مرکز فرهنگی عاشورا
محرم آمد ... محرم آمد ... محرم آمد ... محرم آمد ... محرم آمد ...
آخرین مطالب
لینک دوستان
طراحی و تولید نرم افزارهای کامپیوتر و وب سایت های شرکتیکیت اگزوززنون قویچراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مرکزعرضه محصولات فرهنگی وکتاب عاشورا و آدرس shorashoora.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

لسلام عليك يا قمر العشيره


"تاسوعا و عاشوراي حسيني تسليت باد"





فردا همه گویند سپهدار آمد


سقای حرم سید و سالار آمد




در دشت خروش و ولوله می افتد




گویند ابالفضل علمدار آمد





˙·٠●❤ ˙·٠●❤ مفقود الاثر هم مي گويد˙·٠●❤ ˙·٠●❤


...آرزو كه بر عاشقان عیب نیست...


...كه ای کاش...



از پيري پرسيدندزندگي چند بخش است؟


گفت: دو بخش


1 ـ كودكي    2 ـ پيري


گفتند: پس جواني چه شد؟


گفت: آنكه فداي حسين است و بس . . .






*** " يـــــــــا
حــــــــــق"***

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

روش های امر به معروف ونهي ازمنكر

 

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ( هر كه امر به معروف مي كند ،بايد شيوه اش نيز معروف باشد).
قرآن مي فرمايد : نيكي در اين نيست كه از بي راهه به خانه ها وارد شويد ، نيكي دراين است كه از راه آن وارد شويد.
امام باقر (علیه السلام) ذيل اين آيه فرمود : خانه ها را از راهش وارد شويد يعني هر كاري را از راهش انجام دهيد !
آري براي هرمعروف ومنكري ، از هر شخصي درهر مكاني وهر زماني، شيوه اي خاص لازم است كه اگرمراعات نشود ، امكان دارد اثر منفي دهد.

حديثي از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده كه فرمود: ( المومن مراه المومن ) مومن آئينه مومن است . اگر در اين حديث كوتاه دقت كنيم، نكاتي درباره شيوه امر به معروف درك مي كنيم ؛ از جمله :
1- آئينه از روي صفا عيب را مي گويد ، نه از روي انتقام ، غرض وكينه
2- آئينه زماني عيب را نشان مي دهد كه خودش گردوغبار زده نباشد.
3- آئينه مراعات مقام ومدال را نمي كند.
4- آئينه عيب را بزرگتر از آنچه هست ،نشان نميدهد.
5- آئينه همراه با نشان دادن عيب ،نقاط قوت را نيز نشان ميدهد.
6- آئينه عيب را روبرو مي گويد نه پشت سر.
7- آئينه عيب را بي سروصدا مي گويد.
8- آئينه عيب را در دل نگه مي دارد و همين كه از كنارش رد شدي عيب از صفحه اوپاك مي شود.
9- آئينه را اگر شكستي ، خرده هاي آن هم زشت و زيبا را نشان ميدهد. مومن را اگر شكستي وتحقير كردي ،باز دست از حرفش بر نمي دارد .
10- اگر آئينه عيب مرا گفت ، بايد خودم را اصلاح كنم ،؛ نه آنكه آئينه را بشكنم .آري! اگر مسلماني نهي ازمنكر كرد ،شما گناه را از خود دور كن وبه انتقاد كننده اعتراض نكن.
اي غزالي گريزم از ياري كه اگر بدكنم نكو گويد
مخلص آن شوم كه عيبم را همچو آيينه روبه رو گويد
نه كه چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته ،موبه مو گويد
توجه دادن به كرامت وارزش انسان
اگرانسان بداندكه جانشين خداست.
اگرانسان بداندكه فرشتگان بر اوسجده كرده اند اوموجودي است كه روح خدا دراو دميده شده است؛ تنها موجودي است كه خداوند درآفرينش او خود را ستوده است؛ همه چيز را به تسخير او درآورده است؛ در آفرينش ، بهترين شكل را به او عطا كرده است؛ براي او ، انبيا وكتب آسماني فرستاده است؛ او را موجودي فنا ناپذير قرار داده است، ارزش اوبهشت است ونه كمتر ؛ خداوند انواع فضيلت ها وكرامتها را به او مرحمت كرده است.
اگرانسان به اين كرامت ها ومقامات توجه كند ، هرگز خودرا به كارهاي زشت آلوده نخواهد كرد.
راستي! چرا عمر ما چراگاه شيطان باشد؟ ما كه جانشين خدائيم ،چرا با دشمن خدا قرين باشيم؟
حضرت علي (علیه السلام) فرمود : كسي كه كرامت و ارزش خود را شناخت دنيا و هوسها نزد او ناچيز مي شود

.

