشند .
در شيوه تبليغ انبيا مي خوانيم كه مي فرمودند : ما ماموريم طبق ظرفيت افراد با آنان صحبت كنيم.

8- كنايه گويي

قرآن به حضرت عيسي (علیه السلام) مي فرمايد : آيا تو به مردم گفتي كه من ومادرم را خدا بگيريد؟!
در جاي ديگر ،خداوند پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب قرار داده و مي فرمايد : اگر پدر و يا مادرت نزد تو به پيري رسيدند ، تو با آنان درشتي نكن !
در حالي كه همه مي دانيم حضرت عيسي مردم را به توحيد دعوت مي كرد وپ يامبر اسلام دركودكي پدر ومادر خود را از دست داده بود.اين گونه خطاب ها در حقيقت به مردم است.

9 – ايجاد محبت

در بخش مهمي از قرآن ، خداوند نعمت هاي خود را مي شمارد تا عشق انسان را نسبت به خود زياد كند.
قرآن كه مردم را امر به عبادت مي كند ، مي فرمايد : پروردگار كعبه را پرستش كنيد ؛ زيرا او شما را از گرسنگي وترس نجات داد.
نمونه هايي از سيره پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره جذب دلها:
1- هر گاه سه روز يكي از ياران را نمي ديد ، به سراغش مي رفت.
2- از مريض ها در دورترين نقطه شهر عيادت مي كرد.
3- مردم را با بهترين نام صدا مي زد . حتي نام زنان وكودكان را با كرامت مي برد.
در تاريخ زندگي اهل بيت عليهم السلام نيز خاطرات فراواني به چشم مي خورد كه يك نمونه از آن را نقل مي كنيم :
مردي شامي به امام حسن مجتبي (علیه السلام) جسارت كرد.حضرت ايشان را به منزل بردند وچنان موردتفقد قرار دادندكه او از حرفهاي خود شرمنده شد.
در روايات مي خوانيم : با هر كس كه با تو قطع رابطه كرد ، ارتباط برقرار كن وهر كس به تو بدي كرد ، تو با او خوبي كن.

10- تحريك عواطف

شخصي به مادرش تندي كرد .روز بعد ،امام صادق (علیه السلام) او را ديد و به او فرمود : چرا با مادرت تندي كردي؟مگر نمي داني كه شكم مادرت منزل تو بود؟ دامان مادرت گهواره تو بود؟ شير مادر غذاي تو بود؟سپس فرمود : پس با او خشن نباش.

11- مخفيانه ومختصر باشد

در حديث مي خوانيم : هر كس برادر ديني خود را مخفيانه موعظه كند ،او راآراسته كرده ،ولي هر كس آشكارا موعظه كند، او را شرمنده كرده است.
گرنصيحت كني ، به خلوت كن كه جز اين ، شيوه نصيحت نيست
هر نصيحت كه بر ملا باشد آن نصيحت به جز فضيحت نيست
درحديث مي خوانيم :
هر گاه كسي را موعظه مي كني ؛ خلاصه بگو!

12- نماياندن الگوها

معرفي چهره هاي موفق وتجليل از آنها ، در دعوت مردم به معروف نقش موثري دارد . اين كه هر سال مردم در عاشورا فرياد (ياحسين )سر مي دهند ، زمينه دوري از پذيرش طاغوت و وفاداري به نظام اسلامي مي شود.
قرآن مي فرمايد : مردم دنيا از همسر فرعون درس بگيرند كه چگونه جذب مال ومقام وقدرت فرعون نشد .
درجاي ديگري مي فرمايد :از حضرت ابراهيم وحضرت محمد (علیه السلام) درس بگيريد ؛ زيرا اين دو بزرگوار اسوه والگو هستند.

قرآن كريم به پيامبر عزيز مي فرمايد: از طريق حكمت و منطق يا موعظه ونصيحت و يا جدال نيكو مردم را به راه خدا دعوت كن!

13 – تدريج

همان گونه كه شيطان انسان را گام به گام به سوي فساد مي كشاند راه اصلاح وامر به معروف ونيز گام به گام باشد
در قرآن درمورد تحريم ربا اين مراحل به چشم مي خورد :
در مرحله اول ، قرآن مي فرمايد :آنچه به مال شما از طريق ربا اضافه مي شد ،نزدخدا افزايش نيست.
در مرحله دوم ، قرآن ربا خواري را از عادات زشت يهوديان مي شمارد.
درمرحله سوم ،قرآن انسان را از رباي مضاعف و زياد نهي مي كند.
درمرحله چهارم ، قرآن ، ربا گرفتن رابه منزله اعلام جنگ باخدا مي داند.

14- تكرار

چون برنامه اسلام تنها آموزش نيست ، بلكه تربيت هم هست ،لذا اوامر ونواهي بايد تكرار شود. براي هر غفلت ،يك تذكر لازم است. شما درنماز ده ها بار (الله اكبر ) را در ركوع وسجود وقيام تكرار مي كنيد .
ياد خدا غذاي روح است وبايد همچون غذاي جسم تكرار شود.

15 -مماشات

حضرت ابراهيم (علیه السلام) براي نهي از بزرگ ترن منكر (شرك) از راه مدارا ومماشات وارد شد وگام به گام به انتقادات خوداضافه كرد.
بار اول فرمود: خورشيد غروب مي كند ومن غروب شدني را دوست ندارم .( اني لااحب الافلين)
بار دوم فرمود: ماه پرستي انحراف است وخدا مرا گرفتار آن نكند . ( لئن لم يهدني ربي ...)
بار سوم فرمود: من بيزارم از هر چه كه شما شريك خدا مي دانيد .( اني بري ء مما تشركون)

16- حكمت ، موعظه ،جدال نيكو

قرآن كريم به پيامبر عزيز مي فرمايد: از طريق حكمت و منطق يا موعظه ونصيحت و يا جدال نيكو مردم را به راه خدا دعوت كن!
در امر به معروف ونهي ازمنكر بايد روي مسائلي تكيه كرد كه قابل خدشه نباشد.به سخنان محكمي كه موردقبول همه است، حكمت گفته مي شود.
مراد از موعظه حسنه ، موعظهاي است كه بر اساس محبت و با بيان نيكو باشد و در زمان و مكان مناسب با شيو ه هاي صحيح انجام شود. ومراد از مجادله نيكو نيز پذيرفتن نقاط قوت ديگران واستدلال و مقابله به مثل در شيوه ها است.

17 - ريشه مفاسد را بخشكانيم

قرآن مي فرمايد : ( سوء ظن نبريد وتجسس نكنيد ) ؛ زيرا سوء ظن ، سرچشمه تجسس وتجسس ، سرچشمه غيبت مي شود.
اگر قرآن ،زنان را از پايكوبي ويا گفتار همراه با ناز وكرشمه وتحريك آميز نهي مي كند ،به خاطر خشكاندن سرچشمه گناه است.
درمسائل سياسي واجتماعي نيز براي اصلاح دولت ها بايد دولتمردان اصلاح شوند وبراي اصلاح نسل نو ،بايد خانواده ها اصلاح شوند.
قرآن مي فرمايد : با رهبران كفر مبارزه كنيد.

18- احترام به ارزشهاي ديگران

قرآن كريم ،به تورات وانجيل وانبياي گذشته احترام مي گذارد و مراكز عبادت ساير اديان را محترم مي شمارد ؛ حتي براي حفظ آن ، دفاع را لازم ميداند. در سفارش هاي اسلامي نيز آمده است: (بزرگان هر قوم را احترام كنيد!)

19 - با انجام معروف ،زمينه را بر منكر تنگ كنيم

قرآن مي فرمايد : (راه جلوگيري از فحشا ومنكر ، انجام معروفي همچون نماز است.)
هنگامي كه خداوند مي خواهد حضرت آدم را از غذايي منع كند، ابتدا اجازه بهره برداري از غذاهاي ديگر را به او ميدهد ومي فرمايد : (از هر غذايي در بهشت استفاده كن؛ ولي از اين غذا استفاده نكن!)
تفريح و ورزش از معروف هايي است كه جلو بسياري از مفاسد، امراض ومنكرات رامي گيرد.
زهد وعدالت مسئولان مملكتي ، از معروف هايي است كه مي تواند جلو بزرگترين منكرات را كه بدبيني به حكومت اسلامي است. بگيرد.

20- توجه به زمان

در روايات مي خوانيم : هنگام مسافرت ، خانواده خود را به تقوي سفارش كنيد ؛ زيرا در آستانه جدايي ،علاقه ها اوج مي گيرد و زمينه پذيرش در انسان زياد مي شود.
در حديث مي خوانيم : به هنگام خشم وغضب ، كسي را ادب نكنيد زيرا در معرض افراط هستيد .
در قرآن نيز نسبت به استغفار در سحر مكرر سفارش شده است.

21- اعراض

قرآن ميفرمايد : ( هر كاه كساني را ديدي كه در آيات ما به ياوه سرائي نشسته اند ، پس به عنوان اعتراض ،مجلس آنان را ترك كن ! يا مسير حرف را تغيير ده ! واگرشيطان تو را به فراموشي انداخت ، تا متوجه شدي جلسه را ترك كن وبا ستمگران منشين).
در حديث مي خوانيم : (سزاوار نيست كه مومن درمجلس گناهي كه نمي تواند آن را تغيير دهد بنشيند.)
پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مي فرمايد : گناهكاران را با قيافه عبوس ملاقات كنيد !

ستاد احیای معروف ونهي ازمنكر خراسان رضوی
جايگاه امر به معروف و نهي از منکریروش ها و شيوه ها

17-شيوه «استناد به الگوها»
در هر جامعه اي، الگوهايي شايسته در حوزه هاي مختلف وجود دارد. الگوهايي علمي، فرهنگي و اجتماعي که در زمينه هاي علم، فرهنگ و هنر، دين و اخلاق و... با برخورداري از ويژ گي هايي چون، بلندهمت بودن، عزم و تصميم جدي داشتن، صداقت و شجاعت داشتن، کمک به همنوعان و... زبانزد عام و خاص هستند. در موارد بسياري براي اصلاح رفتار افراد استناد به اين الگوها، سودمند و کارساز است. پروردگار متعال پيامبران و نيز پيشوايان معصوم را الگو و اسوه مردم قرار داده است و پس از آن، مؤمنان حقيقي به کمال رسيده را اٌسوه ديگران معرفي مي نمايد.

درباره استناد به الگوها براي تصحيح رفتار ديگران به يک نمونه تاريخي توجه گردد:
روزي پيامبر اسلام (ص) درباره رستاخيز و وضع مردم در دادگاه بزرگ الهي بياناتي فرمود، اين بيانات مردم را تکان داد و جمعي گريستند و به دنبال آن گروهي از ياران پيامبر تصميم گرفتند پاره اي از لذت ها و راحتي ها را بر خود تحريم کرده و به جاي آن به عبادت بپردازند، روزها را روزه گرفته و شب ها را به عبادت و نيايش صبح کنند. روزي همسر عثمان بن مظعون که زن جوان و زيبايي بود نزد عايشه آمد، عايشه از وضع او شگفت زده شد و پرسيد: چرا به خودت نمي رسي و زينت نمي کني؟
در پاسخ گفت: براي چه کسي زينت کنم؟ همسرم مدتي است که مرا ترک کرده و رهبانيت پيش گرفته است. اين سخن به گوش پيامبر رسيد، دستور داد همه مسلمانان به مسجد آيند. هنگامي که مردم در مسجد جمع شدند بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناي پروردگار فرمود: چرا بعضي از شما چيزهاي پاکيزه را بر خودحرام کرده ايد، من سنت خود را براي شما بازگو مي کنم (اگر من سرمشق و اسوه شما هستم، بايد مانند من باشيد) هر کسي از آن روي برگرداند از من نيست. من هرگز به شما دستور نمي دهم ترک دنيا گوييد زيرا اينگونه مسايل و دير نشيني در آئين من نيست. رهبانيت امت من در جهاد است، بر خود سخت نگيريد زيرا جمعي از پيشينيان شما بر اثر سخت گرفتن بر خود هلاک شدند.

18-شيوه «تنظيم روابط»
پيش از اين گفته شد هدف از امر به معروف و نهي از منکر انجام دادن معروف و ترک منکر است. اين هدف، گاهي با ايجاد ارتباط با مخاطب و يا کم و زياد کردن ارتباط به دست مي آيد. تنظيم رابطه با مخاطب با توجه به شرايط به سه گونه شکل مي گيرد:

الف- گسترش روابط
اين مرحله، از ايجاد ارتباط آغاز و به مراحل توسعه و گسترش آن مي رسد. آمر و ناهي گاهي تشخيص مي دهد در صورتي که با مخاطبان خود طرح دوستي و رفاقت بريزد و اين دوستي را تداوم و توسعه دهد مي تواند آنها را به انجام معروف ها وادار و يا از انجام منکرها بازدارد. اين شيوه در بسياري موارد اثربخش مي باشد. بزرگان بشريت از اين شيوه براي هدايت انسان و دعوت به توحيد و خير و نيکي بهره فراوان گرفته اند. به عنوان نمونه به اين داستان توجه شود: حضرت عيسي (ع) دو نفر از ياران نزديک خود را براي تبليغ دين و دعوت به توحيد و دست برداشتن از بت پرستي به شهر انطاکيه فرستاد. آنها براي جلب اعتماد مردم به اذن خداوند برخي از مريض ها را شفا مي دادند. داستان اين دو نفر به گوش پادشاه آن ديار که بت پرست بود رسيد. آنها را احضار کرد و پرسيد: شما کيستيد؟
گفتند: فرستادگان حضرت عيسي هستيم، آمده ايم تا تو را از پرستش بت هايي که قدرت شنيدن و ديدن ندارند، به پرستش خداوندي که مي شنود و مي بيند دعوت کنيم.
پادشاه: مگر شما غير از بت هاي ما خداي ديگري مي پرستيد؟
-آري، کسي که تو را حيات و زندگاني بخشيده است.
پادشاه که خشمگين شده بود دستور داد آن دو را شکنجه و زندان کنند. حضرت عيسي هم براي کمک به آن دو نفر، وصيّ خودش، شمعون را فرستاد. شمعون به شکل ناشناخته به شهر وارد شد. او از روز نخست با درباريان و اطرافيان پادشاه طرح دوستي ريخت و با آنان نشست و برخاست داشت. آنها که از نوع برخورد ، ادب و نيز بزرگواري او بسيار خشنود بودند به او انس و علاقه خاصي پيدا کرده بودند و نزد پادشاه از وي تمجيد نموده و به نيکي ياد کردند. پادشاه او را نزد خود فراخواند و وي را انساني بزرگ يافت، از معاشرت با او خرسند بود و احترام او را رعايت مي کرد. روزي شمعون که شرايط را مناسب ديد گفت: اي پادشاه شنيده ام دو نفر را به جرم اين که تو را به آيين ديگري خوانده بودند شکنجه و زنداني کرده اي؟ آيا به سخنان آنان گوش داده اي؟
پادشاه: خير در آن هنگام خشم تمام وجودم را گرفته بود.
شمعون: اگر نظر شما مثبت باشد آن دو بيايند تا ببينيم چه مي گويند!
پادشاه دستور داد آن دو را آوردند. در اينجا شمعون با زيرکي خاصي و با توجه به اين که آن دو از دوستان خود او بودند مديريت جلسه را برعهده گرفت و از آنان پرسيد: از سوي چه کسي به اينجا آمده ايد؟
گفتند: از سوي پروردگاري که آفريننده هر چيزي است و شريکي ندارد.
شمعون: چه آيه و نشانه اي بر راست گويي خود داريد؟
گفتند: هرچه شما بخواهيد.
پادشاه دستور داد نابينايي آوردند تا آن دو به او بينايي بدهند. آن دو دعا کردند و آن شخص بينا شد.
شمعون از فرصت استفاده کرد و به پادشاه گفت: شما نيز اگر از بت هاي خود بخواهيد که چنين کاري بکنند، شرافت و بزرگي آنان را اثبات خواهد کرد.
پادشاه: بين من و تو که چيز پنهاني وجود ندارد، خدايان ما نه ضرري را دفع مي کنند و نه سودي به ما مي رسانند. آنگاه پادشاه براي اين که از موضع انفعال بيرون بيايد، پيشنهاد دشوارتري دادکه اگر خداي شما مرده اي را زنده کند به او ايمان مي آوريم.
آنان پذيرفتند و گفتند: خداي ما بر هر چيزي توانا است. پادشاه دستور داد مرده اي را که هفت روز از مرگ او گذشته بود، آوردند (برخي گفته اند آن مرده، فرزند او بوده است) آن دو دست به دعا نزد پروردگار برداشتند. شمعون نيز آهسته و در دل خود دعا مي کرد تا آن مرده زنده شود. به اذن خداوند مرده زنده شد. در اينجا بود که پادشاه به توصيه شمعون به حضرت عيسي (ع) ايمان آورد و عده زيادي از مردم نيز به دين خدا گرويدند.

ب – محدودسازي روابط
نوع ديگر از تنظيم رابطه ، محدودسازي آن مخاطب است ، به اين معنا که آمر و ناهي ، با فرد يا افرادي دوستي يا پيوند خويشاوندي دارد و با آنان رفت و آمد مي کند ، برخي از آنان ، نسبت به انجام معروف ها ، سهل انگارند (مثلاً خمس مال خود را نمي دهند يا نماز نمي خوانند و ...) و برخي ديگر ، پاره اي از منکرها را انجام مي دهند (مثلاً دروغ مي گو يند يا درباره افراد تهمت مي زنند عيب جويي مي کنند و يا ...)
اگر آمر و ناهي ، احتمال دهد که امر و نهي زباني او تاثير گذار است ، بايد آنان را امر به معروف ونهي از منکر کند . اما اگر گفتن را کارساز نمي داند ، ولي کم کردن رابطه را موثر مي داند ، بايد از اين شيوه استفاده کند و رفت و آمدهاي خود را با آنان کمتر نمايد . اين روش نيز در مخاطب ، آثار ترتيبي مثبتي ، برجاي مي نهد و او را نسبت به خطاها و اشتباهات خود ، آگاه مي سازد . به عنوان مثال ، اگر پدري بخواهد ، فرزندش را از اشتباهي که در پيش گرفته بازدارد و شيوه هاي ملاطف ، گفت وگوي دوستانه و کمک بيشتر به او ، موثر نيفتاد ، مي تواند رابطه خود را با او را ،کم رنگ سازد و از کمک هايي که به او مي نموده است ، بکاهد . همين گونه است رابطه معلم با دانش آموز و دانشجو و نيز رابطه ما با دوستان ، بستگان و يا ساير افراد جامعه .