خاطره

شخصي به نام شقراني در زمان امام صادق (علیه السلام) مرتكب شراب خواري شد .امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: اي شقراني ! كار زشت از هر كس كه سر زند ، زشت است ؛ ولي اگر از تو سر زند ، زشت تر است؛ همان گونه كه كار نيكو از هر كس نيكوست ؛ ولي اگراز تو سر زند ، نيكوتر است . اين به خاطر جايگاه تو است . تو از وابستگان ما هستي . پس ، قدر خود را بدان !

شيوه هاي امرونهي

1- آماده سازي

سخن حق ، همچون شكر است ؛ اگر شكر را به همين شكل در گلوي كسي بريزيم ، امكان دارد خفه شود. بايد شكر را با آب مخلوط كرده تا تبديل به شربت شود وبراي همه افراد قابل استفاده وتحمل باشد .
از خاطرم نمي رود زماني كه مي خواستم درباره روايات كفن در تلويزيون صحبت كنم ، فكر كردم كه بعضي مردم تحمل شنيدن اين گونه آماده كردم كه : از نيازهاي عمومي وهمگاني ، نياز به لباس است. اسلام براي هر فصل و زمان وكاري لباس در نظر گرفته ودستوراتي داده است؛ مثل لباس كودك، لباس كار ، لباس جنگ ، لباس نماز عيد ،لباس نماز باران ،لباس احرام و حج ، لباس عروس ، لباس دادن به برهنه ها ، نظافت لباس ،وصله كردن لباس ،رنگ لباس ، دوخت لباس ، جنس لباس و...
وبراي هر يك ازعناوين هم حديثي ونكته اي گفتم . كم كم مردم را براي شنيدن بحث آخرين لباس (كفن) و روايات كفن آماده كردم .ولي اگر از ابتدا مي گفتم : موضوع بحث امروزم كفن است ، شايد ميليون ها نفر تلويزيون را خاموش مي كردند.

2- تلفيق

چه بسيارند افرادي كه از انجام معروف هراس دارند وچه بسارند كساني كه جدا شدن از بعضي منكرات را براي خودمحال مي پندارند ، در صورتي كه تلقين صحيح وبيان نمونه ها در اين زمينه كارگشا خواهد بود.

3- استفاده از هنر ، شعر وطنز

نقش هنر در دعوت مردم به فساد وانحراف ،بر كسي پوشيده نيست . سامري با هنر مجسمه سازي توانست مردم رامنحرف وبني اسرائيل را گوساله پرست كند.
زيبا گويي ، فصاحت وبلاغت ، بهترين اهرم براي جذب مردم است؛ همانگونه كه قيافه زيبا و موزون نقش مهمي در تاثير كلام دارد.
در قرآن ، امر شده است كه هنگام رفتن به مسجد ، زينت هاي خود را با خود برداريد.
سخن زيبا ومجادله نيكو از سفارشهاي قرآن كريم است.
يكي از نامهاي قرآن ، احسن القصص است. آري ، قصه گويي يك هنر است.

4- انصاف در برخورد

قرآن كريم در نهي از شراب ، اول از منافع مادي ومالي آن سخن گفته است وبعد مي فرمايد : (ضررش از نفعش بيشتر است)
خداوند در برخورد با كافران ومنافقان ومشركان ، همواره از عبارت (اكثرهم) استفاده مي كند، يعني همه آنان را نفي نمي كند بلكه مي فرمايد: بيشتر آنها چنين هستند در برخورد با خلافكاران نيز بايد ابتدا نقاط قوت ومثبت آنها را بگوييم وسپس آنها را متذكر كنيم .

5- اميد دادن

گاهي انسان گنهكار با خود مي گويد :ديگر ازما گذشته است ، ما ديگرراهي براي بازگشت نداريم. ما ديگر جهنمي شده ايم . اين گونه افراد هر روز به گناه بيشتري گرفتار مي شوند.
چون قامت ما براي غرق است در كم و زياد او چه فرق است
بايد به آنها از عفو الهي واز پذيرفتن توبه ولطفي كه خداوند به توبه كنندگان دارم بگوييم و خاطراتي ازتوبه كنندگان بيان كنيم تا گناه ، او را به ياس نكشاند . بايد به او تذكر داد كه ياس ازگناهان كبيره است .