ج – قطع روابط
گاهي ، مخاطب يا مخاطبان ، که معروف را ترک کرده اند و يا به منکر روي آورده اند ، نه امر و نهي زباني را پذيرا هستند و نه با توسعه روابط ، به راه مي آيند و نه از محدودسازي ارتباط ،هراسي به خود مي دهند ! در اين صورت ، اگر مسأله خانواده اي است ، در درون خانه و اگر اجتماعي است ، در جامعه بايد با آن فرد يا افراد ، روابط خود را قطع نمايند و به تعبيري ديگر ، آنان را از برکت و نعمت نشست و برخاست و معاشرت و گفت و گو محروم سازند ، تا به خود آيند و از خطاي خود دست بردارند . «دور کن هم خويش و هم بيگانه را »
امام صادق (ع) به اصحاب خودفرمود :
چرا مانع رفتار ناشايست برخي افراد ، نمي شويد ؟ پاسخ دادند :آنها سخن ما را نمي پذيرند . حضرت فرمود: در اين صورت از آنان کناره گيري کنيد و از نشست و برخاست با آنان ، بپرهيزيد.
به دو نمونه از اين شيوه ، که يکي در حوزه خانواده است و ديگري در حوزه اجتماع و در صدر اسلام رخ داده است ، توجه کنيم :
در سال نهم هجري ، رسول خدا (ص) مردم را براي جنگ با روميان فرا خواند . زيرا خبر يافت که دولت روم سپاه عظيمي فراهم کرده است تا به جنگ مسلمانان بيايد . از طرفي ، فصل تابستان و گرمي هوا و رسيدن ميوه ها و آسايش در سايه درختان ميوه دار ، و از سويي دوري راه و نگراني از سپاه فراوان دولت روم کار بسيج کردن مسلمانان را دشوار ساخته بود. رسول خدا در اين جنگ ، - برخلاف جنگ هاي ديگر – از همان آغاز، مقصد و هدف خود را براي مردم ، آشکار کردتا مردم براي پيمودن راهي دور و کاري دشوار و نبرد با دشمني قدرتمند ، آمادگي کامل داشته باشند.
سپاهيان اسلام ، به راه افتادند ، اما در اين ميان ، سه تن از مومنان ، به نام هاي کَعب ، مراره و هلال، از روي تنبلي و سستي ، با آنان همراه نشدند و از حضور در اين جنگ ودفاع از اسلام ، سرباز زدند. آنان پس از رفتن سپاه پشيمان شدند ، اما ماندند، تا پيامبر (ص) برگردد . رسول خدا (ص) نيز بدون اين که جنگي رخ دهد(گفته اند ، روميان با شنيدن حرکت سپاه اسلام ، سپاهيان خود را به پايگاه هاي خود برگردانده بودند) مراجعت کردند اگر چه در اين مسافرت طولاني ، مسلمانان سختي هاي زيادي را تحمل کردند .
پس از بازگشت پيامبر (ص) اين سه نفر نزد پيامبر (ص) آمده و عذر خواهي کردند . اما پيامبر (ص) با آنان سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد تا از سخن گفتن با آنان خودداري کنند ، حتي خويشاوند آنان و زن و فرزند آنان ،فقط برايشان غذا مي بردند ، ولي با آنان سخن نمي گفتند. اين قطع رابطه ، زمين را با همه بزرگيش ، بر آنان تنگ ساخت. آنان گاه در ميان مردم و گاه در کوه و بيابان به سر مي بردند ، کعب مي گويد : روزي در بازار مدينه راه مي رفتم، که يکي از اهالي شام که براي خريد و فروش به مدينه آمده بود از من سراغ مي گرفت و از مردم مي خواست ، کعب رابه او نشان دهند. به من اشاره کردند، نزد من آمد . او نامه اي از پادشاه غسان ، براي من آورده بود ، پادشاه داستان ما را شنيده بود و با سوء استفاده از اين فرصت ، به من نوشته بود که : خبر يافتم که سرورت ، بر تو جفا کرده است ، باآن که خدا تحمل خواري و زبوني را بر تو واجب نکرده است ، نزد ما بيا تا با تو همراهي کنيم !
کعب مي گويد : بايد ديد ، چرا کار من به اينجا کشيده است ، که مردي مشرک نسبت به (جذب) من طمع کرده است ؟!
به هر حال اين سه تن که ده ها روز ، آواره و منزوي بودند حتي تصميم گرفتند خود آنان بايکديگر نيز ، سخن نگويند و به دعا و توبه مشغول باشند و بالاخره پس از پنجاه روز ، آيه اي نازل شد
(آيه 118 – سوره احزاب : و علي الثلاثه ...) و توبه آنان را پذيرفت و آنها با خوشحالي به دامان جامعه اسلامي برگشتند.
نتيجه :
اگر مسلمانان ، نسبت به ارزشهاي الهي و انسان ساز ، احساس مسئوليت کنند افراد بي بند و بار در اقليت قرار خواهند گرفت و با روشهايي که گفته شد ، مي توان به اصلاح آنان اقدام کرد .

آن بخش دیگری که باز آن را مختصر عرض می کنم که مربوط به عموم مردم است دردرجه اول عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر در مسائل اجتماعی.البته در مسائل فردی، تقوا خیلی زیاد مورد توصیه امیرالمومنین است; اما در زمینه مسائل اجتماعی شاید هیچ خطابی به مردم شدیدتر،غلیظتر، زنده تر و پرهیجان تر از خطاب امر به معروف و نهی از منکر نیست.امربه معروف و نهی از منکر، یک وظیفه عمومی است.البته ما باید تاسف بخوریم از این که معنای امر به معروف و نهی از منکر درست تشریح نمی شود.امر به معروف، یعنی دیگران را به کارهای نیک امر کردن.نهی از منکر، یعنی دیگران را از کارهای بد نهی کردن.امر و نهی، فقط زبان و گفتن است; البته یک مرحله قبل از زبان هم دارد که مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد، امربه معروف زبانی، کامل خواهد شد.وقتی که شما برای کمک به نظام اسلامی مردم را به نیکی امر می کنید مثلا احسان به فقرا، صدقه، راز داری، محبت، همکاری،کارهای نیک، تواضع، حلم، صبر و می گویید این کارها را بکن، هنگامی که دل شما نسبت به این معروف، بستگی و شیفتگی داشته باشد، این امر شما، امرصادقانه است. وقتی کسی را از منکرات نهی می کنید مثلا ظلم کردن، تعرض کردن،تجاوز به دیگران، اموال عمومی را حیف و میل کردن، دست درازی به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن، نمامی کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامی کار کردن، با دشمن اسلام همکاری کردن و می گویید این کارها را نکن، وقتی که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهی، یک نهی صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهی تان عمل می کنید.اگر خدای نکرده دل با زبان همراه نباشد، آنگاه انسان مشمول این جمله می شود که «لعن الله الامرین بالمعروف التارکین له ».کسی که مردم را به نیکی امرمی کند، اما خود او به آن عمل نمی کند; مردم را از بدی نهی می کند، اما خوداو همان بدی را مرتکب می شود; چنین شخصی مشمول لعنت خدا می شود; این چیزخیلی خطرناکی خواهد شد.

اگر معنای امر به معروف و نهی از منکر و حدود آن برای مردم روشن بشود،معلوم خواهد شد یکی از نوترین، شیرین ترین، کارآمدترین و کارسازترین شیوه های تعامل اجتماعی، همین امر به معروف و نهی از منکر است و بعضیهادیگر درنمی آیند بگویند «آقا! این فضولی کردن است »! نه، این همکاری کردن است; این نظارت عمومی است; این کمک به شیوع خیر است; این کمک به محدودکردن بدی و شر است; کمک به این است که در جامعه اسلامی گناه، گناه بماند.بدترین خطرها این است که یک روز در جامعه، گناه به عنوان صواب معرفی بشود; کار خوب به عنوان کار بد معرفی بشود و فرهنگها عوض بشود.وقتی که امر به معروف و نهی از منکر در جامعه رایج شد، این موجب می شود که گناه در نظر مردم همیشه گناه بماند و تبدیل به صواب و کار نیک نشود.بدترین توطئه ها علیه مردم این است که طوری کار کنند و حرف بزنند که کارهای خوب کارهایی که دین به آنها امر کرده است و رشد و صلاح کشور در آنهاست در نظرمردم به کارهای بد، و کارهای بد به کارهای خوب تبدیل شود; این خطر خیلی بزرگی است.

بنابراین اولین فایده امر به معروف و نهی از منکر همین است که نیکی وبدی، همچنان نیکی و بدی بماند.فایده دیگرش این است که وقتی در جامعه گناه منتشر بشود و مردم با گناه خو بگیرند، آنگاه اگر در راس جامعه هم کسی بخواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکی سوق بدهد، کارش با مشکل مواجه خواهد شد; نمی تواند; یا به آسانی نمی تواند; مجبور است با صرف هزینه فراوان این کار را انجام بدهد.یکی از موجبات نا کامی تلاشهای امیرمؤمنان با آن قدرت و عظمت در ادامه این راه، که بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود.این روایت تکان دهنده و عجیبی است;می فرماید:«لتامرن بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیسلطن الله علیکم شرار کم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم »; باید امر به معروف و نهی از منکررا میان خودتان اقامه کنید، رواج بدهید و نسبت به آن پایبند باشید; اگرنکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته ها را بر شما مسلط می کند; یعنی زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حجاج بن یوسف خواهد افتاد! همان کوفه یی که امیرالمومنین در راس آن قرار داشت و در آن جا امر و نهی می کرد ودر مسجدش خطبه می خواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر، به مروربه آن جایی رسید که حجاج بن یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حجاج چه کسی بود؟ حجاج کسی بودکه خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حجاج یک انسان را می کشت.یک بارحجاج دستور داد و گفت همه مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرهستند و از کفر خودشان توبه کنند; هر کس بگوید نه، گردنش زده می شود! باترک امر به معروف و نهی از منکر، مردم این گونه دچار ظلمهای عجیب و غریب واستثنایی و غیر قابل توصیف و تشریح شدند.وقتی که امر به معروف و نهی ازمنکر نشود و در جامعه خلافکاری، دزدی، تقلب و خیانت رایج گردد و بتدریج جزو فرهنگ جامعه بشود، زمینه برای روی کار آمدن آدمهای ناباب فراهم خواهدشد.

البته امر به معروف و نهی از منکر حوزه های گوناگونی دارد که باز مهمترینش حوزه مسؤولان است; یعنی شما باید ما را به معروف امر، و از منکر نهی کنید.مردم باید از مسؤولان، کار خوب را بخواهند; آن هم نه به صورت خواهش وتقاضا; بلکه باید از آنها بخواهند.این مهمترین حوزه است; البته فقط این حوزه نیست; حوزه های گوناگونی وجود دارد.

در مساله امر به معروف و نهی از منکر، فقط نهی از منکر نیست; امر به معروف و کارهای نیک هم هست.برای جوان، درس خواندن، عبادت کردن، اخلاق نیک،همکاری اجتماعی، ورزش صحیح و معقول و رعایت آداب و عادات خوب در زندگی،همه جزو چیزهای خوب است.برای یک مرد، برای یک زن و برای یک خانواده،وظایف خوب و کارهای بزرگی وجود دارد.هر کسی را که شما به یکی از این کارهای خوب امر بکنید به او بگویید و از او بخواهید امر به معروف است. نهی از منکر هم فقط نهی از گناهان شخصی نیست.تا می گوییم نهی از منکر، فورا درذهن مجسم می شود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکی باید بیاید و او را نهی از منکر کند; فقط این نیست; این جز دهم است. نهی از منکر در همه زمینه های مهم وجود دارد; مثلا کارهایی که افراد توانادستشان می رسد و انجام می دهند; همین سو استفاده از منابع عمومی; همین رفیق بازی در مسائل عمومی کشور، در باب واردات، در باب شرکتها و در باب استفاده از منابع تولیدی و غیره; همین رعایت رفاقتها از سوی مسؤولان.یک وقت دو نفر تاجر و کاسب هستند و با هم همکاری و رفاقت می کنند، آن یک حکم دارد; یک وقت هست که آن کسی که مسؤول دولتی است و قدرت و اجازه و امضا دردست اوست، با یک نفر رابطه ویژه برقرار می کند; این آن چیزی است که ممنوع و گناه و حرام است و نهی از آن بر همه کسانی که این چیزها را فهمیده انددر خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زیردست او واجب است; تافضا برای کسی که اهل سو استفاده است، تنگ بشود.

در محیط خانواده هم می شود نهی از منکر کرد.در بعضی از خانواده ها حقوق زنان رعایت نمی شود; در بعضی از خانواده ها حقوق جوانان رعایت نمی شود; دربعضی از خانواده ها بخصوص حقوق کودکان رعایت نمی شود; اینها را باید به آنها تذکر داد و از آنها خواست.حقوق کودکان را تضییع کردن، فقط به این هم نیست که انسان به آنها محبت نکند; نه، سو تربیتها، بی اهتمامیها،نرسیدنها، کمبود عواطف و از این قبیل چیزها هم ظلم به آنهاست.

منکراتی که در سطح جامعه وجود دارد و می شود از آنها نهی کرد و باید نهی کرد، از جمله اینهاست:اتلاف منابع عمومی، اتلاف منابع حیاتی، اتلاف برق،اتلاف وسایل سوخت، اتلاف مواد غذایی، اسراف در آب و اسراف در نان.

ما این همه ضایعات نان داریم; اصلا این یک منکر است; یک منکر دینی است; یک منکر اقتصادی و اجتماعی است; نهی از این منکر هم لازم است; هر کسی به هرطریقی که می تواند; یک مسؤول یک طور می تواند، یک مشتری نانوایی یک طورمی تواند، یک کارگر نانوایی طور دیگر می تواند.طبق بعضی از آمارهایی که به ما دادند، مقدار ضایعات نان ما برابر است با مقدار گندمی که از خارج واردکشور می کنیم! آیا این جای تاسف نیست؟! همه اینها منکرات است و نهی ازآنها لازم است.طبق نهج البلاغه، امیرالمؤمنین نهی از اینها را یکی ازمحورهای اصلی توصیه های خود قرار داده است.در باب مسؤولان، آن طور مشی کردن و عمل کردن و دستور دادن و قاعده معین کردن; در باب عموم مردم هم آنها راوادار کردن به حضور، به فعالیت و به احساس مسؤولیت در مسائل اجتماعی، باهمین امر به معروف و نهی از منکر.

وظیفه بزرگی بر دوش ما قرار دارد.امیرالمؤمنین جان مبارک خود را بر سراین کار گذاشت; همچنان که تمام عمر خود را از وقتی که می توانست تلاشی بکنداز همان وقتی که اسلام آورد، از اوان کودکی تا آخر عمر; چه دوران مکه، چه دوران مدینه، چه دوران بعد، چه هم در دوران خلافت در همین راه مصرف کرد ویک آن از مجاهدت و تلاش در راه خدا باز نایستاد.

برای انسان والایی که می خواهد برفراز همه پدیده های عالم وجود پرواز بکندو هیچ چیزی پابند او نباشد و او را اسیر نکند، اسوه حقیقی، امیرالمومنین است

نقش امر به معروف و نهی از منکر در برقراری امنیت اجتماعی

از آنجا كه افراد یك جامعه سالم مانند اعضای بدن، در راه زندگی اجتماعی و ایجاد حیات صحیح انسانی سهیم و شریك می باشند و هیچ یك از آنها نمی توانند در برابر قوت ها و كاستی های جامعه بی تفاوت باشند، مساله نظارت همگانی، امر به معروف و نهی از منكر، برای جلوگیری از فساد و سوق دادن جامعه به سوی اصلاح ضرورت می یابد.

 مقدمه

برقراری امنیت اجتماعی در هر كشوری یكی از مهم ترین دغدغه های مسئولین و مردم به شمار می آید. در این رابطه عوامل و متغیرهای متعددی دخیل و موثر هستند كه هر كدام در جایگاه خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرند. در مقاله حاضر نویسنده در مقام اثبات كاركردهای امر به معروف و نهی از منكر با مولفه های امنیت اجتماعی برآمده و نقش این فریضه حیاتی را كه یكی از مهم ترین واجبات اجتماعی دین اسلام است در ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی مثبت ارزیابی نموده و برای آن جایگاه والایی قایل شده است اینك با هم آن را از نظر می گذرانیم.

فرآیند نهادینه شدن ارزش ها

بشر از آغاز زندگی اولیه خود به این نتیجه رسید كه برای تامین نیازهای اساسی خود احتیاج به همراهی همنوعان خود دارد؛ بنابراین به تدریج گروه های مختلفی بین انسان ها به وجود آمد كه رفته رفته گسترده تر شد و باعث پیچیده شدن روابط گردید. این پیچیدگی روابط بشر را بر آن داشت كه برای هر موقعیتی حد و مرزی قرار دهد.

مرزها و حدود مذكور به تقسیم كار بین گروه های انسانی انجامید و اجتماع بشری سازماندهی شد. بدین ترتیب می توان یك گروه اجتماعی نظم یافته (سازماندهی شده) را «سازمان اجتماعی» نامگذاری كرد. اما لازمه حیات سازمان اجتماعی تعامل متقابل اعضای آن است و برای پایداری و دوام این تعامل، اعضای سازمان اجتماعی باید الگوهایی معین و شناخته شده داشته باشند. به الگوهای معین و مورد توافق برای عملكرد «هنجار» می گویند. 1 بنابراین برای اینكه یك جامعه بتواند حیات خود را حفظ كند و از بی نظمی و نقصان ایمن باشد، نیاز به حفظ و بقاء ویژگی های بنیادی و اساسی گروه های اجتماعی دارد؛ كه این همان حفظ هنجارها و ارزشهاست. به این ترتیب مقوله امنیت اجتماعی فرایند حفظ ارزش ها و هنجارها در جامعه است. این فرآیند در اجتماع از طریق «كنترل اجتماعی» به وقوع می پیوندد. «كنترل اجتماعی» عمدتا از طریق درونی كردن یا نهادینه كردن ارزش ها و هنجارها انجام می گیرد و در مراحل بحرانی تر و پیچیده تر از طریق مجازات ها.

درونی كردن یا نهادینه كردن در فرآیند جامعه پذیری (كه تامین كننده همنوایی در جامعه است) از طریق نهادهای مختلف اجتماعی چون خانواده، مدرسه و... صورت می پذیرد. در این فرآیند افراد جامعه بدون احساس فشار و اجبار از سر میل و رغبت هنجارهای اجتماعی را پذیرفته و با آن همنوایی می كنند. لذا افراد جامعه به نظمی اخلاقی، خودجوش و خودانگیخته مجهز می شوند.

فرایند درونی شدن یا نهادینه شدن هنجارها و ارزش ها نیاز به ابزاری كارآمد و روشی دقیق و منسجم دارد، تا باعث تحقق این امر یا پیشبرد سریعتر آن شود. فریضه امر به معروف و نهی از منكر كه یكی از مهم ترین واجبات اجتماعی دین اسلام است، این نقش را در ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی ایفا می كند. این مسئله از طریق بررسی ارتباط كاركردهای امر به معروف و نهی از منكر با مولفه های امنیت اجتماعی قابل اثبات می باشد.

مفهوم امنیت

معنای لغوی امنیت در فرهنگهای لغات عبارتند از: در امان بودن، آرامش و آسودگی، حفاظت در مقابل خطر (امنیت عینی و مادی) احساس آزادی از ترس و احساس ایمنی (امنیت ذهنی و روانی) و رهایی از تردید و اعتماد به دریافت های شخصی می باشد. (2) «امنیت را می توان شرایط عدم خطر یا تهدید نسبت به تواناییها و برخورداری های شخصی تعریف كرد. » (3)

امنیت اجتماعی

همان طور كه ذكر شد، یكی از ابعاد مهم امنیت ملی كه كمتر به آن پرداخته شده امنیت اجتماعی است. در تعریف امنیت اجتماعی دیدگاه های مختلفی وجود دارد. محققان تعاریف گوناگونی در این مورد ارائه می دهند؛ از جمله «مولار»خاطرنشان می سازد: «امنیت اجتماعی زمانی مطرح می شود كه جامعه تهدیدی در باب مولفه های هویتی خود احساس كند. » (4) «ویور» امنیت اجتماعی را توانایی های جامعه برای حفظ ویژگی های اساسی اش تحت شرایط تغییر و تهدیدات واقعی و محتمل تعریف می كند، وی خاطرنشان می سازد كه اعضای جامعه نمی توانند نسبت به چیزهایی كه هویتشان را تهدید می كند، احساس مسئولیت نكنندو آنهارا تنها به دولت واگذارند. (5) امنیت اجتماعی از نظر «بوزان» به حفظ مجموع ویژگی هایی ارجاع دارد كه بر مبنای آن افراد خودشان را به عنوان عضو یك گروه اجتماعی قلمداد می كنند؛ یا به بیان دیگر معطوف به جنبه هایی از زندگی فرد می گردد كه هدایت گروهی او را سامان می بخشد. (6) به این ترتیب «بوزان» امنیت اجتماعی را قابلیت حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب، هویت و عرف ملی با شرایط قابل قبولی از تحول می داند. (7) «توینس» دراین مورد معنقد است كه امنیت اجتماعی عدم ترس، خطر و هراس درحفظ و نگهداری ویژگی های مشترك گروه اجتماعی چون مذاهب، زبان و سبك زندگی است. (8)

امنیت اجتماعی در واقع فرآیند حفظ الگوهاو هنجارهای جامعه با توجه به نقش تعیین كننده گروه ها و نهادهای اجتماعی از جمله قبیله، سازمان های مذهبی وغیره است. هدفی كه این بعد دنبال می كند حفظ ارزش های اجتماعی توسط گروه های اجتماعی است. «به این ترتیب اصل موضوعه امنیت اجتماعی معطوف به حفظ و بقای ویژگی های بنیادی و اساسی گروه های اجتماعی است كه تحت عنوان «هویت» از آن یاد می شود. » (9)

به این ترتیب تعریف امنیت اجتماعی به صورت زیر ارائه می شود.

«فقدان ترس وتهدید نسبت به ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده درجامعه. »

مولفه های امنیت اجتماعی

براساس تعاریفی كه در بالا ارائه گردید، برقراری امنیت اجتماعی منوط به حفظ ویژگی های بنیادین جامعه بشری می باشد.

الگوها و هنجارهای موجود در جامعه از قبیل الگوهای زبان، فرهنگ، مذهب و عرف ملی اجزاء تفكیك شده ویژگی های بنیادین جامعه هستند. تفاوت ساختاری این اجزاء در اجتماعات مختلف باعث شكل گیری جوامع متعدد با هویت جمعی متفاوت از هم شده است. پایه و مایه هر اجتماع انسانی، این ویژگی های بنیادی است و ایجاد هرگونه اختلال و تغییر ناهماهنگ در هر یك از اجزاء مذكور، جامعه را درمعرض خطر قرار می دهد و دچار ناامنی می نماید؛ به طورمثال یكی از برنامه های استعماری جهت تسلط در كشورهای ضعیف، واردكردن ادبیات و زبان كشور بیگانه به این كشورها و ممنوع نمودن آموزش و تعلیم زبان ملی آن كشور است كه به طور قطع باعث برهم زدن نظام اجتماعی خاص آن كشور می شود.

بنابراین با توجه به مطالبی كه تاكنون ارائه گردید می توان مولفه های امنیت اجتماعی را چنین برشمرد: زبان، فرهنگ، مذهب و عرف ملی.

مفهوم معروف ومنكر

معروف به كاری اطلاق می شود كه با عقل و شریعت نیكو شناخته شود. (10) به عبارت دیگر «معروف» یعنی شناخته شده و مقابل منكراست، یا كار نیك مطابق فطرت «معروف» آن است كه مردم با ذوق آن را از حیات اجتماعی متداول می دانند و به فطرت سلیم آن را درمی یابند. (11)

طبق این تعاریف معروف ها دربین ملتها فطری و همگانی هستند و معمولا با تفاوت بسیار اندك بین دسته های گوناگون بشر یكسانند. در واقعیات زندگی بشری، یك سلسله معیارهای اصیل برای خوب وبد و زشت و زیبا وجود دارد وبشر با همان توان بشری قدرت تشخیص شایستگی ها و زیبایی ها را دارد.

بنابراین خوبی ها و بدی ها ذاتی هستند و انسان با بینش فطری و برداشت های نخستین خود می تواند برخی از آنها را دریابد و مختصات كلی آنها را باز شناسد و در جزئیات و سطوحی كه عقل انسان از شناخت آن قاصر است، وحی به كمك انسان می شتابد و در تشخیص خوبی ها از بدی ها او را راه می نماید. (12)

راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «منكر چیزی است كه به زشتی شناخته شده است. منكر ا ز «نكر» به معنای نشناختن ریشه دارد و انكار نوعی عدم قبول است. » (13) منكر هر كاری است كه عقل ها و خردهای صحیح زشتی آن را حكم می كنند، یا اینكه عقل ها در زشتی و خوبی آن كار سكوت می كنند، سپس دین و شریعت بدی وزشتی آن را بیان می كند. (14) كاری كه مردم در جامعه خود آن را نشناسند، یعنی در جامعه متروك باشد، حال یا به خاطر زشتی اش یا به خاطر اینكه جرم و گناه است. (15)

میزان تاثیرگذاری امر به معروف و نهی از منكر در ایجاد امنیت اجتماعی

امر به خوبی ها و نهی از بدی ها دو اصل پذیرفته شده همه اقوام و ملل در طول تاریخ زندگی انسان بوده است، زیرا این دو اصل در بردارنده منافع انسان ها و منطبق با عقل و فطرت اند. از آنجا كه افراد ی



برچسب‌ها: امربه معروف ونهي از منكر,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

سيج در بيان مقام معظم رهبري



سالگرد تشکيل بسيج مستضعفان، يادآور خاطره پرشکوه مجاهداتي است که در دوران هشت ساله جنگ تحميلي، زيباترين تابلوهاي ايثار و فداکاري همراه با نجابت و فروتني و توأم با شجاعت و رشادت را ترسيم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غيوري که شيران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شيطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آميختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جواناني که از لذات و هوسهاي جواني براي خدا گذشتند و پيراني که محنت ميدان جنگ را بر راحت پيرانه سر ترجيح دادند و مرداني که محبت زن و فرزند و يار و ديار را در قربانگاه عشق الهي فدا کردند؛ خاطره انسانهاي بزرگ و کم ادعايي که کمر به دفاع از ارزشهاي الهي بستند و از هيبت دروغين قدرتهايي که براي حفظ فرهنگ و ارزشهاي جاهلي غرب به مصاف ارزشهاي الهي آمده بودند، نهراسيدند.
2/9/68

*****
- بسيج عظيم مردمي، يکي از نعمتهاي بزرگ الهي است.
1/9/81

******
- هر کس که در دل براي سرنوشت خود، سرنوشت اين ملت و آينده ايران اسلامي ارزش قائل است آن کسي که براي استقلال و هويت ملت خود ارزشي قائل است، آن کسي که از تسلط قدرتهاي بيگانه بيزار است، آن کسي که برايش آينده اين کشور و اين ملت و آينده دنياي اسلام يک هدف بزرگ محسوب مي شود، آن کسي که از رنج هاي ملت فلسطين دلش خون است ... آن کسي که مايل است بيش از يک ميليارد مسلمان دنيا قدرت عجيبي را تشکيل بدهند که بشريت را به سمت کمال هدايت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگيرند، آن کسي که اين احساسات و اين درکها را دارد و حاضر است در اين راه قدمي بردارد او بسيجي است.
24/8/79

******
- وجود بسيج بايد ما را وادار کند به شکر الهي، نشاط جوانان بسيجي بايد ما را وادار کند به شکر الهي...
29/7/79

******
- بسيج يعني حضور بهترين و بانشاط ترين و باايمان ترين نيروهاي عظيم ملت در ميدان هايي که براي منافع ملي، براي اهداف بالا، کشورشان به آنها نياز دارد، هميشه بهترين و خالص ترين و شرافتمندترين و پرافتخارترين انسانها اين خصوصيات را دارند. بسيج در يک کشور، معنايش آن زمره‌اي است که حاضرند اين پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برايش سرمايه گذاري کنند.
29/7/79

******
- چرا در تبليغات جهاني و راديوها به بسيج اهانت مي شود؟ بسيج را که در خور تشويق و تعظيم و تحسين است مورد اهانت و بي مهري قرار مي‌دهند؟ چون نقش بسيج را در حفظ استقلال ملي، در حفظ غرور ملي در حفظ افتخارات ملي، در تأمين منافع ملي، و بالاخره از همه در اعلاء پرچم اسلام و نظام جمهوري اسلامي مي‌دانند به جد با بسيج دشمنند، امّا دشمني آنها فايده‌اي ندارد.
29/7/79

******
- انکار بسيج و بي احترامي به آن، يا نابخردانه است، يا خائنانه است. تا وقتي براي اين کشور امنيت لازم است تا وقتي که اين کشور و اين ملت به امنيت احتياج دارد. يعني هميشه، چون هميشه احتياج به امنيت هست، به نيروي بسيج به انگيزه بسيجي، به سازماندهي بسيجي و به عشق و ايمان بسيجي احتياج است.

10/6/78

******
- بسيج يعني نيروي کارآمد کشور براي همه ميدانها.
2/9/77

******

- ملتهايي که مردم در آن از نظر مسئولان آن کشور نقشي دارند، همه جا چيزي شبيه بسيج هست منتهي به اين درخشندگي، به اين فراگيري، به اين زيبايي، به اين فداکاري، من در جايي سراغ ندارم...
2/9/77

******
- علت اينکه در کشور ما بسيج اين طور درخشان شد و شکفت چه بود؟ ايمان عاشقانه، ايمان عميق، ايمان توام با عواطف که از خصوصيات ملت ايران است، مثل بعضي از ملتهاي ديگر، عواطف در اين ملت جوشان است کليد بسياري از مشکلات است. اين ايمان با آن عواطف همراه شد و اين رودخانه عظيم خودشان را به اين درياي پهناور تبديل کرد و مشکلات را در هر جايي که لازم بود از بين برد.
2/9/77

******
- بسيج عبارت است از مجموعه‌اي که در آنها پاک ترين انسانها، فداکارترين و آماده به کارترين جوانان کشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي کمال رساندن و به خوشبختي رساندن اين کشور جمع شده اند. ... مجموعه‌اي که دشمن را بيمناک و دوستان را اميدوار و خاطرجمع مي کند.
5/9/76

******
- بسيج يکي از برکات انقلاب و از پديده هاي بسيار شگفت آور و مخصوص اين انقلاب است. اين هم يکي از آن چيزهايي است که امام بزرگوار ما با ديد الهي خود، با حکمتي که خداي متعال به او ارزاني کرده بود، براي کشور و ملت و انقلاب ما به يادگار گذاشت.
5/9/76

******
- بسيج در حقيقت مظهر يک وحدت مقدس ميان افراد ملت است.
5/9/76

******
- بسيج در واقع مظهر عشق و ايمان و آگاهي و مجاهدت و آمادگي کامل، براي سربلند کردن کشور و ملت است.
5/9/76

******
- بسيج يک حرکت بي ريشه و سطحي و صرفاً ازروي احساسات نيست، بسيج يک حرکت منطقي و عميق و اسلامي و منطبق بر نيازهاي دنياي اسلام – و به طريق اولي – جامعه اسلامي است. قرآن کريم مي فرمايد:
[ هو الذي ايدک بنصره و بالمؤمنين] اي پيامبر، خداي متعال تو را، هم به وسيله نصرت خودش و هم از طريق مؤمنين مؤيد قرار داد و کمک کرد. اين خيل عظيم مؤمنيني که در اينجا مورد اشاره آيه قران قرار گرفته اند، عبارت ديگري است از آنچه که امروز به نام بسيج در جامعه ما قرار دارد.
8/9/74

******
- عظيم ترين و ماندگارترين يادگار [ امام عزيز و عظيم القدر ما] همين بسيج مردمي است که در همه جا حضور دارد.

27/8/71

******
- اين کار خدا بود که بسيج ملت ايران بتواند در سخت ترين ميدانها که همان ميدان جنگ است چنان قدرتي از خود نشان بدهد که ديرباورترين افراد هم قبول کنند که ملت ايران داراي توانايي است.
******
- بسيج يعني کل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي کشور ما اين که امام گفتند «بسيج بيست ميليوني» يعني اين.

از بيانات مقام معظم رهبري در پادگان امام حسن مجتبي (ع)5/9/69

******
- اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نيروهاي مسلح و بسيج مردمي در دوران جنگ هشت ساله نشان داديد و حقيقتاً اسلام را روسفيد و امت رسول الله (صلي الله عليه و آله) را سربلند ساختيد و اگر نبود خونهاي مطهر و معطري که در راه خدا بر زمين ريخته شد؛ يقيناً امروز از نظام اسلامي اثري نبود و پرچم قرآن چنين سربلند نمي شد
پيام به خانواده هاي شهدا، مفقودان در آستانه هفته دفاع مقدس 23/6/68

******
- محور دفاع از انقلاب، همين آحاد عظيم ميليوني بسيج هستند.

6/4/64

******
- بسيجي يعني دل باايمان، مغز متفکّر – داراي آمادگي براي همه ميدانهايي که وظيفه اين انسان را به آن ميدانها فرا مي خواند، اين معناي بسيجي است.
از بيانات مقام معظم رهبري در جشن بزرگ منتظران ظهور3/9/78

******
- هرجا وظيفه‌اي باشد، انسان بسيجي در ميدان آن وظيفه، حاضر است.
از بيانات مقام معظم رهبري در جشن بزرگ منتظران ظهور 3/9/78

******

- بسيج به معني حضور آمادگي در همان نقطه‌اي است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و اين انقلاب مقدس به آن نيازمند است. لذا پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) مهدي موعود عزيز، يک پيوند ناگسستني و هميشگي است.
3/9/78

******
- امروز هم، بسيجي براي کشور دل مي سوزاند براي آباداني کشور تلاش مي کند، براي حفظ استقلال ملي، هرچه بتواند کار مي کند و از جان خود هم مي گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن مي خواهد از روزنه‌اي، چه اقتصادي و سياسي و چه فرهنگي – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او مي ايستد و با مشت به صورتش مي کوبد.
8/9/74

******
- امام فرمودند «بسيج بايد سازماندهي بشود، بايد يکديگر را بشناسند، بايد آمادگي به وجود بياورند و آن را حفظ کنند» امروز هم تکليف بزرگ شما همين کارست. خيال نکنند که بسيج يک امر احساسي است. بسيج يک امر منطقي و فکري و ريشه دار و عميق است و کساني که در کار اين حقيقت بزرگ شرکت دارند؛ همه آحاد ملتند، هر کسي که بسيجي است بايد به بسيجي بودن خود افتخار کند. بسيجي بودن، مايه سرافرازي و سربلندي پيش پروردگار است.
74/8/9

******
- فرهنگ بسيجي، فرهنگ معنويت و شجاعت و غيرت و استقلال و آزادگي و اسير خواستهاي حقير، نشدن است.
74/8/9

******
- هفته بسيج در حقيقت فرصت و بهانه‌اي براي زنده نگه داشتن ارزشها و روح بسيجي در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پرشور و مدافعان عاشق صادق است. ... همان طور که امام و پيشواي راحل عظيم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو مي کنم و از خدا مي‌خواهم که با بسيجيان محشور باشم. بسيج يک افتخار و يک ارزش است. سعي کنيد اين روحيه بسيجي را براي کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنيد.
7/9/69

******
- شما بسيجي ها بايد به گونه اي رفتار کنيد که احترام و محبت مردم جلب شود. شما بايد نمونه اخلاق و تواضع و مهرباني و رعايت مقررات باشيد. آن کسي بسيجي تر است که مقررات را بيشتر رعايت مي کند، به خاطر آنکه اين فرد بيشتر از همه براي نظام دل مي سوزاند و مقررات، لوازم قطعي اداره درست نظام است.
از بيانات مقام معظم رهبري در مراسم بيعت جمع کثيري از بسيجيان نمونه 6/4/68

******
- سپاس و ستايش و تمجيد و تحسين فراوان خود را بر جوانان بسيجي مؤمن در سرتاسر کشور، اين دلهاي پاک، اين دلهاي تپنده با عشق به خدا، با ايمان به حقيقت، با اخلاق و با صفا، نثار مي کنم.
3/2/76

******
- من به بسيجيان عزيز فعّال اين کشور علوي و فاطمي، عرض مي کنم؛ اميرالمؤمنين عليه الصّلاه والسلام را الگوي خودتان قرار دهيد که بهترين و بزرگترين الگو براي بسيجيان مسلمان در همه عالم، علي ابن ابيطالب عليه السلام است.
3/9/73

******
- روحيه بسيجي و معرفت بسيجي بايد فراگير شود تا اين کشور بتواند بار سنگيني را که بر دوش دارد که همان بار هدايت الهي و سعادت انسانهاست - به سرمنزل برساند، لذا بسيج تمام شدني نيست.
27/8/71

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |



برچسب‌ها: امام خامنه اي,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |


شهادت قلّه کمال

شهادت از برترين واژه هاي فرهنگ اسلامي و از مقدّس ترين مفاهيم معارف الهي است. شهادت اوج کمال انسان است، آنگاه که انسان تمام هستي خود را يکجا نثار معبود مي کند و قطرة وجودش به درياي بيکران هستي مطلق مي پيوندد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «فوق کلّ ذي برٍّ برٌّ حتي يقتل في سبيل الله، فاذا قُتِلَ في سبيل الله فليس فوقه برّ؛(1) بالاتر از هر خير و نيکي، خير و نيکي وجود دارد تا انسان در راه خدا کشته شود که بالاتر از کشته شدن در راه خدا، خير و نيکي يافت نشود.»
همچنين پيغمبراکرم(ص) فرمود:

«اشرف الموت قتل الشهادة؛(2) شهادت برترين مرگ ها است.»

و نيز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «لوددت انّي اُقتَل في سَبيل الله، ثمّ احيا ثمّ اُقتَل ثمّ اُحيا ثم اقتل ثمّ اُقتَل؛(3) دوست دارم در راه خدا کشته شوم (نه يک بار و دو بار که) بارها کشته شوم و زنده شوم و باز هم کشته شوم.»

حضرت اميراملؤمنين عليه السلام در مقام دعا و درخواست از خداوند متعال عرضه مي دارد: «نسأل الله منازل الشّهداء؛(4) از خداوند جايگاه شهيدان را طلب مي کنم.»