6 – تغافل

گاهي بايدانسان خود را به غفلت بزند وتظاهر كند كه من متوجه خلاف تو نشدم تا از اين طريق شخصيت افراد شكسته نشود.
قرآن مي فرمايد : برادران يوسف كه پس از ده ها سال او را ديدند ونشناختند ، به او گفتند : ما قبلاً برادري داشتيم به نام يوسف كه دزد بود. يوسف خود را به تغافل زد ونگفت كه آن برادر من هستم وچرا به من نسبت دزدي ميدهيد .
البته تغافل در مورد خلافه هاي شخصي ، جزئي وفردي است ؛ و گرنه درمسائل مهم كه دشمنان وكفار براي براندازي نظام اسلامي نقشه مي كشند ، تغافل بزرگترين خواست دشمن است.

7- توجه به ظرفيت افراد

امام صادق (علیه السلام) شخصي را براي ماموريتي به منطقه اي فرستاد . او درگزارش خود به امام ، از مردم منطقه به شدت انتقاد كرد .امام فرمود : ايمان ده درجه دارد . بعضي يك درجه ايمان دارند وبعضي دو درجه ، بعضي هم هفت تا ده درجه . نبايد كساني كه ايمان كامل تري دارند ، از ديگران توقع بيش ار ظرفيت داشته باشند .
در شيوه تبليغ انبيا مي خوانيم كه مي فرمودند : ما ماموريم طبق ظرفيت افراد با آنان صحبت كنيم.

8- كنايه گويي

قرآن به حضرت عيسي (علیه السلام) مي فرمايد : آيا تو به مردم گفتي كه من ومادرم را خدا بگيريد؟!
در جاي ديگر ،خداوند پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب قرار داده و مي فرمايد : اگر پدر و يا مادرت نزد تو به پيري رسيدند ، تو با آنان درشتي نكن !
در حالي كه همه مي دانيم حضرت عيسي مردم را به توحيد دعوت مي كرد وپ يامبر اسلام دركودكي پدر ومادر خود را از دست داده بود.اين گونه خطاب ها در حقيقت به مردم است.

9 – ايجاد محبت

در بخش مهمي از قرآن ، خداوند نعمت هاي خود را مي شمارد تا عشق انسان را نسبت به خود زياد كند.
قرآن كه مردم را امر به عبادت مي كند ، مي فرمايد : پروردگار كعبه را پرستش كنيد ؛ زيرا او شما را از گرسنگي وترس نجات داد.
نمونه هايي از سيره پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره جذب دلها:
1- هر گاه سه روز يكي از ياران را نمي ديد ، به سراغش مي رفت.
2- از مريض ها در دورترين نقطه شهر عيادت مي كرد.
3- مردم را با بهترين نام صدا مي زد . حتي نام زنان وكودكان را با كرامت مي برد.
در تاريخ زندگي اهل بيت عليهم السلام نيز خاطرات فراواني به چشم مي خورد كه يك نمونه از آن را نقل مي كنيم :
مردي شامي به امام حسن مجتبي (علیه السلام) جسارت كرد.حضرت ايشان را به منزل بردند وچنان موردتفقد قرار دادندكه او از حرفهاي خود شرمنده شد.
در روايات مي خوانيم : با هر كس كه با تو قطع رابطه كرد ، ارتباط برقرار كن وهر كس به تو بدي كرد ، تو با او خوبي كن.

10- تحريك عواطف

شخصي به مادرش تندي كرد .روز بعد ،امام صادق (علیه السلام) او را ديد و به او فرمود : چرا با مادرت تندي كردي؟مگر نمي داني كه شكم مادرت منزل تو بود؟ دامان مادرت گهواره تو بود؟ شير مادر غذاي تو بود؟سپس فرمود : پس با او خشن نباش.

11- مخفيانه ومختصر باشد

در حديث مي خوانيم : هر كس برادر ديني خود را مخفيانه موعظه كند ،او راآراسته كرده ،ولي هر كس آشكارا موعظه كند، او را شرمنده كرده است.
گرنصيحت كني ، به خلوت كن كه جز اين ، شيوه نصيحت نيست
هر نصيحت كه بر ملا باشد آن نصيحت به جز فضيحت نيست
درحديث مي خوانيم :
هر گاه كسي را موعظه مي كني ؛ خلاصه بگو!

12- نماياندن الگوها

معرفي چهره هاي موفق وتجليل از آنها ، در دعوت مردم به معروف نقش موثري دارد . اين كه هر سال مردم در عاشورا فرياد (ياحسين )سر مي دهند ، زمينه دوري از پذيرش طاغوت و وفاداري به نظام اسلامي مي شود.
قرآن مي فرمايد : مردم دنيا از همسر فرعون درس بگيرند كه چگونه جذب مال ومقام وقدرت فرعون نشد .
درجاي ديگري مي فرمايد :از حضرت ابراهيم وحضرت محمد (علیه السلام) درس بگيريد ؛ زيرا اين دو بزرگوار اسوه والگو هستند.

قرآن كريم به پيامبر عزيز مي فرمايد: از طريق حكمت و منطق يا موعظه ونصيحت و يا جدال نيكو مردم را به راه خدا دعوت كن!

13 – تدريج

همان گونه كه شيطان انسان را گام به گام به سوي فساد مي كشاند راه اصلاح وامر به معروف ونيز گام به گام باشد
در قرآن درمورد تحريم ربا اين مراحل به چشم مي خورد :
در مرحله اول ، قرآن مي فرمايد :آنچه به مال شما از طريق ربا اضافه مي شد ،نزدخدا افزايش نيست.
در مرحله دوم ، قرآن ربا خواري را از عادات زشت يهوديان مي شمارد.
درمرحله سوم ،قرآن انسان را از رباي مضاعف و زياد نهي مي كند.
درمرحله چهارم ، قرآن ، ربا گرفتن رابه منزله اعلام جنگ باخدا مي داند.

14- تكرار

چون برنامه اسلام تنها آموزش نيست ، بلكه تربيت هم هست ،لذا اوامر ونواهي بايد تكرار شود. براي هر غفلت ،يك تذكر لازم است. شما درنماز ده ها بار (الله اكبر ) را در ركوع وسجود وقيام تكرار مي كنيد .
ياد خدا غذاي روح است وبايد همچون غذاي جسم تكرار شود.

15 -مماشات

حضرت ابراهيم (علیه السلام) براي نهي از بزرگ ترن منكر (شرك) از راه مدارا ومماشات وارد شد وگام به گام به انتقادات خوداضافه كرد.
بار اول فرمود: خورشيد غروب مي كند ومن غروب شدني را دوست ندارم .( اني لااحب الافلين)
بار دوم فرمود: ماه پرستي انحراف است وخدا مرا گرفتار آن نكند . ( لئن لم يهدني ربي ...)
بار سوم فرمود: من بيزارم از هر چه كه شما شريك خدا مي دانيد .( اني بري ء مما تشركون)

16- حكمت ، موعظه ،جدال نيكو

قرآن كريم به پيامبر عزيز مي فرمايد: از طريق حكمت و منطق يا موعظه ونصيحت و يا جدال نيكو مردم را به راه خدا دعوت كن!
در امر به معروف ونهي ازمنكر بايد روي مسائلي تكيه كرد كه قابل خدشه نباشد.به سخنان محكمي كه موردقبول همه است، حكمت گفته مي شود.
مراد از موعظه حسنه ، موعظهاي است كه بر اساس محبت و با بيان نيكو باشد و در زمان و مكان مناسب با شيو ه هاي صحيح انجام شود. ومراد از مجادله نيكو نيز پذيرفتن نقاط قوت ديگران واستدلال و مقابله به مثل در شيوه ها است.

17 - ريشه مفاسد را بخشكانيم

قرآن مي فرمايد : ( سوء ظن نبريد وتجسس نكنيد ) ؛ زيرا سوء ظن ، سرچشمه تجسس وتجسس ، سرچشمه غيبت مي شود.
اگر قرآن ،زنان را از پايكوبي ويا گفتار همراه با ناز وكرشمه وتحريك آميز نهي مي كند ،به خاطر خشكاندن سرچشمه گناه است.
درمسائل سياسي واجتماعي نيز براي اصلاح دولت ها بايد دولتمردان اصلاح شوند وبراي اصلاح نسل نو ،بايد خانواده ها اصلاح شوند.
قرآن مي فرمايد : با رهبران كفر مبارزه كنيد.