مقدمه

به شهادت تاریخ، دین مقدّس اسلام که کامل ترین نسخه الهی برای هدایت، شفای امراض درونی و کمال بشر است، از بدوِ پیدایی تاکنون، از طرف دشمنان حقّ و عدالت و معرفت، در معرض انواع حمله ها و تهاجم ها بوده است و خواهد بود; از این رو، طرّاح حکیمِ آن باید راهکارهای مناسبی را جهت حفظ آن پیش بینی کند; زیرا حفظ، گسترش، بالندگی و اقتدار دین و جامعه دیندار، در گرو داشتنِ راهکارهای دفاعی مناسب برای این منظور است تا از هر گونه آسیب و خطر دشمن در امان بماند. با بررسی قرآن کریم و روایات معصومان(علیهم السلام) می توان گفت که فرهنگ شهادت طلبی، یکی از مهم ترین راهکارهای اجتماعی دین برای تحصیلِ هدفِ پیشین است بدین بیان که این فرهنگ، با تزکیه مؤمنان و تقویت روح ایمان، تعبّد و غیرت دینی در آن ها و نیز تقویت روحِ ایثار و تعاون و صبر و ولایت پذیری و احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی، جامعه دینی را اقتدار، عزّت و استحکام می بخشد و بدین صورت از دین و ارزش های متعالی آن پاسداری می کند. موضوع مورد بحث دراین رساله، فرهنگ شهادت طلبی و تأثیری است که این فرهنگ می تواند در حفظ دین داشته باشد. برای روشن شدن مطلب، ابتدا به بحث انسان، دین، و شهادت پرداخته شده تا جایگاه و مسؤولیت انسان در عالم، و رابطه او با خدا، خود و دنیا مشخّص شود. در بخش دیگر، شهادت طلبی از منظر قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) مورد بحث قرارگرفته، و عوامل تقویت و نیز موانع ایجاد و رشد روحیه شهادت طلبی بیان شده است. بخش آخر نیز به بیان اسرار و آثار فرهنگ شهادت طلبی اختصاص یافته است.از آن جا که عامل شهادت طلبی مؤمنان، عشق به خدا و شوق دیدار او و انجام دستورهایش برای تقرّب بیشتر به او و تقوای مطلوب او و محبّت و رحمت به بندگانش در دفاع از حقوق فطری و الهی آن ها و در یک کلمه، دفاع از انسانیت انسان ها است، شهادت طلبی، از مطلوب ترین و ارزشمندترین روحیات و ملکات فاضله انسانی نزد خدای سبحان به شمار می رود و فرهنگ آن از محبوب ترین فرهنگ ها نزد او است;

از مهمترین عوامل بازدارنده روند تکاملی جامعه و بزرگترین آفت انقلاب و حرکتهای سازنده، آمیزش خطوط انحرافی و جریانات منفی با مایه های اصیل و پاک و بر حق است. حق و باطل گاه آنچنان بهم می آمیزد که تمیز و جدائی آنها از یکدیگر محتاج به ایجاد سیل و موج قوی است تا لاشه ها را از درون دریای جامعه به بیرون پرتاب کند و گوهرها و مرجان ها و یاقوت ها را در درون بپرورد.

حق و باطل گاه مانند کف و آب هستند که تشخیص و جدائی آنان ساده است و گاه آنچنان بهم مخلوط شده اند که باید با حرکتهای تند و پرحرارت از هم جدا شوند.

انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح در چنین مواردی نقش خود را ایفاء می کند، شهادت چنان حرارت و سوزی می آفریند و چنان حرکت و تکانی را بوجود می آورد که حق و طرفدارانش از باطل و پیروانش به خوبی جدا می شوند.

شهادت شجاعانه نقش جدا کردن و شناساندن و سرانجام رشد و نمو حق و نابودی باطل را به طور احسن و اکمل در جامعه ایفاء می کند و با این اثر، اجتماع را از رکود و جمود و انزوا خارج می سازد و با تصفیه عمیق، پویایی و بالندگی و کمال جامعه را تضمین می کند.

مگر نه این است که مرگ به سراغ همه خواهد آمد و گریزی از آن نیست، پس چه بهتر آنکه با مردن معامله ای انجام شود و در برابر دادن سرمایه حیات و قربانی شدن، سود و نتیجه ای بزرگ عائد شود.

خداوند در قرآن می فرماید:

«اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحمت خدا بهتر از هر چیزی برایتان خواهد بود.

 شهادت که نتیجه سلامت روان، روحیه شجاعت و انتخاب آگاهانه است، مقاومت و پویایی جامعه را به دنبال دارد، چرا که ریشه در قدرت، قوت، صبر، استقامت، مبارزه با کفر، انسجام، آخرت خواهی و ظرفیت بالا دارد و این عوامل در مجموع، مقاومت جامعه را بالا برده و اجتماعی را متحرک و پویا و سازنده می سازد. شهیدان، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می نمایند و به جامعه ظرفیت روحی می بخشند و ضعف و سستی را از بین می برند و هر جامعه ای که افراد آن این گونه باشند، مشمول رحمت و نصرت خداوند هستند، و دیگر شکست نخواهند خورد که: «ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم؛ اگر خدا یاریتان کرد، دیگر کسی بر شما غلبه نمی کند.»

در مکتب توحيد، آن چيزي داراي ارزش و ماندگاري است که در راه خدا و براي خدا شکل گيرد. هر مقدار از عمر انسان که براي خدا صرف شود. هر کاري که براي خدا انجام گيرد، مالي که در اين راه هزينه شود. از ارزش واقعي و ماندگاري برخوردار است و در اين راستا هر چه انجام کاري براي خدا سخت تر و نيت خالص تر باشد ارزش و اثر آن بيشتر است. بنابراين هر گونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد في سبيل الله است.

در اين مکتب، از خود گذشتگي در راه خدا و دفاع از حق در بالاترين حد، ارزشگذاري شده است و فرهنگ ايثارگري و شهادت طلبي در متن اسلام از درخشش و ويژگي برجسته اي برخوردار است.

دستاورد اساسي حضرت امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي، احياء اسلام ناب محمّدي(ص) و مهمترين ويژگي آن احياء فرهنگ شهادت و ايثارگري بود. با مروري گذرا در فرايند نهضت امام خميني و قوام نظام اسلامي به خوبي مي توان دريافت که اگر فرهنگ شهادت طلبي و ايثارگري نبود، نه انقلاب به پيروزي مي رسيد و نه نظام اسلامي دوام مي يافت، همانگونه که در صدر اسلام نيز اگر اين ويژگي نبود نه اسلام شکل گرفته بود و نه دوام مي يافت.

بنابراين موضوع شهادت و ايثارگري سکه پربهايي است که در يک روي آن بايد والاترين ارزشهاي الهي را مشاهده کرد و در روي ديگر آن دستاوردها و آثار و برکات بي بديل را.

شهيد در لغت به معني گواه، حاضر، ناظر و... و در اصطلاح ديني به کسي اطلاق مي شود که با انتخاب آگاهانه، و بر اساس حجت شرعي، در راه خدا به شهادت مي رسد و در قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي اين گونه تعريف شده است، «شهيد به کسي گفته مي شود که جان خود را در راه انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن يا دفاع از کيان جمهوري اسلامي در مقابل تهديدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضد انقلاب و اشرار نثار نموده يا مي نمايد.»

شهادت در مکتب قرآن و تشیع دارای هفت رکن است:

1- داشتن ایمان به خدا، پیامبر و ائمه راستین معصوم اسلام.

2- گزینش آگاهانه.

3- به فرمان خدا و رسول خدا(ص

4- انگیزه راه خدا قرار دادن.

5- ایثارگری برای خشنودی خدا و رسیدن به رضوان و قرب او.

6- برای اعلاء کلمه حق و ریشه کن نمودن باطل پیکار کردن.

7- در معیت خدا و اولیاء خدا بودن.

 در تفکر شیعی، برترین کامیابی، بزرگترین پیروزی، والاترین مقام، بالاترین امتیاز، عظیم ترین فوز، نیکوترین نیکی، رفیع ترین مرتبت و عالی ترین رتبت و گرانمایه ترین درجه، رسیدن به فیض عظمای شهادت است و برای شهید، گرانبهاترین اوقات و شکوهمندترین لحظه ها و زیباترین زمانها، ساعتی است که پیروزمندانه به دست دشمنان پست بیگانه... به مرگ شرافتمندانه نائل گردد، و جام شهادت را به لب گرفته و آن را به بهای جان خریداری نماید.

اینک او شهید است، یعنی تجسّم و عینیت یافته و شکل گرفته مکتب تشیع و الگو و معیاری برای همه بشریت.

جهاد مقدّس شهید و خون پاکی که در این راه به زمین ریخته می شود، عامل بقای جوامع انسانی و تداوم ارزش های مقدّسی است که انسانیت و شرف و عدالت و آزادی در پرتو آنها، جان و رمق می گیرند و استمرار می یابند.

شهید چون شمع می سوزد و با نور خویش، ظلمات و تاریکی های زندگانی بشر را روشن می کند و راه رشد و سلامت و سعادت جامعه انسانی را صاف و هموار می سازد.

شهادت در قرآن

آیات فراوانی در قرآن کریم به مسئله شهادت اشاره نموده است، در این قسمت به برخی از آیات اشاره می نمائیم:

1- ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون ؛(3) هرگز نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند، بلکه زنده به حیات (ابدی) شدند و در نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود».

2- ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه امواتٌ بل احیاءٌ ولکن لاتشعرون؛(4) به کشته شدگان در راه خدا، مرده نگوئید چرا که زنده اند، لکن شما درک نمی کنید».

3- والّذین قتلوا فی سبیل اللّه فلن یضلّ اعمالهم سیهدیهم و یصلح بالهم ویدخلهم الجنّة عرّفها لهم؛(5) و آنان که در راه خدا کشته شدند، هرگز خداوند اعمالشان را ضایع نمی گرداند، آنها را هدایت کرده و امورشان را اصلاح می فرماید و در بهشتی که قبلاً به آنان شناسانده وارد خواهد کرد».

4- و من یقاتل فی سبیل اللّه فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً؛(6) و هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد و یا فاتح گردید اجر عظیمی به او عطاء خواهیم کرد. نتیجتاً، انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح است که این اجرها را برای شهداء به ارمغان می آورد».

شهادت در احادیث

احادیث و روایات متعددی پیرامون شهید و مقام والای آنان نقل شده است که به پاره ای از آنها اشاره می نمائیم:

1- امام صادق(ع) از رسول اللّه (ص) نقل فرمودند:

«اشرف الموت قتل الشّهادة؛(7) با شرافت ترین مرگها، کشته شدن به نحو شهادت است».

2- از امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارش (علیهم السّلام) است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

 

«فوق کلّ برّ برّ حتّی یقتل الرّجل فی سبیل اللّه، فاذا قتل فی سبیل اللّه عزّ و جلّ فلیس فوقه برٌّ...؛(8) بالاتر از هر نیکی، نیکی برتری است، تا اینکه شخص در راه خدا کشته شود، پس هنگامی که در راه خداوند عزّ و جلّ کشته شد، نیکوکاری ای بالاتر از آن نیست...»

3- امام باقر(ع) فرمود: که علی بن الحسین (علیهما السلام) مکرّر می فرمودند: رسول اللّه (ص) فرمودند: هیچ قطره ای برای خداوند عزّ و جلّ محبوبتر از قطره خونی که در راه خدا( ریخته شود) نیست.(9)

4-  از امام صادق(ع) است که از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند:

چرا شهید در قبرش مورد امتحان و ابتلاء قرار نمی گیرد؟ فرمود: شمشیر بالای سرش، (هنگام شهادت) برای امتحان و ابتلاء او کافی بود.(10)

در حقیقت شهادت

در اسلام و لسان قرآن و اهل بیت معصومین(ع)، شهادت گزینش مرگ سرخ متکی بر شناخت و آگاهی بر مبنای آزادی و اختیار در مبارزه علیه موانع تکامل و انحرافات فکری است که مجاهد با منطق و شعور و بیداری انتخاب می کند و روحیات یک ملت و تاریخ را تضمین می نماید.

شهادت مکتب سازنده ای است که شگرفترین اثرات و خلل ناپذیرترین واکنش های نسل های بهم پیچیده تاریخ را داراست.

در حقیقت، شهادت خون دوباره ای است که به کالبد نیمه جان جامعه وارد می گردد، خون این عنصر خلیفه اللهی در نظام اجتماعی به عنوان گویاترین و مؤثرترین عامل تبلیغ صدق و صفا، حق و حقیقت آگاهی و سازندگی خواهد بود. از این روست که امام علی(ع) بعد از شهادت محمد بن ابی بکر به عبداللّه بن عباس می نویسد:

«به خدا سوگند، اگر علاقه من به هنگام پیکار با دشمن در شهادت نبود و خود را برای مرگ در راه خدا، آماده نساخته بودم، دوست می داشتم حتی یک روز با این مردمی که محمد بن ابی بکر را تنها گذاشتند، روبرو نشوم».(11)

مرحوم استاد علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می گوید:

«شهادت یکی از حقایق قرآنی است که در موارد متعدد یادشده، دارای معانی وسیعی است. حواس عادی ما و نیروهای وجودی ما تنها صورت افعال را تحمل می کند. حقایق اعمال و معانی نفسانیه، کفر و ایمان، شقاوت و سعادت، خیر و شر، حسن و قبح، و آنچه از دسترس حس مخفی است و تنها با قلوب کسب می شود، اینها از دید انسان خارج است که نه بر آن احاطه و نه از آن احصاء است برای حاضرین چه رسد برای غایبین، اما شهیدان به ادراکی می رسند که بر اینها اشراف و از اینها مطلع و در کنارشان حضور دارند.»

مجد و عظمت والای شهادت همواره تجلی بخش حیات امّتها بوده است.

تاریخ شهادت، تاریخ عقیده و جهاد و اگر شهادت در کربلا و نهضت خونین عاشورا نمی بود، این اخلاص و دوستی که میلیونها انسان از صمیم قلب نسبت به اهل بیت پیغمبر پیدا کرده اند بوجود نمی آمد.

شهیدان جانهای خود را فدا کردند، جان بر کف نهادند، اما دینشان را از دست ندادند، تنها هدف آنها، اطاعت از ندای حق و احیای دین الهی بود.

انسان تا زمانی که در حصار مادی خود و زمانش فرو رفته باشد، نمی تواند دم از منطق شهید بزند. چرا که او را در حریم این معنا راهی نیست مگر به عشق. بنابر گفته استاد بزرگوار شهید مرتضی مطهری:

«منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق...»

مقام شهيد

شهيد مصداق عيني شهادت است با انتخاب آگاهانه و در کمال خلوص، هستي خود را يکجا به آفريدگار جهان تقديم مي کند و به سرچشمة بقا و حيات، پيوند مي يابد.

درک مقام شهيد از توان و ظرفيت فهم ما خارج است و تنها منبع وحي الهي است که شمه اي از اين مقام را براي ما بازگو فرموده است: «ولا تقولوا لِمَن يُقتَلُ في سَبيل الله اَموات بل احياء ولکن لاتشعرون؛(5) براي کساني که در راه خدا کشته مي شوند نگوييد مردگانند (کلمه اموات را درباره شهدا به کار نبريد) بلکه آن ها زنده اند، لکن شما درک نمي کنيد.»

اين آيه ضمن آن که بر زنده بودن شهدا تأکيد مي ورزد، درک اين مقام را از حيطة شعور و فهم بشر در اين دنيا خارج مي شمارد. در حالي که در آيه فوق از به کار بردن تعبير اموات در مورد شهدا نهي مي کند، در آيه اي ديگر از پندار مرده بودن آنان نيز نهي فرموده است که نه فقط به زبان نگوييد آن ها مرده اند بلکه به دل نيز راه ندهيد.

«ولا تحسبنَّ الَذين قُتِلوا في سَبيل الله امواتاً بل احياءٌ عند ربّهم يرزقون؛(6) کساني را که در راه خدا کشته شده اند مرده مي پنداريد، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند.»

امام خميني(قدّس سرّه) در اين زمينه مي فرمايد: «اگر نبود در شأن و عظمت شهداي معظم في سبيل الله جز اين آيه کريمه، که با قلم قدرت غيب بر قلب مبارک نوراني سيد رسل صلي الله عليه و آله وسلّم نگاشته و پس از تنزل مراحلي به ما خاکيان صورت کتبي آن رسيده است، کافي بود که قلم هاي ملکوتي و مُلکي شکسته شود و قلبهاي ماواري اصفياءالله از جولان در حول آن فرو بسته شود. ما خاکيان محجوب يا افلاکيان چه دانيم که اين «ارتزاق عند الرّب شهدا» چي است. چه بسا مقامي باشد که خاص مقربان درگاه او جلّ و علا و وارستگان از خود و ملک هستي باشد، پس مثل من وابسته به علائق و وامانده از حقايق چه گويم و چه نويسم، که خاموشي بهتر و شکستن قلم اولي است.»(7)
امام خميني همچنين پيرامون نکاتي از همين آيه مي فرمايد: «در اين آيه کريمه بحث در زندگي پس از حيات دنيا نيست که در آن عالم همه مخلوقات داراي نفس انساني به اختلاف مراتب از زندگي حيواني و مادون حيواني تا زندگي انساني و مافوق آن زنده هستند، بلکه شرف بزرگ شهداي در راه حق، «حيات عند الرّب» و ورود در «ضيافة الله» است.

اين حيات و اين ضيافت را با قلم هاي شکسته اي مثل قلم من نمي توان توصيف و تحليل کرد، اين حيات و اين روزي غير از زندگي در بهشت و روزي در آن است. اين لقاء الله و ضيافة الله مي باشد. آيا اين همان نيست که براي صاحبان نفس مطمئنه وارد است «فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي» که فرد بارز آن سيد شهيدان سلام الله عليه است.»(8)

«از شهدا که نمي شود چيزي گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهة مستانه شأن و در شادي وصولشان «عند ربّهم يرزقون»اند، و از «نفوس مطمئنه اي» هستند که مورد خطاب «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» پروردگارند. اينجا صحبت از عشق است و عشق؛ و قلم در ترسيمش بر خود مي شکافد.»(9)

درباره مقام شهيد احاديث بسياري از معصومين عليهم السلام نقل شده است که در اينجا به مواردي از آن ها اشاره مي شود.
حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود:

«ان الله کتب القتل علي قوم و الموت علي آخرين و کلّ آتيةٌ منيّتُه کما کَتَبَ الله لَه فَطوبي للمجاهدين في سبيل الله و المقتولين في طاعته؛(10) خداوند براي گروهي کشته شدن و براي گروهي ديگر مرگ را مقرر فرموده است و هر کدام به اجل مقرر خود به آنگونه که خدا مقدّر فرموده مي رسند. پس خوشا به حال مجاهدان در راه خدا و کشتگان در راه اطاعتش.»

امام زين العابدين عليه السلام از قول جدش رسول الله(ص) مي فرمود:

«ما من قطرةٍ احبُّ الي الله عزّوجلّ من قطرة دمٍ في سبيل الله؛(11) هيچ قطره اي در پيشگاه خداوند محبوب تر از قطره خوني که در راه خدا ريخته مي شود، نيست.»

از پيغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود:

«...و اول من يدخل الجنة شهيد؛(12) اول کسي که وارد بهشت مي شود، شهيد است.»

امام صادق عليه السلام از طريق پدرانش از جدش رسول الله(ص) نقل فرموده:

«ثلاثة يشفعون الي الله يوم القيامة فيفشَفِّعُهم الانبياء ثم العلماء ثمّ الشهداء؛(13)

سه گروه روز قيامت شفاعت مي کنند و شفاعت آنان مورد پذيرش خداوند قرار مي گيرد: انبياء، علما، و شهداء.»

همچنين از پيغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود: «يشفع الشهيد في سبعين في اهله؛(14) شهيد هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت مي کند.»
امام خميني دربارة شفاعت مي فرمايد: «جلوه شفاعت شافعان در اين عالم، هدايت، آن ها است و در آن عالم، باطن هدايت شفاعت است. تو از هدايت اگر بي بهره شدي از شفاعت بي بهره اي و بهر قدر هدايت شوي شفاعت شوي.»(15)

با توجه به معني شفاعت و رابطه آن با هدايت در اين دنيا و نقشي که شهدا در امتداد انبياء و علماء براي هدايت مردم ايفا مي کنند، جايگاه رفيع شهدا را مي توان دريافت. اگر در حديث اخير سخن از شفاعت هفتاد نفر از اهل شهيد آمده است اولاً کلمه هفتاد ظاهراً اشاره به کثرت است و وسعت دائره شفاعت شوندگان در آخرت وابسته به دائره هدايت شوندگان از شهادت شهيد در اين دنيا است و ممکن است شهادت شهيدي مانند امام حسين عليه السلام منشأ هدايت ميليون ها ميليون انسان در اين دنيا و شفاعت آنان در آخرت شود. ثانياً به کاربردن تعبير اهل در حديث مزبور اشاره به اهليت شفاعت شوندگان دارد که با نظر امام خميني مبني بر تطابق بين ظاهر و باطن شفاعت همسو مي باشد. آن چنانکه شفاعت حضرت نوح در مورد پسرش به درگاه خداوند پذيرفته نشد به دليل آن که در فرهنگ قرآن «انه ليس من اهلک؛(16) او اهل حضرت نوح نبود!»

وظيفه جامعه نسبت به شهيد

از آنجا که شهيد براي خدا و در راه خدا، هستي خود را براي نجات و سعادت جامعه فدا مي نمايد، هر چند پاداش اصلي خود را از خداوند دريافت مي کند، اما بنابر حکم عقل، جامعه نيز به لحاظ حقي که شهيد بر گردن آنان دارد. مديون شهيد است و بايد با تمام وجود دَين خود را در قبال شهيد ايفاء نمايد.
زنده نگهداشتن ياد و نام شهيد و بزرگداشت زمان و مکان شهادت و مدفن و الگوسازي از شخصيت و سيرة زندگي و حماسة ايثارگرانة شهيد، بخشي از وظائف جامعه نسبت به شهيد مي باشد.

اين نکته افزودني است که فايده انجام اين نوع وظائف عمدتاً به خود مردم باز مي گردد و در حقيقت اين ما هستيم که نيازمند شهدا هستيم نه آن که شهدا نيازمند بزرگداشت ما باشند. اجر و مقامي که شهدا نزد پروردگارشان دارند با بزرگداشت يا غفلت مردم از آنان کم و زياد نمي شود. بزرگداشت و تکريم شهيد در جامعه يعني بزرگداشت و تکريم فرهنگ شهادت و تمام نيکي ها و ترويج روحيه ايثارگري و فداکاري براي ارزش ها و دفاع از جامعه و سرزمين اسلامي. فرهنگ و روحيه اي که قوام بقاء جامعه و نظام و سرزمين اسلامي، همواره نيازمند به آن مي باشد. و اين مطلبي است که تمام ملل و کشورها در چارچوب جهان بيني و ارزشهاي خود به منظور حفظ استقلال و دفاع از موجوديتشان در برابر بيگانگان و مهاجمان مورد توجه و اهتمام جدي آنان قرار دارد.

منزل بي مانند ايثارگران در مکتب وحي

آيات فراوان قرآن و احاديث بسيار زياد معصومين(ع) پيرامون رزمندگان راه خدا بيانگر جايگاه رفيع و بي نظير آنان است. براي نمونه اين آيه را مرور مي کنيم:

«انّ الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم، بانَّ لَهُمُ الجَنَّةَ، يُقاتِلُونَ في سبيل اللهِ، فَيقتلون و يقتلون، وعداً عليه حقّاً في التَورية و الأنجيل و القرآن، و من اوفي بعهده من اللهِ، فاستبشروا ببيعکم الّذي بايعتُم بِهِ، وَ ذلِکَ هُوَ الَفوز العظيم؛(18) همانا خدا (مشتري) از مؤمنان (بايع) جان، مالشان (مثمن) را به بهاي بهشت (ثمن) خريداري کرد. آنان در راه خدا مي جنگند و مي کشند و کشته مي شوند. اين در تورات و انجيل و قرآن وعده حقي بر عهده خداست و چه کسي از خدا بر عهد خويش وفادارتر است؟ پس به اين معامله اي که با خدا کرده ايد شاد باشيد و اين همان کاميابي بزرگ است»

اين جلوه اي از منزلت والاي رزمندگان راه خداست بکشند يا کشته شوند و آنگاه که جان خويش را در جبهه فدا کنند يا بعد از مجروح شدن و تحمّل مشقتها و درد بسيار که خود پاداشي بزرگ دارد در اثر جراحات و جانبازي به شهادت برسند و يا آن که در اسارت، شکنجه و آزار مضاعف دشمن را به جان بخرند و به مقام آزادگي برسند. همگي برخوردار از اين فضيلت والا هستند و آنگاه که رزمنده اي جان بر کف، در اثر جراحت هاي جنگ به مقام جانبازي نائل شود و همزمان در اسارت سخت ترين رنج ها و دردها را تحمّل کند و در اثر جراحت هاي جانکاه جبهه به مقام شهادت رسد با برخورداري از چهار عنوان: رزمنده، آزاده، جانباز و شهيد در اوج اين قلّه رفيع جاي مي گيرد.
دقت در آيه مذکور و ملاحظه ويژگي هاي مشتري، بايع، ثمن و مثمن که به عنوان يک پيمان از سوي خدا مطرح شده و سند آن را نيز بزرگترين کتاب هاي آسماني يعني تورات و انجيل و قرآن قرار داده و بر وفاي بر اين عهد تأکيد نموده و آن را فوز عظيم دانسته است، افق هاي شگفت انگيزي را به روي انسان مي گشايد.

بنابراین، این فرهنگ نیکو نه تنها سبب ترویج خشونت در جامعه نیست، بلکه یکی از مهم ترین عوامل ریشه کن کردن آن برای ایجاد مدینه فاضله در جوامع بشری است.

جایگاه و منزلت شهید

یکی از مسائلی که در قرآن مجید برای بیان حیات عالی شهداء و اشاره به مقام بسیار رفیع و والای آنها آمده است، جمله «عند ربّهم یرزقون» است.

مقام عند ربّهم، عالی ترین مقام انسانی است و به عبارت دیگر کمال نهائی انسان است که هیچ حائلی میان انسان و خدا، وجود ندارد. در واقع اتصال به مقام ربوبی و لقاء الهی و نهایت کمال انسان است. چه جایگاه و منزلگاهی از آن بالاتر، که عاشق را در جوار معشوق جای دهند و این، همان چیزی است که انسانها حقیقتاً در جستجوی آن هستند.

پیامبر (ص) فرمود که: خداوند برای شهیدان هفت خصلت مقرر کرده است:

1- با نخستین قطره خونی که از خون او ریخته می شود، تمام گناهان او مورد عفو قرار می گیرد.

2- سرش در کنار دو حور از حوریان بهشتی قرار می گیرد و آنها غبار از چهره شهید پاک می کنند و به او خوش آمد می گویند. او هم متقابلاً به همسران بهشتی خود مرحبا می گوید.

3- از لباسهای بهشتی بر اندامش می پوشانند.

4- پذیرایی کنندگان بهشتیانی که وارد بهشت می شوند، با عطرهای بهشتی، او را عطرآگین می کنند.

5- جایگاه خود را، در بهشت می بیند.

6- به روحش گفته می شود، در هر کجای بهشت که می خواهی استراحت کن.

7- به وجه اللّه نظر می کند، و این موضوع رضایت و خشنودی برای هر پیامبر و شهیدی است.(13)

به شهادت «فوز عظیم» گفته شده است، چرا که شهید با شهادت خود به هدف نهایی که لقاء پروردگار و مقام در جوار(عند ربّهم) باشد، رسیده است. و در این مسابقه نهایی، پیروز شده و بعد از مسابقه نهائی دیگر آزمایشی نیست.

امام علی (ع) می فرماید:

«تحقیقاً مرگ، طلب کننده ای است با شتاب، ایستنده از چنگال مرگ نخواهد رفت و فرار کننده از مرگ، آن را ناتوان نخواهد نمود. راستی که گرامی ترین مرگها کشته شدن ـ در راه خداـ است. سوگند به آن که جان پسر ابوطالب، در دست اوست که هزار ضربت شمشیر بر من، آسان تر از مرگ بر بستر است».(14)

انگیزه های شهادت طلبی

به طور خلاصه می توان انگیزه های شهادت طلبی را این گونه برشمرد:

1- رسیدن به تکامل و جاودانگی.

2- معامله سودمند با خداوند (تقدیم جان در برابر بهشت).

3- اطاعت ازخدا و رسول و اولی الامر.

4- کمک به مستضعفین و برپایی عدالت و آزادی و رفع ظلم و فتنه.

5- رسیدن به مقام والای شهادت که بالاترین نیکوئیهاست.

6-الایش روح و آمرزش گناهان و نظر به وجه اللّه و پیوستن به لقاء اللّه و تقریب الی اللّه.

7-امر به معروف و نهی از منکر و احیاء و اشاعه سنتهای الهی و قبول در امتحان الهی و ذلت ناپذیری و ایثار در راه ارزشهای متعالی.

8- الگو سازی برای جامعه از طریق حماسه آفرینی و تحریک عواطف و احساسات برای ترویج حق طلبی و انجام مسئولیت اجتماعی و حساسیت در مقابل سرنوشت جامعه.

9. تزریق خون تازه به پیکر اجتماع و تقویت روحیه انقلابی در آحاد مردم.

10- انتخاب بهترین و هنرمندترین و زیباترین نوع مردن.

11- حضور در صحنه جهاد فی سبیل اللّه که بستر شهادت طلبی است و ادای تکلیف.

12- سیر و سلوک معنوی و طی طریق در آخرین و والاترین مراحل عرفانی و فنای فی اللّه و اثبات عشق حقیقی به معشوق.

چرا شهادت؟

1-  شوق به لقاء اللّه.

2- زندگی راستین.

3- بزرگی روح.

4- دل بریدن از دنیای فانی و دل بستن به حقیقت باقی.

5- اجرای حق و احیای اسلام.

انتخاب آگاهانه شهادت

شهادت، فناشدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت، مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و به خاطر هدفی مقدّس و به تعبیر قرآن: «فی سبیل اللّه» انتخاب می کند.

از عبارت فوق چنین نتیجه می گیریم، که هر مرگی نمی تواند شهادت باشد. اولاً، باید این مرگ با کشته شدن باشد و ثانیاً، این کشته شدن هم دو شرط اساسی دارد تا شهادت بر آن اطلاق گردد:

1. آگاهانه باشد. 2. فی سبیل اللّه باشد.

آگاهانه بودن به این معنا است که انسان خود با بصیرت، انتخابگر این نوع مرگ باشد. و شرط آگاهانه بودن آن است، شهید، حقّ و باطل زمان خود را بشناسد و در زیر لواء حق، در رکاب «امام زمان» خود علیه باطل بجنگد.

قید «فی سبیل اللّه» اشاره به جهت و کلمه شهید در لغت به معنای «گواه» است و در اصطلاح به کسی که در راه خدا کشته شده باشد اطلاق می گردد. در اینکه چرا به کشته شده در «راه خدا» شهید می گویند، وجوه مختلفی بیان گردیده است در کتاب «لسان العرب المحیط» آمده است:

به کشته در راه خدا شهید می گویند:

1- برای اینکه، ملائکه رحمت، شاهد او هستند که در این صورت شهید، به معنای مشهود است.

2- برای اینکه خدا و فرشتگان الهی، شاهدان او در بهشت اند.

3- برای اینکه در روز قیامت، او به همراه پیامبر، از ملّت های گذشته شهادت می دهد.

4- برای اینکه او نمرده، شاهد زنده و حاضر است.

5- برای اینکه شهید برای اقامه شهادت حقّ، قیام کرده تا کشته شده است.

6- برای اینکه شهید، ناظر و شاهد بر نعمتها و کرامتهای الهی است..

 در حقیقت پر محتوی ترین عنوان در راستای تکامل انسان، از دیدگاه متون اسلامی، عنوان شهید است. شهید با قطرات خون سرخ و زیبایش، راه اصلی انسانها و خط اصیل سعادت بشر را علامت گذاری می کند تا رهروان، در وسط راه گم نشوند، بلکه از پی او با نشانه به پیش بروند و به سعادت ابدی دست بیابند.

شهید آن طائر بلند پرواز قدسی است که فضا و عرصه گیتی را برای پرواز خود ناچیز و کوچک می بیند و از این رو پر می گشاید و به سوی باغات بهشتی و منازل عالیه جهان ابدی پرواز می کند.

شهادت، پایان بخشیدن به حیات طبیعی و مادی و کثیف برای دفاع از ارزشهای والای انسانی و شکافتن قفس کالبد مادی و حرکت به مقام بلند شهود الهی است و دست شستن از بودن در حال هشیاری و آزادی و دست یافتن به شدن است، و خلاصه شهادت نوعی مرگ نیست، بلکه صنعتی است از حیات معقول و او کسی است که از فنا رسته و به ابدیت و بقاء پیوسته است.

دستاوردهای شهادت برای انسان

1- اطاعت بی چون و چرا از مقام ولایت تا پای جان.

2- خدا محوری در مقابل خود محوری.

3- ایثار، ترجیح دیگران برخود با انگیزه الهی.

4- ترجیح دادن آخرت به دنیا.

5- ارزشهای انسانی را بر منافع شخصی ترجیح دادن.

6- در مسیر کمال حرکت کردن.

7- صبر و استقامت

8- سازش ناپذیری در مقابل دشمنان.

9-عزت نفس و زیر بار ظلمت نرفتن.

10- حضور در صحنه های دفاع از حق در مقابل باطل.

11- مجاهد زیستن، نگریستن و مردن.

12- نترسیدن از مرگ.

13- دورنگری در مقابل کوته نظری.

14- ترجیح دادن رضای خدا به رضای خلق.

15- آمیختن عقل با عشق.

شهادت در اندیشه امام خمینی

امام خمینی(قدّس سرّه) که خود عارفی وارسته بودند و در محراب عشق در طلب وصال یار، زندگی می کردند، در باب شهید و شهادت، مطالب ارزنده ای فرموده اند که از میان آنها می توان گزیده ای را در باب

مرتبه شهادت از مراتب عالیه و کمالات نفسانیه ای است که از اولیای خدا به ارث رسیده است. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم، که این «ارتزاق عند رب الشهدا» چیست؟

چه بسا مقامی باشد که خاص مقربان درگاه او ـ جلّ و علا ـ و وارستگان از خود و ملک هستی باشد. پس مثل من وابسته به علایق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم که خاموشی بهتر و شکستن قلم اولی تر است.»

 

«در واقع شهادت راهی است پر رمز و راز که تا خود انسان نرود و آن را نچشد، نمی فهمد که چیست و چگونه است و چطور باید آن را پیمود».

شهادتی که از روی ایمان و آگاهی و در رابطه با خدا و در حال نیایش پدید آید، توأم با عشق است، زیرا که پرستش وی در خون تبلور یافته و میدان رزم، محرابش گشته و با خون سرخش وضو ساخته و در زیر رگبار گلوله خصم به ستایش معشوق خود مشغول شده و در زیر آسمان نیلگون شفق گونه به جهاد در راه حق به قیام برخاسته، که چنین عبادتی به منتهای خلوص رسیده و از بندگی به عشق عمیق دست یافته که نه تنها عابد است، بلکه عاشق، و نه تنها خدا را معبود، بلکه معشوق می داند.

مقام شهادت از ملزومات مقام خلیفه الهی است که قرآن کریم وعده تجلّی نور حق را بدان نوید می دهد. و این ارث از موالیان و اولیاء اللّه به ما رسیده است. این کلام با فرازی از سخنان امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ مزین خواهد شد.

«شهادت ارثی است که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است».(20)

در سخنان عارفانه امام، شهید کلمه ای است بس عظیم که در عقل کوچک ما نمی گنجد. شهید باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها حیات دوباره می دهد. عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. شهید چشمه فیض الهی است که در دنیا پدیدار شده، شهید ساغری است که آبش خون و خونش روان است. از مداد علماء، شهدا برخیزند و از خون شهداء مداد علما سیراب می شوند. شهید گلواژه عشق و مقام رفعت انسان است.

خداوند فیاض است و شهادت نبض والای او. شهید، تن برایش سنگینی می کند و مانع رسیدن اوست به محبوب. شهید نگرشی است والا، خونی است جوشان، با نوری منور و دلی لبریز از عشق به خدا. شهید آیینه تاریخ است، کسی وجود او را درک نمی کند. تنها کسی می تواند شهید را بفهمد که چون او شود.

او شهادت را می آفریند و شهادت حیات امتها را. شهید مظهر عشق الهی است. او با وضوی خون، با نماز عشق، با سجده حق، با ندای «فاستقم کما امرت» با پیکری خونین به سوی محبوب خود می رود و ندای حق را لبیک گوید.

«از شهداء نمی شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان «عند ربهم یرزقون» اند، و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت از عشق است و عشق و قلم در ترسیمش برخود می شکافد».

امام خمینی (ره) در عبارتی دیگر می فرمایند:

«خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند. خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند. خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز مبارزه اند، و نیازمند مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. چرا که همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت فرا راه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود».

عاشورا و فرهنگ شهادت

روز عاشورا، روز حماسه و شجاعت و دلاوری و ابتلا و آزمایش بزرگ الهی و روز فداکاری و عزّت و شرف کیان اسلام و روز جانبازی و از خود گذشتگی و ایثار است. روز پیروزی خون بر شمشیر است.

عاشورا، درس شهادت را به همه نسلها و آیندگان تا روز قیامت آموخت و فهماند که برای امور دینی و مادّی نباید دست از حق و اسلام و قرآن و ایمان شست و تسلیم شد و باید ایستاد و مقابله کرد، ولو اینکه به قیمت جان خود و یاران و خانواده تمام شود.

مهم آن است که ذلّت و سرسپردگی و بندگی غیر از خدا را نپذیریم، بنده استبداد و استعمار و استکبار نگردیم. امام درس تسلیم نشدن را به ما آموخت. عاشورا روز شهادت است، روز افتادن سرها از تن ها، روز جدایی حق از باطل، روز مواجهه اسلام با کفر است، روز اخلاق و ضدّ اخلاق، روز بایدها و نبایدها، روز هنجارها و ناهنجارها، روز ایمان و الحاد و کفر است.