18- احترام به ارزشهاي ديگران

قرآن كريم ،به تورات وانجيل وانبياي گذشته احترام مي گذارد و مراكز عبادت ساير اديان را محترم مي شمارد ؛ حتي براي حفظ آن ، دفاع را لازم ميداند. در سفارش هاي اسلامي نيز آمده است: (بزرگان هر قوم را احترام كنيد!)

19 - با انجام معروف ،زمينه را بر منكر تنگ كنيم

قرآن مي فرمايد : (راه جلوگيري از فحشا ومنكر ، انجام معروفي همچون نماز است.)
هنگامي كه خداوند مي خواهد حضرت آدم را از غذايي منع كند، ابتدا اجازه بهره برداري از غذاهاي ديگر را به او ميدهد ومي فرمايد : (از هر غذايي در بهشت استفاده كن؛ ولي از اين غذا استفاده نكن!)
تفريح و ورزش از معروف هايي است كه جلو بسياري از مفاسد، امراض ومنكرات رامي گيرد.
زهد وعدالت مسئولان مملكتي ، از معروف هايي است كه مي تواند جلو بزرگترين منكرات را كه بدبيني به حكومت اسلامي است. بگيرد.

20- توجه به زمان

در روايات مي خوانيم : هنگام مسافرت ، خانواده خود را به تقوي سفارش كنيد ؛ زيرا در آستانه جدايي ،علاقه ها اوج مي گيرد و زمينه پذيرش در انسان زياد مي شود.
در حديث مي خوانيم : به هنگام خشم وغضب ، كسي را ادب نكنيد زيرا در معرض افراط هستيد .
در قرآن نيز نسبت به استغفار در سحر مكرر سفارش شده است.

21- اعراض

قرآن ميفرمايد : ( هر كاه كساني را ديدي كه در آيات ما به ياوه سرائي نشسته اند ، پس به عنوان اعتراض ،مجلس آنان را ترك كن ! يا مسير حرف را تغيير ده ! واگرشيطان تو را به فراموشي انداخت ، تا متوجه شدي جلسه را ترك كن وبا ستمگران منشين).
در حديث مي خوانيم : (سزاوار نيست كه مومن درمجلس گناهي كه نمي تواند آن را تغيير دهد بنشيند.)
پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مي فرمايد : گناهكاران را با قيافه عبوس ملاقات كنيد !

ستاد احیای معروف ونهي ازمنكر خراسان رضوی
جايگاه امر به معروف و نهي از منکریروش ها و شيوه ها

17-شيوه «استناد به الگوها»
در هر جامعه اي، الگوهايي شايسته در حوزه هاي مختلف وجود دارد. الگوهايي علمي، فرهنگي و اجتماعي که در زمينه هاي علم، فرهنگ و هنر، دين و اخلاق و... با برخورداري از ويژ گي هايي چون، بلندهمت بودن، عزم و تصميم جدي داشتن، صداقت و شجاعت داشتن، کمک به همنوعان و... زبانزد عام و خاص هستند. در موارد بسياري براي اصلاح رفتار افراد استناد به اين الگوها، سودمند و کارساز است. پروردگار متعال پيامبران و نيز پيشوايان معصوم را الگو و اسوه مردم قرار داده است و پس از آن، مؤمنان حقيقي به کمال رسيده را اٌسوه ديگران معرفي مي نمايد.

درباره استناد به الگوها براي تصحيح رفتار ديگران به يک نمونه تاريخي توجه گردد:
روزي پيامبر اسلام (ص) درباره رستاخيز و وضع مردم در دادگاه بزرگ الهي بياناتي فرمود، اين بيانات مردم را تکان داد و جمعي گريستند و به دنبال آن گروهي از ياران پيامبر تصميم گرفتند پاره اي از لذت ها و راحتي ها را بر خود تحريم کرده و به جاي آن به عبادت بپردازند، روزها را روزه گرفته و شب ها را به عبادت و نيايش صبح کنند. روزي همسر عثمان بن مظعون که زن جوان و زيبايي بود نزد عايشه آمد، عايشه از وضع او شگفت زده شد و پرسيد: چرا به خودت نمي رسي و زينت نمي کني؟
در پاسخ گفت: براي چه کسي زينت کنم؟ همسرم مدتي است که مرا ترک کرده و رهبانيت پيش گرفته است. اين سخن به گوش پيامبر رسيد، دستور داد همه مسلمانان به مسجد آيند. هنگامي که مردم در مسجد جمع شدند بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناي پروردگار فرمود: چرا بعضي از شما چيزهاي پاکيزه را بر خودحرام کرده ايد، من سنت خود را براي شما بازگو مي کنم (اگر من سرمشق و اسوه شما هستم، بايد مانند من باشيد) هر کسي از آن روي برگرداند از من نيست. من هرگز به شما دستور نمي دهم ترک دنيا گوييد زيرا اينگونه مسايل و دير نشيني در آئين من نيست. رهبانيت امت من در جهاد است، بر خود سخت نگيريد زيرا جمعي از پيشينيان شما بر اثر سخت گرفتن بر خود هلاک شدند.