اسلام چنین افرادی را تربیت کرد که شهادت را بر اسارت و ذلّت رجحان دادند و تاجان داشتند، پای فشردند و اسلام را نجات دادند و ما امروز شاهد این رشادت ها و دلاوری ها که از سالار شهیدان و یاران نیکوکار و فداکار او درس و عبرت گرفته اند، هستیم، و این فرهنگ شهادت عاشورا است که چنین انسانهایی نیک صفت و دلیر و بی باک، تحویل جامعه داده است و ما مدیون روز عاشورا هستیم.

ایثار و شهادت، درسی است که تا زمین از لوث وجود ظالمان پاک نشده، از مکتب عاشورا استنتاج می گردد.

تأثیر حماسه عاشورا بر وصیت نامه شهدا

با نگاهی گذرا به وصیت نامه های شهداء می بینیم که تقریباً در اکثر وصیت نامه ها، نام و یاد امام حسین (ع) و یا جملاتی برگرفته از فرمایش های آن بزرگوار به چشم می خورد و به عبارتی کل وصیتنامه ها الهام گرفته از نهضت امام حسین(ع) است.

در این قسمت نمونه هایی از وصیت نامه های عرفانی شهدا در این زمینه را مرور می نمائیم:

1- تو ای حسین(ع)، ای تو که معشوقی در مسلخ عشق، صدها عاشقت را به قربانگاه کشاندی، ای سیدالشهداء که آخرین شب حیات را از دشمن مهلت خواستی، نه

 

2- بارالها، سال ها از کودکی تا به امروز نام حسین(ع) در ذهنم پرتو افشانی می کرد، حسین(ع) برایم متجلّی شده است و حال دانستم که حسین چرا این گونه همه چیز و همه کس را قربانی کرد و از تو می خواهم مرا در صف حسینیان قرار دهی.

 3- من رستگاری را در این می بینم که با الهام از مکتب دینی و قرآن راهی برگزینم که همان راه پیروزی است، راه خونین سردار شهیدان امام حسین(ع).(25)

4- پدر جان، این درس را حسین(ع) به ما آموخته است که مرگ در راه خدا را بر زندگی ذلّت بار ترجیح می دهیم.

5- بدانید که آگاهانه در این راه قدم نهاده ام، زیرا خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین(ع) و از حسین(ع) تا شهدای جنوب و غرب صدایم می زنند که چرا نشسته ای، ما در عصری زندگی می کنیم که ظلم سراسر جهان را فرا گرفته است، باید خون بدهیم.(27)

6- درود بر پیامبر بزرگ اسلام که چگونه زیستن را به ما آموخت و درود به فرزند رشیدش حسین(ع) که چگونه مردن را به ما آموخت. موقعی انسان می تواند ادعای حسین گونه بودن کند که یزید زمان را نابود کند و یا تنش در زیر تانکها ساییده شود.(28)

7- امروز موقعیت ما مانند زمان امام حسین(ع) است، اسلام خون می طلبد و قربانی می خواهد و من به پیروی از حسینم و خمینی عزیزم خون می دهم تا اسلام پایدار بماند. مگر می شود پشت سر حسین را خالی گذاشت و حرکت او را تقویت نکرد و خود را مطیع حسین(ع) دانست.(29)

8- زمانی که جسدم بر روی دوش شماست، اگر با چشم دل بنگرید، چشمم به سوی کربلاست.(30)

9- مادر آن تربتی که به دهان پسرت گذاشتی از کدامین خاک بود، آیا این تربت پاک حسین(ع) نبود و تو با زبان بی زبانی، نگفتی لبیک یا حسین(ع)، لبیک یا حسین، پسرم را برای تو بزرگ می کنم که ادامه دهنده راه اسلام عزیز باشد و حال حسین

زمان ما را به فریاد رسی جدّ بزرگوارش خواند، ما هم فریاد بر آوردیم لبیک یا روح اللّه

جمع بندی و نتیجه

شهادت‌، فناشدن‌ انسان‌ براي‌ نيل‌ به‌ سرچشمه‌ نور و نزديك‌ شدن‌ به‌ هستي‌ مطلق‌است‌. عشق‌ و علاقه‌ به‌ وصال‌ محبوب‌ و معشوق، طبيعت‌ هر موجودي‌ است‌. و همين‌ عشق‌است‌ كه‌ سبب‌ حركت‌ و جنبش‌ است‌.شهيد كسي‌ است‌ كه‌ در پرتو تجليات‌ حق‌،از خودبي‌خود گشته‌ و با انتخاب‌شهادت‌ به‌ زيباترين‌ شكل‌ در جـوار محبوب‌ قرار مي‌گيرد.اين‌پايان‌نامه‌ با عنوان‌ (شهيد و شهادت‌ از ديدگاه‌ قـرآن‌ و حديث) در چهار فصل‌ تـدوين‌ شده‌است‌. فصل‌ اول‌ شامل‌ تعاريف‌ كلمات‌ شهيد و شهادت‌،مرگ‌ و رابطه‌ آن‌ با شهادت‌مي‌باشد. فصل‌ دوم‌ دربـاره‌ شهيد و شهادت‌ در قـرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ خود بـر چهار بخش‌است‌: حيات‌ شهيد در قرآن‌ به‌عنوان‌ مهمترين‌ كرامت‌ و ويژگي‌ شهيد در بخش‌ اول‌ بحث‌شده‌ و ديگر كـرامـات‌ شهيد از جمله‌ مقام‌ والاي‌ او نـزد خـدا، روزي‌ خـوردن، غفران‌ و بخشش‌الهي‌، رستگاري‌، و... نيز در بخش‌ دوم‌ بحث‌ شده‌ است‌. و اما جهاد بـه‌عنوان‌ مقدمه‌ و راهي‌براي‌ شهادت‌ بخش‌ سوم‌ را به‌ خوداختصاص‌ داده‌است‌ وبخش‌ پاياني‌ اين‌ فصل‌،درباره ي ‌هجرت‌ و رابطه‌ آن‌ با شهادت‌ مي‌باشد.شهيد و شهادت‌ در روايات‌ نيز در فصل‌ سوم‌ مطرح‌شده‌ كه‌ در چهار بخش،‌ فضل‌ و ارزش‌ شهيد در روايات‌، عشق‌ و آرزوي‌ شهادت، همطرازان‌شهيد و احكام‌ شهيد،تدوين‌ شده‌ است‌. و در آخرين‌ فصل‌ نيز به‌ بازماندگان‌ شهدا و درواقع‌، پس‌ از شهادت‌ پرداخته‌ شده‌ است‌. اين‌ فصل‌ در دو بخش‌ تدوين‌ شده‌ كه‌ در بخش‌ اول‌به‌ وظايف‌ بازماندگان‌ شهيد و نحوه‌ عملكرد آنان‌ پرداخته‌ شده‌ و در فصل‌ دوم،صحبت‌ ازروش‌ درست‌ برخورد با بازماندگان‌ شهيد است‌.

شهادت، اوج تعالی انسان است. در فرهنگ اسلام و بخصوص تشیع، ارزشمندترین و گرانبهاترین حرکت، شهادت است. شهید کسی است که با نثار جان خود، درخت اسلام را آبیاری کرده و فساد را ریشه کن می کند.

شهیدان، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می نمایند و به جامعه ظرفیت روحی می بخشند و ضعف و سستی را از بین می برند. اگر خون شهیدان نبود که شجره طیبه رسالت را سیراب نماید نه از اسلام خبری بود و نه از مکتب توحید بخش الهی اثری.

و در یک جمله می توان گفت که پر محتواترین عنوان، در راستای تکامل انسان، از دیدگاه متون اسلامی عنوان «شهید» است.

 

کسی که در راه هدفهای عالی اسلام با انگیزه تثبیت ارزشهای اسلامی جان خویش را فدا کند، به بالاترین درجه کمال ممکن است دست یافته باشد و اوست که سرباز لایق و حقیقی اسلام به شمار می رود.

او در عین شجاعت و برخورداری از روحیه شهادت، تن خویش را فدا و جان را در خدا فنا ساخته است. او با غلبه مطلق جان بر تن، از همه امکانات خویش برای رسیدن به اوج کمال بهره برده و پهلو به پهلوی انبیاء، صدیقین و صالحین می زند.

در شهادت سه ویژگی مشاهده می گردد: الف: فی سبیل اللّه ب: آگاهی ج: اختیار که داشتن روحی بزرگ و توانمندی پیش نیازی برای رشادت و شهادت محسوب می گردد.

هنگامی که فرهنگ شهادت در جامعه رواج یافت، شوق و شعفی در قلوب بوجود آمده که سبب مسابقه و رقابت بر سر کسب این مقام می شود. پیامبر گرامی اسلام(ص)، با ترویج فرهنگ جهاد و شهادت توانست با جمع اندک و ناتوان (به لحاظ مادی) مسلمانان اولیه، نصرت و یاری خداوند متعال را کسب کرده، بزرگترین ضربه ها را بر پیکر کفر و شرک زده و سبب تثبیت و گسترش سریع اسلام شود.

همان طور که جهاد، رشادت و شهادت، سبب عزت مسلمانان می شود، سرباز زدن از جهاد و شهادت، سبب سلطه دشمنان کینه توز بر اسلام و مسلمانان می گردد.

با گسترش فرهنگ جهاد و شهادت طلبی، لرزه بر اندام دشمنان می افتد و آنها را از نفوذ در دژهای اسلام، مأیوس و ناامید می کند و چه بسیار پر برکت است برای مسلمانان و چه وحشتناک است برای دشمنان اسلام.

پس تنها گسترش و رواج فرهنگ جهاد و شهادت است که استقرار عدل جهانی را بدنبال خواهد داشت و فاصله گرفتن از این فرهنگ، یعنی ذلّت و ضلالت جوامع و دور ماندن از قافله نور و هدایت.

اللهم عجل لولیک الفرج.



برچسب‌ها: مقاله شهيد وشهادت طلبي,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 18 آبان 1392 |

     نام     اثری از     
47502     تکلیف اهمّ                        مقام معظم رهبری          
47501     رفتار امام حسین (ع)         مقام معظم رهبری         
47500     مبارزه با جهل و پستی       مقام معظم رهبری     
46850     یا حلالی                            بابا مرادی     
46849     لای لای                            بابا مرادی     
46848     آل پیغمبر                          بابا مرادی     
46847     زیارت حضرت زهرا             محمد علی رحمانی     
46846     سلام بر ارباب                محمد علی رحمانی     
46845     اسم حرم                     محمد علی رحمانی     
46844     بعد چند سال               محمد علی رحمانی     



برچسب‌ها: آواي انتظار,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 18 آبان 1392 |

31675     خطاب به جوانان     
31674     خاصیت حرکت الهی     
31673     جوان و نیروی جوانی     
31672     ایستادگی ملت ایران     
31671     همت کنیم     پخش
31670     همت مضاعف     
31669     گشاده رو بودن مسولین     
31668     فتنه یعنی...     پخش
31667     اتکا جوانان به خود     
31665     انتظار افضل اعمال     
31664     شاخص جمهوری اسلامی     
31663     دشمن شناسی     
31662     بیداری همه اقشار     
31661     با قرآن خود را بسازید     
31660     عظمت ایران و شهدا     
31659     عظمت زن در حجاب     
31658     جنگ سخت، جنگ نرم     
31563     فرصت نوروز     
31562     دعاي تحويل سال نو     
31561     دعاي تحويل سال نو     
31274     ولادت نبی مكرم     
31273     قرن اسلام     پخش
31272     اولین اثر وحدت اسلامی     
30993     نقش خواص     
30978     نقش مرثیه     پخش
30976     خطبه حضرت زینب
31666     اعتقاد به شهادت
31685     یاد خدا     پخش
31684     وظیفه امروز ما     
31683     توصیه به جوانان     
31682     طلایه داران جبهه     
31681     تقوا یعنی     پخش
31680     شور انقلابی     
31679     اوصیکم بالتقوا     
31678     نظام برای مردم     
31677     نقش جوانان در فتنه ی 88     
31676     ما راینا الا جمیلا     
32775     محبت و عقیده به قرآن     
32774     وجهه دولت آمریکا     
32773     توقف ممنوع     
32770     گامی به سمت خدا     
32769     فرهنگ مهاجم     
32768     استحکام نظام     
32767     در راه افتخار     
32766     عرصه روياروئى     
31687     در صحنه ماندن جوانان     
31686     یکی از دو بهترین     
32817     سرمایه گزاری عظیم ملت ایران     
32816     امتیازات امروز منهای ضعف های امروز     
32815     التزام به قانون     
32814     اتکا به دلهای مردم     
32781     وضعیت بدرو خیبر     
32780     تمدن متکی به معنویت     
32779     قرآن و تدبر در آن     
32778     عمل قرآنی     پخش
32777     حل مشکلات با قرآن     
32776     در سایه قرآن     
32864     معلم     پخش
32863     ملتها باید نشان بدهند     
32862     آمادگی حقیقی     
32861     مردمی ترین نهاد     
32860     تولید ملی     پخش
32858     ملت ایران اثبات کردند     
32857     ترس از ایران اسلامی     
32856     در راه پیشرفت     
32855     پدر امت     پخش
32818     وجوب شرکت در انتخابات     
  7502     تکلیف اهمّ     پخش
47501     رفتار امام حسین (ع)     
47500     مبارزه با جهل و پستی     
43414     امدادرسانی     پخش
34728     توبه     
34727     رابطه با خدا     
34726     عمر     پخش
34725     ازدواج     پخش
34724     دوری از معنویت     
34723     ابا عبدالله     پخش
   



برچسب‌ها: آواي انتظار,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در جمعه 17 آبان 1392 |

سلام به بازديد كنندگان محترم دوباره اين سايت شروع بكار كرد

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در یک شنبه 14 خرداد 1391 |

 

بیست وسومین سالگرد
ارتحال  حضرت امام خمینی(ره)
بر شیعیان جهان تسلیت باد
مدیریت مرکز فرهنگی عاشورا

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 4 خرداد 1391 |

آهنگ هاي پيشواز جديد از مقام معظم رهبري

 


مواظبت در تشخيص،اسلام دين عدل،بيداري همه اقشار و...

 

 

 

4412508      مواظبت در تشخيص              مقام معظم رهبري            
   
   
   
   
4412507     جمهوري اسلامي درسي براي ملتها           مقام معظم رهبري          
   
   
   
   
4412506     اسلام،دين عدل           مقام معظم رهبري          
   
   
   
   
4412505     اقتدار ملت ايران           مقام معظم رهبري          
   
   
   
   
4412504     بيداري همه اقشار           مقام معظم رهبري          
   
   
   
   
4412503     عکس العملهاي دشمنان           مقام معظم رهبري
 

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در جمعه 22 ارديبهشت 1391 |

 

آهنگ های آوای انتظار عبارتند از:
مداحی جواد مقدم. عمو حسین جانم از طاهری. لبیک یا حسین از میرداماد
بوی سیب از بنی فاطمه. به دلم برات شده از محمود کریمی و ده ها آوای انتظار جدید
علیمییاد چوب خیزران
۱۰۲۰۷
علیمیارغوانم
۳۰۰۸۱
علیمیغروب مدینه چه دلگیره
۳۰۰۸۲
علیمیتو نفس میزدی من ز نفس افتادم
۳۰۰۸۳
علیمیتو به طوفان بلا نوحم بودی
۳۰۰۸۶
علیمیآرام جان لیلا
۱۰۲۰۸
کریمیقشنگترین بابای دنیا
۱۰۱۱۱
کریمیشب تاره
۱۰۱۹۰
کریمیچشمام به چشم تو
۱۰۱۹۷
کریمیپرستوی سفیدم
۱۰۱۸۶
کریمیندیدمت این غصه کم نیست آقا
۱۰۱۸۵
کریمیمیروم به آخرین سفر
۱۰۱۸۴
کریمی من نمردم که تو تنهایی
۱۰۱۹۹
کریمیمرو قرار حیدر
۳۰۰۷۵
کریمیماهم برون فتاده
۱۰۱۸۲
کریمیمادر جوونم
۳۰۰۷۶
کریمیغضب نگاهش حیدریه
۱۰۱۸۰
کریمیعشق یعنی۱
۳۰۰۷۷
کریمیعشق یعنی ۲
۳۰۰۷۸
کریمیزینب سنه قربان
۱۰۲۰۰
کریمیدو بچه شیر
۱۰۱۹۸
کریمیدل سوختگان
۱۰۱۸۹
کریمیجای گل یاس گلدونه
۳۰۰۷۴
کریمیبه دلم برات شده
۱۰۱۷۷
کریمی به خدا با دست بسته ام
۱۰۱۷۸
کریمیابوالفضل شیرین ترین یار حسین
۱۰۱۷۳
کریمیآقام علی مظلومه
۱۰۱۷۴
بنی فاطمهلک لبیک
۱۰۲۰۶
بنی فاطمهعمو عباس
۱۰۱۰۶
بنی فاطمهبیا تا سیب سرخ رو بو کنیم
۱۰۲۰۵
بنی فاطمهبگو بابا
۱۰۲۱۰
بنی فاطمهبوی سیب
۱۰۱۰۹
میردامادلبیک یا حسین
۱۰۲۱۸
میردامادفاطمه یعنی تمام هستیم
۳۰۰۸۰
طاهریعمو حسین جانم
۱۰۱۷۵
طاهریحی علی العزا
۱۰۲۱۱
طاهریحسین فرزند پیغمبر
۱۰۱۸۱
طاهریتازه مهمان رقیه
۱۰۱۸۷
طاهری به خدا دنیا رو نمی خوام
۱۰۱۹۱
طاهریآقام آقام
۱۰۲۰۹
طاهری آبروی عالم
۱۰۱۷۲
هلالیحیدر بابا
۱۰۲۰۲
جواد مقدممداحی
۱۰۱۴۸
اکبریمادرم فاطمه
۳۰۰۷۳
اکبریسلام بابا دیگه بی جوابه
۳۰۰۷۱
نحوه فعال کردن آهنگ پیشواز همراه اول :
کد مورد نظر را به شماره۸۹۸۹ اس ام اس کنید
در صورت مشکل با ۰۹۹۹ تماس بگیرید . . .
 

 

مرکز فرهنگی عاشورا

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در سه شنبه 22 فروردين 1391 |

 

کد های سنتی :
علیرضا افتخاری چشم به راه
۳۰۱۷۱
علیرضا افتخاری انتظار
۳۰۱۷۲
علیرضا افتخاری بردی از یادم
۳۰۱۷۳
علیرضا افتخاری نورخدا
۳۰۱۷۴
علیرضا افتخاری – نگاه قشنگ
۳۰۱۷۵
علیرضا افتخاری دل را ببین
۳۰۱۷۶
علیرضا افتخاری یه چکه ماه
۳۰۱۷۷
کد های پاپ :
سهراب پاکزاد آروم آروم
۳۰۱۵۵
حمید طالب زاده هجرت
۳۰۱۶۳
حمید طالب زاده مگه نه
۳۰۱۵۸
حمید طالب زاده ریشه
۳۰۱۵۹
رضا عنایتی همه چیم تو
۳۰۱۶۰
محمد اصفهانی روزی تو خواهی آمد
۱۰۱۳۳
محسن یگانه رگ خواب
۱۰۱۱۹
محسن یگانه بمون
۱۰۱۳۵
محسن یگانه آسمان ابری نیست
۱۰۱۴۰
محسن یگانه سکوت
۱۰۱۲۰
احسان خواجه امیری نمیدونم
۱۰۱۱۵
محمد یاوری من
۳۰۱۸۰
محمد یاوری بگو جونتم
۳۰۱۸۱
گروه هفت یه لحظه چشمات رو ببند
۳۰۲۰۰
ﮔﺮﻭﻩ ﻫﻔﺖﺳﺘﺎﺭﻩ
۳۰۲۱۹
ﮔﺮﻭﻩ ﻫﻔﺖ ﻭﺍﺳﺖ ﻣﻲ ﻣﻴﺮﻡ
۳۰۲۲۱
محسن چاوشی اسیری
۳۰۱۹۱
محسن چاوشیکاشکی
۳۰۲۰۱
ﻣﺤﺴﻦ ﭼﺎﻭﻭﺷﯽ ﺩﻝ ﺷﻮﺭﻩ ۱
۳۰۲۲۲
ﻣﺤﺴﻦ ﭼﺎﻭﻭﺷﯽ ﺩﻝ ﺷﻮﺭﻩ ۲
۳۰۲۲۳
ﻣﺤﺴﻦ ﭼﺎﻭﻭﺷﯽ باﺯﺍﺭﺧﺮﻣﺸﻬﺮ
۳۰۲۲۴
ﻣﺤﺴﻦ ﭼﺎﻭﻭﺷﯽ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﻣﺮﺩﻩ
۳۰۲۱۷
ﻣﺤﺴﻦ ﭼﺎﻭﻭﺷﯽﺣﺮﺍﺝ
۳۰۲۱۸
امین رستمی دلم گرفته
۳۰۲۰۲
احسان خواجه امیری باور نمی کنم
۳۰۲۰۳
شهرام ناظری آتش
۳۰۲۰۴
علی لهراسبی عذاب دوست داشتن ۱
۳۰۲۰۹
علی لهراسبی -  عذاب دوست داشتن ۲
۳۰۲۱۰
علی لهراسبی بعد از رفتنت ۱
۳۰۲۱۳
علی لهراسبی بعد از رفتنت ۲
۳۰۲۱۴
 

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در دو شنبه 21 فروردين 1391 |

 

زندگينامه حضرت مهدي(ع)

 
ولادت
ولادت حضرت مهدي صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256هجري بود پس از اينكه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادي ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسكري ( ع ) رسيد ، كم كم در بين فرمانروايان و دستگاه حكومت جبار ، نگراني هايي پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثي بود كه در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسكري ( ع ) فرزندي  تولد خواهد يافت كه تخت و كاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد كرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثي كه بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود   در اين زمان يعني هنگام تولد حضرت مهدي ( ع ) ، معتصم عباسي  ، هشتمين خليفه عباسي   ، كه حكومتش از سال 218هجري آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مركز حكومت عباسي   قرار داد اين انديشه - كه ظهور مصلحي پايه هاي حكومت ستمكاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيري كرد ، و حتي مادران بيگناه را كشت ، و يا قابله هايي را پنهاني به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايري دارد . در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين كرد . در زمان حضرت موسي ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود . ولي خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش كنند ، غافل از آنكه ، خداوند نور خود را تمام و كامل مي كند ، اگر چه كافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكري ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه اي   شگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد   امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهباني حكومت به سر مي برد به هنگامي كه ولادت ، اين اختر تابناك ، حضرت مهدي ( ع ) ، نزديك گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيري كنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پاي  نهاد ، او را از ميان بردارند   بدين علت بود كه چگونگي احوال مهدي   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديكان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسكري ( ع ) كسي او را نمي ديد . آنان نيز مهدي  را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادي.
شيعيان خاص ، مهدي ( ع ) را مشاهده كردند
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدي  كه پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدي ( ع) مي رسيدند   از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان كرد   آنان پسري را ديدند كه بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسكري فرمود : " پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امراو را اطاعت كنيد ، از گرد رهبري او پراكنده نگرديد ، كه هلاك مي شويد و دينتان تباه مي گردد . اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينكه زماني دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت كنيد " . و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت كبري ، امام مهدي را به جماعت شيعيان معرفي فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت .يكي  از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجري كه به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختي مي باشد باري ، حضرت مهدي ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكري   در روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا به سنت اسلامي ، مي بايست حضرت مهدي بر پيكر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفاي ستمگر عباسي جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلي منحرف كنند ، و وراثت معنوي  و رسالت اسلامي و ولايت ديني را به دست ديگران سپارند . بدين سان ، مردم ديدند كودكي همچون خورشيد تابان با شكوه هر چه تمامتر از سراي امام بيرون آمد ، و جعفر كذاب عموي خود را كه آماده نماز گزاردن بر پيكر امام بود به كناري زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد

ضرورت غيبت آخرين امام
 بيرون آمدن حضرت مهدي ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد كارگزاران و ماموران معتمد عباسي به خانه امام حسن عسكري (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند ، و در چنين شرايطي بود كه براي بقاي   حجت حق تعالي ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهي براي حفظ جان آن " خليفه خدا درزمين " نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان . پس مشيت و حكمت الهي  بر اين تعلق گرفت كه حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وي  كوتاه گردد ، و واسطه فيوضات رباني ، بر اهل زمين سالم ماند . بدين صورت حجت خدا ، هر چند آشكار نيست ، اما انوار هدايتش از پس پرده غيبت راهنماي مواليان و دوستانش مي باشد . ضمنا اين كيفر كردار امت اسلامي است كه نه تنها از مسير ولايت و اطاعت امير المؤمنين علي   ( ع ) و فرزندان معصومش روي بر تافت ، بلكه به آزار و قتل آنان نيز اقدام كرد ، و لزوم نهان زيستي آخرين امام را براي حفظ جانش سبب شد در اين باب سخن بسيار است و مجال تنگ ، اما براي   اينكه خوانندگان به اهميت وجود امام غايب در جهان بيني تشيع پي برند ، به نقل قول پروفسور هانري كربن - مستشرق فرانسوي - در ملاقاتي كه با علامه طباطبائي داشته ، مي پردازيم :" به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براي هميشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پيوستگي  ولايت را زنده و پابر جا مي دارد ... تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - ختم شده مي داند ، ولي ولايت راكه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد ، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند . رابطه اي  كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي كشف نمايد ، بواسطه دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد - صلوات الله عليهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولايت جانشينان وي ( به عقيده شيعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقيقتي است زنده كه هرگز نظ ر علمي نمي تواند او ر ا از خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد آري تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت ، لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد است كه اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي  ، براي هميشه ، باقي و پا برجاست " يعني  با اعتقاد به امام حي غايب

صورت و سيرت مهدي ع
چهره و شمايل حضرت مهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زردي  - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير " .حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وي   نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي  اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهرباني كند .حضرت مهدي ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلي است و همه هستي او را فراگرفته است . مهدي ( ع ) عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حكومت او ، به احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي  اگر حق كسي زير دندان ديگري   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مهدي   شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند ...برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي   ، باقي   نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني   ، در جهان جريان نيابد . آري ، چون مهدي ( ع ) قيام كند زميني  نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدي ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، تا آنجا كه زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مهدي ( ع ) با تاييد الهي   ، خردهاي مردمان را به كمال رساند و فرزانگي  در همگان پديد آورد ... .مهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتي  بيمانند دست يابند . حتي   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه هاي  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدي ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني  ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد .

شمشير حضرت مهدي ع
شمشير مهدي ، سيف الله و سيف الله المنتقم است . شمشيري است خدائي   ،شمشيري است انتقام گيرنده از ستمگران و مستكبران . شمشير مهدي شمشير انتقام از همه جانيان در طول تاريخ است . درندگان متمدن آدمكش را مي كشد ، اما بر سر ضعيفان و مستضعفان رحمت مي بارد و آنها را مي نوازد .
روزگار موعظه و نصيحت در زمان او ديگر نيست . پيامبران و امامان و اولياء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجاي آوردند . بسياري  از مردم نشنيدند و راه باطل خود را رفتند و حتي اولياء حق را زهر خوراندند و كشتند . اما در زمان حضرت مهدي   بايد از آنها انتقام گرفته شود . مهدي ع   آن قدر از ستمگران را بكشد كه بعضي گويند : اين مرد از آل محمد ص نيست . اما او از آل محمد ( ص ) است يعني از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانيت است . از روايات شگفت انگيزي كه در مورد حضرت مهدي ع   آمده است ، خبري است كه از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در اين روايت
حضرت باقر   ع   مي گويند : " مهدي ، بر مركبهاي پر صدايي ، كه آتش و نور در آنها تعبيه شده است ، سوار مي شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر مي كند " . و نيز در روايت امام محمد باقر   ع   گفته شده است كه بيشتر آسمانها ، آباد و محل سكونت است . البته اين آسمان شناسي اسلامي ، كه از مكتب ائمه طاهرين   ع استفاده مي شود ، ربطي به آسمان شناسي يوناني و هيئت بطلميوسي ندارد ... و هر چه در آسمان شناسي يوناني ، محدود بودن فلك ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسي اسلامي ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بيشمار و قمرها و منظومه هاي فراوان . و گفتن چنين مطالبي از طرف پيامبر اكرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غيب و علم خدائي امكان نداشته است

غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغري
مدت غيبت صغري بيش از هفتاد سال بطول نينجاميد   از سال 260ه. تا سال 329ه كه در اين مدت نايبان خاص ، به محضر حضرت مهدي ( ع ) مي رسيدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم مي رساندند . نايبان خاص كه افتخار رسيدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن مي باشند كه به " نواب خاص " يا " نايبان ويژه " معروفند . نخستين نايب خاص مهدي ( ع ) عثمان بن سعيد اسدي است . كه ظاهرا بعد از سال 260 هجري وفات كرد ، و در بغداد به خاك سپرده شد . عثمان بن سعيد از ياران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام يازدهم بود و خود در زير سايه امامت پرورش يافته بود . محمد بن عثمان : دومين سفير و نايب امام ع   محمد بن عثمان بن سعيد فرزند عثمان بن سعيد است كه در سال 305هجري وفات كرد و در بغداد بخاك سپرده شد .نيابت و سفارت محمد بن سعيد نزديك چهل سال بطول انجاميد . حسين بن روح نوبختي : سومين سفير ، حسين بن روح نوبختي بود كه در سال 326هجري فوت كرد . علي بن محمد سمري : چهارمين سفير و نايب امام حجه بن الحسن ( ع ) است كه در سال 329هجري قمري در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وي نزديك آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني است .همين بزرگان و عالمان و روحانيون برجسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه در دوره غيبت صغري واسطه ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنها بوسيله حضرت مهدي  ع بودند .

غيبت دراز مدت يا غيبت كبري و نيابت عامه
اين دوره بعد از زمان غيبت صغري آغاز شد ، و تاكنون ادامه دارد .اين مدت دوران امتحان و سنجش ايمان و عمل مردم است . در زمان نيابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده اي  به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصي كه آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق كند ، نايب عام امام ع باشد و به نيابت از سوي امام ، ولي  جامعه باشد در امر دين و دنيا . بنابراين ، در هيچ دوره اي پيوند امام ( ع ) با مردم گسيخته نشده و نبوده است . اكنون نيز ، كه دوران نيابت عامه است ، عالم بزرگي  كه داراي همه شرايط فقيه و داناي دين بوده است و نيز شرايط رهبري را دارد ، در راس جامعه قرار مي گيرد و مردم به او مراجعه مي كنند و او صاحب " ولايت شرعيه " است به نيابت از حضرت مهدي ( ع ) . بنابراين ، اگر نايب امام ( ع ) در اين دوره ، حكومتي را درست و صالح نداند آن حكومت طاغوتي است ، زيرا رابطه اي با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعي اسلامي ندارد . بنابر راهنمايي امام زمان   عجل الله فرجه   براي حفظ انتقال موجوديت تشيع و دين خدا ، بايد هميشه عالم و فقيهي در راس جامعه شيعه قرار گيرد كه شايسته و اهل باشد ، و چون كسي  - با اعلميت و اولويت - در راس جامعه ديني و اسلامي قرار گرفت بايد مجتهدان و علماي  ديگر مقام او را پاس دارند ، و براي نگهداري وحدت اسلامي و تمركز قدرت ديني  او را كمك رسانند ، تا قدرتهاي   فاسد نتوانند آن را متلاشي و متزلزل كنند . گر چه دوري ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدي ( ع ) - بسيار درد آور است ، ولي بهر حال - در اين دوره آزمايش - اعتقاد ما اينست كه حضرت مهدي ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگي مي كند ، روزي  كه " اقتضاي تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابي پر شور و حركتي   خونين و پردامنه ، بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحيد و آيين اسلامي  را عزت دوباره خواهد بخشيد .

اعتقاد به مهدويت در دوره هاي گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجي در دينهاي ديگر مانند : يهودي ، زردشتي ، مسيحي و مدعيان نبوت عموما ، و دين مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان يك اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .

اعتقاد به حضرت مهدي  ( ع ) منحصر به شيعه نيست
عقيده به ظهور حضرت مهدي ( ع ) فقط مربوط به شيعيان و عالم تشيع نيست ،بلكه بسياري از مذاهب اهل سنت( مالكي ، حنفي  ، شافعي و حنبلي و ... ) به اين اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، اين موضوع را در كتابهاي فراوان خود آورده اند و احاديث پيغمبر ( ص ) را درباره مهدي ( ع ) از حديثهاي متواتر و صحيح مي دانند.
دعاى عَظُمَ الْبَلاَءُ
اين دعاء حضرت صاحب الا مرعليه السلام است كه تعليم فرمود آنرا به شخصى كه محبوس بود پس خلاص شد
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِط اَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ
خدايا بلاء عظيم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد و اميد قطع شد
وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ
و زمين تنگ شد و از ريزش رحمت آسمان جلوگيرى شد و تويى ياور و شكوه بسوى تو است
الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
و اعتماد و تكيه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدايا درود فرست بر
مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
محمد و آل محمد آن زمامدارانى كه پيرويشان را بر ما واجب كردى و بدين سبب مقام
وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ
و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ايشان به ما گشايشى ده فورى و نزديك مانند
الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى
چشم بر هم زدن يا نزديكتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا كفايت كنيد
فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ
كه شماييد كفايت كننده ام و مرا يارى كنيد كه شماييد ياور من اى سرور ما اى صاحب
الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ
الزمان فرياد، فرياد، فرياد، درياب مرا درياب مرا درياب مرا همين ساعت
السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ
همين ساعت هم اكنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترين مهربانان به حق
مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ
محمد و آل پاكيزه اش
 
دعاى امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
كفعمى در مصباح فرموده اين دعاء حضرت مهدى صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ است
  اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ
خدايا روزى ما كن توفيق اطاعت و دورى از گناه
وَصِدْقَ النِّيَّةِ وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَاَكْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ
و صدق و صفاى در نيت و شناختن آنچه حرمتش لازم است و گرامى دار ما را بوسيله هدايت شدن و استقامت و استوار كن
اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَطَهِّرْ
زبانهاى ما را به درستگويى و حكمت و لبريز كن دلهاى ما را از دانش و معرفت و پاك كن
بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ وَاكْفُفْ اَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ
اندرون ما را از غذاهاى حرام و شبهه ناك و بازدار دستهاى ما را از ستم و دزدى
وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ
و بپوشان چشمان ما را از هرزگى و خيانت و ببند گوشهاى ما را از شنيدن سخنان بيهوده
وَالْغيبَةِ وَتَفَضَّلْ عَلى عُلَماَّئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصيحَةِ وَعَلَى الْمُتَعَلِّمينَ
و غيبت و تفضل فرما بر علماى ما به پارسايى و خيرخواهى كردن و بر دانش آموزان
بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ وَعَلَى الْمُسْتَمِعينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ وَعَلى
به كوشش داشتن و شوق و بر شنوندگان به پيروى كردن و پند گرفتن و بر
مَرْضَى الْمُسْلِمينَ بِالشِّفاَّءِ وَالرّاحَةِ وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ
بيماران مسلمان به بهبودى يافتن و آسودگى و بر مردگان آنها به عطوفت
وَالرَّحْمَةِ وَعَلى مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكينَةِ وَعَلَى الشَّبابِ
و مهربانى كردن و بر پيرانمان به وقار و سنگينى و بر جوانان
بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ وَعَلَى النِّساَّءِ بِالْحَياَّءِ وَالْعِفَّةِ وَعَلَى الاْغْنِياَّءِ
به بازگشت و توبه و بر زنان به شرم و عفت و بر توانگران
بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ وَعَلَى الْفُقَراَّءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ وَعَلَى الْغُزاةِ
به فروتنى و بخشش كردن و بر مستمندان به شكيبائى و قناعت و بر پيكار كنندگان
بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ وَعَلَى الاُْسَراَّءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ وَعَلَى الاُْمَراَّءِ
به يارى و پيروزى و بر اسيران به رهايى يافتن و آسودگى و بر زمامداران
بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ وَعَلَى الرَّعِيَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السّيرَةِ وَبارِكْ
به عدالت داشتن و دلسوزى و بر ملت به انصاف و خوش رفتارى و بركت ده
لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَالنَّفَقَةِ وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ
براى حاجيان و زائران در توشه و خرجى و به انجام رسان آنچه را بر ايشان واجب كردى از
الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَالرّاحِمينَ  
اعمال حج و عمرة بوسيله فضل و رحمت خودت اى مهربانترين مهربانان
 
دعاى الهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ
درمهج ذكر شده كه اين دعاء حضرت حجّة عليه السلام است
اِلهى بِحَقِّ مَنْ ناجاكَ وَبِحَقِّ مَنْ
خدايا به حق هركه با تو راز گويد و به حق هر كه
دَعاكَ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلى فُقَراَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ
تو را در صحرا و دريا بخواند تفضل فرما بر فقيران مؤ منين و مؤ منات
باِلْغَناَّءِ وَالثَّرْوَةِ وَعَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنينَ والْمُؤْمِناتِ بِالشِّفاَّءِ
به توانگرى و ثروت و بر بيماران مؤ منين و مؤ منات به بهبودى يافتن
وَالصِّحَةِ وَعَلى اَحْياَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَالْكَرامَةِ
و تندرستى و بر زندگان مؤ منين و مؤ منات به لطف و بزرگوارى
وَعَلى اَمْواتُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ وَعَلى
و بر مردگان مؤ منين و مؤ منات به آمرزش و مهربانى و بر
غُرَباَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ اِلى اَوْطانِهِمْ سالِمينَ غانِمينَ
غريبان مؤ منين و مؤ منات به بازگرداندن آنها به وطنشان بسلامتى و بهره مندى به حق
بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعينَ
محمد و آل او همگى
 