18-شيوه «تنظيم روابط»
پيش از اين گفته شد هدف از امر به معروف و نهي از منکر انجام دادن معروف و ترک منکر است. اين هدف، گاهي با ايجاد ارتباط با مخاطب و يا کم و زياد کردن ارتباط به دست مي آيد. تنظيم رابطه با مخاطب با توجه به شرايط به سه گونه شکل مي گيرد:

الف- گسترش روابط
اين مرحله، از ايجاد ارتباط آغاز و به مراحل توسعه و گسترش آن مي رسد. آمر و ناهي گاهي تشخيص مي دهد در صورتي که با مخاطبان خود طرح دوستي و رفاقت بريزد و اين دوستي را تداوم و توسعه دهد مي تواند آنها را به انجام معروف ها وادار و يا از انجام منکرها بازدارد. اين شيوه در بسياري موارد اثربخش مي باشد. بزرگان بشريت از اين شيوه براي هدايت انسان و دعوت به توحيد و خير و نيکي بهره فراوان گرفته اند. به عنوان نمونه به اين داستان توجه شود: حضرت عيسي (ع) دو نفر از ياران نزديک خود را براي تبليغ دين و دعوت به توحيد و دست برداشتن از بت پرستي به شهر انطاکيه فرستاد. آنها براي جلب اعتماد مردم به اذن خداوند برخي از مريض ها را شفا مي دادند. داستان اين دو نفر به گوش پادشاه آن ديار که بت پرست بود رسيد. آنها را احضار کرد و پرسيد: شما کيستيد؟
گفتند: فرستادگان حضرت عيسي هستيم، آمده ايم تا تو را از پرستش بت هايي که قدرت شنيدن و ديدن ندارند، به پرستش خداوندي که مي شنود و مي بيند دعوت کنيم.
پادشاه: مگر شما غير از بت هاي ما خداي ديگري مي پرستيد؟
-آري، کسي که تو را حيات و زندگاني بخشيده است.
پادشاه که خشمگين شده بود دستور داد آن دو را شکنجه و زندان کنند. حضرت عيسي هم براي کمک به آن دو نفر، وصيّ خودش، شمعون را فرستاد. شمعون به شکل ناشناخته به شهر وارد شد. او از روز نخست با درباريان و اطرافيان پادشاه طرح دوستي ريخت و با آنان نشست و برخاست داشت. آنها که از نوع برخورد ، ادب و نيز بزرگواري او بسيار خشنود بودند به او انس و علاقه خاصي پيدا کرده بودند و نزد پادشاه از وي تمجيد نموده و به نيکي ياد کردند. پادشاه او را نزد خود فراخواند و وي را انساني بزرگ يافت، از معاشرت با او خرسند بود و احترام او را رعايت مي کرد. روزي شمعون که شرايط را مناسب ديد گفت: اي پادشاه شنيده ام دو نفر را به جرم اين که تو را به آيين ديگري خوانده بودند شکنجه و زنداني کرده اي؟ آيا به سخنان آنان گوش داده اي؟
پادشاه: خير در آن هنگام خشم تمام وجودم را گرفته بود.
شمعون: اگر نظر شما مثبت باشد آن دو بيايند تا ببينيم چه مي گويند!
پادشاه دستور داد آن دو را آوردند. در اينجا شمعون با زيرکي خاصي و با توجه به اين که آن دو از دوستان خود او بودند مديريت جلسه را برعهده گرفت و از آنان پرسيد: از سوي چه کسي به اينجا آمده ايد؟
گفتند: از سوي پروردگاري که آفريننده هر چيزي است و شريکي ندارد.
شمعون: چه آيه و نشانه اي بر راست گويي خود داريد؟
گفتند: هرچه شما بخواهيد.
پادشاه دستور داد نابينايي آوردند تا آن دو به او بينايي بدهند. آن دو دعا کردند و آن شخص بينا شد.
شمعون از فرصت استفاده کرد و به پادشاه گفت: شما نيز اگر از بت هاي خود بخواهيد که چنين کاري بکنند، شرافت و بزرگي آنان را اثبات خواهد کرد.
پادشاه: بين من و تو که چيز پنهاني وجود ندارد، خدايان ما نه ضرري را دفع مي کنند و نه سودي به ما مي رسانند. آنگاه پادشاه براي اين که از موضع انفعال بيرون بيايد، پيشنهاد دشوارتري دادکه اگر خداي شما مرده اي را زنده کند به او ايمان مي آوريم.
آنان پذيرفتند و گفتند: خداي ما بر هر چيزي توانا است. پادشاه دستور داد مرده اي را که هفت روز از مرگ او گذشته بود، آوردند (برخي گفته اند آن مرده، فرزند او بوده است) آن دو دست به دعا نزد پروردگار برداشتند. شمعون نيز آهسته و در دل خود دعا مي کرد تا آن مرده زنده شود. به اذن خداوند مرده زنده شد. در اينجا بود که پادشاه به توصيه شمعون به حضرت عيسي (ع) ايمان آورد و عده زيادي از مردم نيز به دين خدا گرويدند.