استغاثه به امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
سيّد عليخان در كلم طيّب فرموده اين استغاثه ايست بحضرت صاحب الزّمان صلوات الله عليه هر جا كه باشى دو ركعت نماز بحمد و هر سوره كه خواهى بگذار پس رو بقبله زير آسمان بايست و بگو:
سَلامُ اللّهِ الْكامِلُ التّاَّمُّ
سلام خدا بطور كامل
الشّامِلُ الْعاَّمُّ وَصَلَواتُهُ الدّاَّئِمَةُ وَبَرَكاتُهُ الْقاَّئِمَةُ التّاَّمَّةُ عَلى حُجَّةِ
و تمام و همه جانبه و عمومى و درودهاى ممتد و پيوسته و بركتهاى پابرجا و تام و تمامش بر حجت
اللّهِ وَوَلِيِّهِ فى اَرْضِهِ وَبِلادِهِ وَخَليفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ وَعِبادِهِ وَسُلالَةِ
خدا و ولى او در زمين و ساير كشورهايش و جانشين او بر خلق و بندگانش و نژاد پاك
النُّبُوَّةِ وَبَقِيَّةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَمُظْهِرِ الاْ يمانِ
نبوت و باقيمانده عترت و (آن سرور) برگزيده يعنى حضرت صاحب الزمان و آشكاركننده ايمان
وَمُلَقِّنِ اَحْكامِ الْقُرْآنِ وَمُطَهِّرِ الاْرْضِ وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ
و ياددهنده احكام قرآن و پاك كننده زمين و گسترنده عدالت در درازا و پهناى
وَالْعَرْضِ وَالْحُجِّةِ الْقاَّئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ وَابْنِ
زمين و حجت قائم مهدى آن امام منتظر پسنديده و فرزند
الاْئِمَّةِ الطّاهِرينَ الْوَصِىِّ بْنِ الاْوْصِياَّءِ الْمَرْضِيّينَ الْهادِى
امامان پاكيزه و وصى فرزند اوصياء پسنديده آن راهنماى
الْمَعْصُومِ ابْنِ الاْئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُعِزَّ
معصوم فرزند امامان راهنماى معصوم سلام بر تو اى عزت بخش مردم
الْمُؤْمِنينَ الْمُسْتَضْعَفينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُذِلَّ الْكافِرينَ
مؤ منى كه ناتوان و خوارشان شمرند سلام بر تو اى خواركننده كافران
الْمُتَكَبِّرينَ الظّالِمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ الزَّمانِ
سركش و ستمكار سلام بر تو اى مولاى من اى صاحب الزمان
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند اميرمؤ منان
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا بانوى زنان جهانيان سلام
عَلَيْكَ يَا بْنَ الاْئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومينَ وَالاِْمامِ عَلَى الْخَلْقِ
بر تو اى فرزند پيشوايان و حجتهاى معصوم و پيشواى بر خلق
اَجْمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ
همگى سلام بر تو اى سرور من سلام مخلصانه من به تو در ولايت و پيرويت
اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلاً وَفِعْلاً وَاَنْتَ الَّذى تَمْلاَُ الاْرْضَ
گواهى دهم كه تويى آن پيشواى راه يافته چه در گفتار و چه در كردار و تويى آن بزرگوارى كه زمين را پر از
قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَكَ وَسَهَّلَ
عدل و داد كنى پس آنكه پر از ستم و بيدادگرى شده باشد پس از خدا خواهم كه شتاب كند در فرج تو و راه آمدنت را هموار
مَخْرَجَكَ وَقَرَّبَ زَمانَكَ وَكَثَّرَ اَنْصارَكَ وَاَعْوانَكَ وَاَنْجَزَ لَكَ ما
و زمان ظهورت را نزديك و يار و ياورت را بسيار گرداند و آنچه
وَعَدَكَ فَهُوَ اَصْدَقُ الْقاَّئِلينَ وَنُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا
به تو وعده فرموده درباره ات وفا كند زيرا كه او راستگوترين گويندگان است كه فرموده ((و ما خواستيم بر كسانى كه
فِى الاْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ
در زمين زبون شمرده مى شدند منت نهيم و ايشان را پيشوايانى كنيم و وارثانشان گردانيم )) اى سرور من اى صاحب
الزَّمانِ يَابْنَ رَسُولِاللّهِ حاجَتى كَذاوَكَذا (وبجاى كَذاوَكَذاحاجات خودراذكركند (
الزمان اى فرزند رسول خدا حاجتم اين و اين است
فَاشْفَعْ لى فى نَجاحِها فَقَدْ تَوَجَّهْتُ اِلَيْكَ بِحاجَتى لِعِلْمى اَنَّ لَكَ
پس شفاعت كن برايم در برآمدنش زيرا كه من با حاجت خويش به تو متوجه شده ام زيرا مى دانم كه
عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَمَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّكُمْ بِاَمْرِهِ
شفاعت تو به درگاه خدا پذيرفته و مقامت پسنديده است پس به حق همان خدايى كه شما را در كار خود مخصوص كرده
وَارْتَضاكُمْ لِسِرِّهِ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَ اللّهِ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ سَلِ اللّهَ
و براى راز و سِرّش پسنديده و بدان مقامى كه شما در نزد خدا ميان خود و او داريد كه از خداى
تَعالى فى نُجْحِ طَلِبَتى وَاِجابَةِ دَعْوَتى وَكَشْفِ كُرْبَتى
تعالى بخواهى من به خواسته ام برسم و دعايم اجابت شود و اندوهم برطرف گردد
و بخواه هر چه خواهى كه برآورده مى شود انشاء الله تعالى مؤ لف گويد: كه بهتر آنست كه در ركعت اوّل نماز اين استغاثه بعد از حمد سوره اِنّا فَتَحْنا بخواند و در ركعت دويّم اذا جآءَ نَصْرُ اللّهِ .
 

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در یک شنبه 20 فروردين 1391 |

۱۰۲۰۴
دلا خون حسین عرش زمین است
فخری

——————————————————-

۱۰۱۹۲
علی اکبر لیلا
حدادیان

——————————————————-

۱۰۱۷۵
عمو حسین جانم
طاهری

——————————————————-

۳۰۱۱۱
فلوت
بیکلام

——————————————————-

۱۰۱۸۱
حسین فرزند پیغمبر
طاهری

——————————————————-

۱۰۱۱۱
قشنگترین بابای دنیا
کریمی

——————————————————-

۱۰۲۱۷
مسلم دیگه کسی رو نداره
طاهری

——————————————————-

۱۰۲۰۹
آقام آقام
طاهری

——————————————————-

۱۰۲۱۵
یا رقیه
طاهری

——————————————————-

۱۰۲۱۰
بگو بابا
بنی فاطمه

——————————————————-

۳۰۰۷۱
سلام بابا دیگه بی جوابه
اکبری

——————————————————-

۱۰۱۹۸
دو بچه شیر
کریمی

——————————————————-

جهت فعال سازی کد انتخابی رو به 8989ارسال نمائید
 

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 19 فروردين 1391 |

این انقلاب توسط شهداء جنگ تحمیلی بیمه مادام العمر شده است

امام خامنه ای

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 19 فروردين 1391 |

باسلام به بازدید کنندگان محترم

این مرکز نمایشگاهی با نام شهداءدر مناطق جنگی شلمچه برپا نموده که جا دارد از کلیه همکاران وکسانی که در این راه به ما کمک نمودن تشکر نمائیم  بسیجیان  اعم از خواهران وبرادران

مدیر مرکز فرهنگی عاشورا



برچسب‌ها: نمایشگاه شلمچه,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 19 فروردين 1391 |

سال تولید ملی

حمایت از

تولید کنندگان ایرانی

امام خامنه ای



برچسب‌ها: نامد گذاری سال 1391توسط امام خامنه ای,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 17 فروردين 1391 |

 

ایام فاطمیه

 تسلیت باد



برچسب‌ها: ایام فاطمیه,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 20 فروردين 1390 |

 
  
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي  موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي  کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.
 حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:

بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم
حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....

امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .

امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...

قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.

غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.

اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.

آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:

"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود 
 



برچسب‌ها: زندگینامه امام حسین ع,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در جمعه 19 فروردين 1390 |

 

جملاتی درباره عاشورا


 

تأثیری که حادثه کربلا و قیام حسین بن علی علیهما السلام بر اندیشه مردم جهان ، حتی غیر مسلمانان داشته ، بسیار است . عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهار نظرهای بسیاری درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند . نقل سخنان همه آن کساءن کتاب قطوری می شود . بویژه که برخی از نویسندگان غیرمسلمان مستقلا کتاب درباره این حادثه نوشته اند . در اینجا تنها تعدادی اندک از این نظرها ( از مسلمانان و غیرمسلمانان ) آورده می شود : (797)

مَهاتْما گاندی (رهبر استقلال هند) :

من زندگی امام حسین ، آن شهید بزرگ اسلام را بدقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد ، بایستی از سرمشق امام حسین پیروی کند .

محمد علی جِناح (قائد اعظم پاکستان ) :

هیچ نمونه ای از شجاعت ، بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد در عالم پیدا نمی شود . به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند .

چارْلز دیکنْز (نویسنده معروف انگلیسی ) :

اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته های دنیایی بود ، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند ؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط بخاطر اسلام ، فداکاری خویش را انجام داد .

توماس کارْلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسی ) :

بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم ، اینست که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند . آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می شود اهمیت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت ، باعث شگفتی من است .

اِدوارد بِراوْن (مستشرق معروف انگلیسی ) :

آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود ، آغشته با حزن و الم نگردد ؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند .

فِردریک جِمس :

درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می رساند که هرگاه کسی برای این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید ، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند .

ل . م . بوید :

در طی قرون ، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح ، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همینهاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود . این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین . و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت کرده ام ، هرچند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است .

واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی ) :

برای امام حسین (ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد ، لیکن مسؤ ولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد که او یزید را بعنوان خلافت بشناسد . او بزودی خود را برای قبول هر ناراءحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت . در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده عربستان ، (798) روح حسین فنا ناپذیر است . ای پهلوان وای نمونه شجاعت وای شهسوار من ، ای حسین !

توماس ماساریک :

گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متأثر می سازند ، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین (ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین (ع) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر .

موریس دو کبری :

در مجالس عزاداری حسین گفته می شود که حسین ، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام ، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت . پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده ، از زیردستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم .

ماربین آلمانی (خاور شناس ) :

حسین (ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود ، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت . این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هرچه ظاهرا عظیم و استوار باشد ، در برابر حق و حقیقت چون پر کاهی بر باد خواهد رفت .

بنتُ الشاطی :

زینب ، خواهر حسین بن علی علیهما السلام لذت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت ، در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا ، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع ، زینب قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت .

لیاقت علی خان (نخستین نخست وزیر پاکستان ) :

این روز محرم ، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگ دارد . در این روز ، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد ، شهادت حضرت امام حسین (ع) در عین حزن ، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود ، زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت . این درس به ما می آموزد که مشکلات و خطرها هرچه باشد ، نبایستی ما پروا کنیم و از راه حق و عدالت منحرف شویم .

جُرج جُرداق (دانشمند و ادیب مسیحی ) :

وقتی یزید ، مردم را تشویق به قتل حسین و مأمور به خونریزی می کرد ، آنها می گفتند : « چه مبلغ می دهی ؟ » اما انصار حسین به او گفتند : ما با تو هستیم . اگر هفتاد بار کشته شویم ، باز می خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم .

عباس محمود عقاد (نویسنده و ادیب مصری ) :

جنبش حسین ، یکی از بی نظیرترین جنبشهای تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پدیدار گشته است ... دولت اموی پس از این جنبش ، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت .

احمد محمود صُبحی :

اگر چه حسین بن علی علیهما السلام در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد ، اما تاریخ ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین (ع) به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد . خون حسین ، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضتهای دیگر را در پی داشت ، تا آنجا که حکومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین ، فریادی شد که آن تختها و حکومتها را به لرزه در آورد .

آنطون بارا (مسیحی ) :

اگر حسین از آن ما بود ، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می نمودیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرا می خواندیم .

گیبون (مورخ انگلیسی ) :

با آنکه مدتی از واقعه کربلا گذشته و ماهم با صاحب واقعه هم وطن نیستیم ، مع ذلک مشقات و مشکلاتی که حضرت حسین (ع) تحمل نموده ، احساسات سنگین دل ترین خواننده را بر می انگیزد ، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد .

نیکلْسون (خاورشناس معروف ) :

بنی امیه ، سرکش و مستبد بودند ، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند ... و چون تاریخ را بررسی کنیم ، گوید : دین بر ضد فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراتوری ایستادگی نمود . بنابراین ، تاریخ از روی انصاف حکم می کند که خون حسین (ع) به گردن بنی امیه است .

سِر پِرسی سایکسْ (خاورشناس انگلیسی ) :

حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند ، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید ، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود . این یک مشت مردم دلیر غیرتمند ، مانند مدافعان ترموپیل ، نامی بلند غیر قابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند .

تا ملاس توندون (هندو ، رئیس سابق کنگره ملی هندوستان ) :

این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین (ع) ، سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقی بماند و یادآوری شود .

محمد زُغلول پاشا (در مصر ، در تکیه ایرانیان ) :

حسین (ع) در این کار ، به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزاداری ، روح شهامت را در مردم پرورش می دهد و مایه قوت اراده آنها در راه حق و حقیقت می گردد .

عبدالرحمان شرقاوی (نویسنده مصری ) :

حسین (ع) ، شهید راه دین و آزادگی است . نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد ، بلکه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند .

طه حسین (دانشمند و ادیب مصری ) :

حسین (ع) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود ، در آتش شوق می سوخت . او زبان را درباره معاویه و عمالش آزاد کرد ، تا به حدی که معاویه تهدیدش نمود . اما حسین ، حزب خود را وادار کرد که در طرفداری حق سختگیر باشند .

عبدالحمید جَودةُ السحار (نویسینده مصری ) :

حسین (ع) نمی توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد ، زیرا در آن صورت ، بر فسق و فجور ، صحه می گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می نمود . امام حسین به این کارها راضی نمی شد ، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند .

علامه طنطاوی (دانشمند و فیلسوف مصری ) :

( داستان حسینی ) عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می آورد ، چندانکه برای شتاب به قربانگاه ، بر یکدیگر پیشی جویند .

العُبیدی (مفتی موصل ) :

فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره ای است ، همچنان که مسببین آن نیز نادره اند ... حسین به علی (ع) سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیمبر اکرم وظیفه خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید . هستی خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار ، « سرور شهیدان » محسوب شد و در تاریخ ایام ، « پیشوای اصلاح طلبان » به شمار رفت . آری ، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن ، کامیاب گردید .

جمع بندی

« از مجموعه گفته های نقل شده ، این جمع بندی به دست می آید :

1- امام حسین (ع) بدین جهات قیام کرد : به خاطر بقا و عظمت اسلام و حکومت قرآن ، به خاطر مسؤ ولیت امامت ، برای حفظ ناموس و شرف مردم ، برای اصلاح حال امت ، به خاطر امر به معروف و نهی از منکر ، به خاطر دفاع از مظلوم و مصالح عموم .

2 - وصف قیام او : نهضت امام بر اساس اخلاق و شهامت و مصلحت عامه بود و جهادی به قصد دفع رذیلت و نشر فضیلت به شمار می رفت .

3 - تأثیر قیام امام : مردم بیدار شدند ، تظاهر به دیانت را به تعمق و ایمان بدل کردند .

4 - این مکتب به خلق عالم چه آموخت ؟ درس این آموزشگاه ، ابدی و اصولی است ، از آزادی و عدالت و محبت حکایت می کند ، پاکی نظر را در مبارزه می آموزد ، نحوه امتناع از قبول ستم و رد استعمار را نشان می دهد ، غیرت ، شجاعت ، فداکاری ، پایداری در برابر مصیبات و ثبات بر طریق حق را تعلیم می دهد ، حرمت سکوت را در برابر باطل و فساد ، مدلل می سازد و ثابت می کند که حق و فضیلت ، عدل و ایمان ، در هر شرایطی می توانند بر خودسری و مکر و ستم و کفر ، غلبه یابند . یاران صادق امام نیز ، بهترین درس ایمان به خدا را به جهانیان آموختند و راه پیروزی ملتها را گشودند و نشان دادند که مؤ منان با کمی تعداد و نیرو ، همچنان پیروزند ... » . (799)


پی نوشت

797 - نقل از کتاب « درسی که حسین به انسانها آموخت » ، شهید هاشمی نژاد ، ص 447 ، رهبر آزادگان و منابع دیگر .

798 - البته امام حسین (ع) در صحرای کربلا شهید شد ، نه ریگزارهای عربستان !

799 - رهبر آزادگان ، ص 67 .

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در جمعه 19 فروردين 1390 |

بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است. امام حسین(ع)

ناتوان ترين مردم کسی است که از دعا کردن واماند و بخيل ترين مردم کسی است که از سلام کردن واماند. امام حسین(ع)

چه دارد آن كس كه تو را ندارد؟ و چه ندارد آن كه تو را دارد؟ آن كس كه به جای تو چیز دیگری را پسندد و به آن راضی شود، مسلما زیان كرده است . امام حسین(ع)

 آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد، امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد. امام حسین(ع)

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در دو شنبه 23 اسفند 1389 |

 امام رضا (علیه السلام

کسی که روز عاشورا در پی رفع نیازهای روزمره زندگیش نباشد ، خداوند در اخرت نیازهای او را براورده می سازد . و کسی که روز عاشورا را ، روز مصیبت ، اندوه و گریه خود قرار دهد، خداوند قیامت را روزشادی او می گرداند و در بهشت دیدگانش را با دیدن ما روشن می نماید . و هر کس که روز عاشورا را روز برکت بشمارد و به همین دلیل برای خانه خود آذوقه ذخیره کند ، در آنچه اندوخته است برکت نخواهد یافت و خداوند در روز قیامت او را با یزید ، عبیدالله زیاد و عمر بن سعد، در پست ترین مرتبه جهنم محشور خواهد نمود .

کتاب زندگانی امام حسین ( علیه السلام) – ص 240

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در دو شنبه 16 اسفند 1389 |

 

 فيلمهاي مذهبي

ايوب پيامبر-امام علي-روز واقعه-يوسف پيامبر-حضرت محمد رسوال الله-عمر مختار-
رسول ترک- ولایت عشق-مریم مقدس
ابراهیم خلیل الله-توبه نصتوح
 
تعزيه
امام حسين-حضرت علي اكبر-حضرت عباس-حضرت قاسم-حضرت رقيه-
حضرت مسلم-
دوطفلان مسلم-حضرت فاطمه زهرا-خروج مختار
مداحي
روضه-دعا-سينه زني-قرآن-سخنراني-آموزش قرآن براي كودكان وبزرگسالان-
مستنددفاع مقدس-
پوستر
شهداء-امام-رهبري
چفيه-مهر-جانماز-پرچم-پلاك-رحل-عطر-تسبيح-ركعت شمار-
صلوات شمار