ب – محدودسازي روابط
نوع ديگر از تنظيم رابطه ، محدودسازي آن مخاطب است ، به اين معنا که آمر و ناهي ، با فرد يا افرادي دوستي يا پيوند خويشاوندي دارد و با آنان رفت و آمد مي کند ، برخي از آنان ، نسبت به انجام معروف ها ، سهل انگارند (مثلاً خمس مال خود را نمي دهند يا نماز نمي خوانند و ...) و برخي ديگر ، پاره اي از منکرها را انجام مي دهند (مثلاً دروغ مي گو يند يا درباره افراد تهمت مي زنند عيب جويي مي کنند و يا ...)
اگر آمر و ناهي ، احتمال دهد که امر و نهي زباني او تاثير گذار است ، بايد آنان را امر به معروف ونهي از منکر کند . اما اگر گفتن را کارساز نمي داند ، ولي کم کردن رابطه را موثر مي داند ، بايد از اين شيوه استفاده کند و رفت و آمدهاي خود را با آنان کمتر نمايد . اين روش نيز در مخاطب ، آثار ترتيبي مثبتي ، برجاي مي نهد و او را نسبت به خطاها و اشتباهات خود ، آگاه مي سازد . به عنوان مثال ، اگر پدري بخواهد ، فرزندش را از اشتباهي که در پيش گرفته بازدارد و شيوه هاي ملاطف ، گفت وگوي دوستانه و کمک بيشتر به او ، موثر نيفتاد ، مي تواند رابطه خود را با او را ،کم رنگ سازد و از کمک هايي که به او مي نموده است ، بکاهد . همين گونه است رابطه معلم با دانش آموز و دانشجو و نيز رابطه ما با دوستان ، بستگان و يا ساير افراد جامعه .

ج – قطع روابط
گاهي ، مخاطب يا مخاطبان ، که معروف را ترک کرده اند و يا به منکر روي آورده اند ، نه امر و نهي زباني را پذيرا هستند و نه با توسعه روابط ، به راه مي آيند و نه از محدودسازي ارتباط ،هراسي به خود مي دهند ! در اين صورت ، اگر مسأله خانواده اي است ، در درون خانه و اگر اجتماعي است ، در جامعه بايد با آن فرد يا افراد ، روابط خود را قطع نمايند و به تعبيري ديگر ، آنان را از برکت و نعمت نشست و برخاست و معاشرت و گفت و گو محروم سازند ، تا به خود آيند و از خطاي خود دست بردارند . «دور کن هم خويش و هم بيگانه را »
امام صادق (ع) به اصحاب خودفرمود :
چرا مانع رفتار ناشايست برخي افراد ، نمي شويد ؟ پاسخ دادند :آنها سخن ما را نمي پذيرند . حضرت فرمود: در اين صورت از آنان کناره گيري کنيد و از نشست و برخاست با آنان ، بپرهيزيد.
به دو نمونه از اين شيوه ، که يکي در حوزه خانواده است و ديگري در حوزه اجتماع و در صدر اسلام رخ داده است ، توجه کنيم :
در سال نهم هجري ، رسول خدا (ص) مردم را براي جنگ با روميان فرا خواند . زيرا خبر يافت که دولت روم سپاه عظيمي فراهم کرده است تا به جنگ مسلمانان بيايد . از طرفي ، فصل تابستان و گرمي هوا و رسيدن ميوه ها و آسايش در سايه درختان ميوه دار ، و از سويي دوري راه و نگراني از سپاه فراوان دولت روم کار بسيج کردن مسلمانان را دشوار ساخته بود. رسول خدا در اين جنگ ، - برخلاف جنگ هاي ديگر – از همان آغاز، مقصد و هدف خود را براي مردم ، آشکار کردتا مردم براي پيمودن راهي دور و کاري دشوار و نبرد با دشمني قدرتمند ، آمادگي کامل داشته باشند.
سپاهيان اسلام ، به راه افتادند ، اما در اين ميان ، سه تن از مومنان ، به نام هاي کَعب ، مراره و هلال، از روي تنبلي و سستي ، با آنان همراه نشدند و از حضور در اين جنگ ودفاع از اسلام ، سرباز زدند. آنان پس از رفتن سپاه پشيمان شدند ، اما ماندند، تا پيامبر (ص) برگردد . رسول خدا (ص) نيز بدون اين که جنگي رخ دهد(گفته اند ، روميان با شنيدن حرکت سپاه اسلام ، سپاهيان خود را به پايگاه هاي خود برگردانده بودند) مراجعت کردند اگر چه در اين مسافرت طولاني ، مسلمانان سختي هاي زيادي را تحمل کردند .
پس از بازگشت پيامبر (ص) اين سه نفر نزد پيامبر (ص) آمده و عذر خواهي کردند . اما پيامبر (ص) با آنان سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد تا از سخن گفتن با آنان خودداري کنند ، حتي خويشاوند آنان و زن و فرزند آنان ،فقط برايشان غذا مي بردند ، ولي با آنان سخن نمي گفتند. اين قطع رابطه ، زمين را با همه بزرگيش ، بر آنان تنگ ساخت. آنان گاه در ميان مردم و گاه در کوه و بيابان به سر مي بردند ، کعب مي گويد : روزي در بازار مدينه راه مي رفتم، که يکي از اهالي شام که براي خريد و فروش به مدينه آمده بود از من سراغ مي گرفت و از مردم مي خواست ، کعب رابه او نشان دهند. به من اشاره کردند، نزد من آمد . او نامه اي از پادشاه غسان ، براي من آورده بود ، پادشاه داستان ما را شنيده بود و با سوء استفاده از اين فرصت ، به من نوشته بود که : خبر يافتم که سرورت ، بر تو جفا کرده است ، باآن که خدا تحمل خواري و زبوني را بر تو واجب نکرده است ، نزد ما بيا تا با تو همراهي کنيم !
کعب مي گويد : بايد ديد ، چرا کار من به اينجا کشيده است ، که مردي مشرک نسبت به (جذب) من طمع کرده است ؟!
به هر حال اين سه تن که ده ها روز ، آواره و منزوي بودند حتي تصميم گرفتند خود آنان بايکديگر نيز ، سخن نگويند و به دعا و توبه مشغول باشند و بالاخره پس از پنجاه روز ، آيه اي نازل شد
(آيه 118 – سوره احزاب : و علي الثلاثه ...) و توبه آنان را پذيرفت و آنها با خوشحالي به دامان جامعه اسلامي برگشتند.
نتيجه :
اگر مسلمانان ، نسبت به ارزشهاي الهي و انسان ساز ، احساس مسئوليت کنند افراد بي بند و بار در اقليت قرار خواهند گرفت و با روشهايي که گفته شد ، مي توان به اصلاح آنان اقدام کرد .

آن بخش دیگری که باز آن را مختصر عرض می کنم که مربوط به عموم مردم است دردرجه اول عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر در مسائل اجتماعی.البته در مسائل فردی، تقوا خیلی زیاد مورد توصیه امیرالمومنین است; اما در زمینه مسائل اجتماعی شاید هیچ خطابی به مردم شدیدتر،غلیظتر، زنده تر و پرهیجان تر از خطاب امر به معروف و نهی از منکر نیست.امربه معروف و نهی از منکر، یک وظیفه عمومی است.البته ما باید تاسف بخوریم از این که معنای امر به معروف و نهی از منکر درست تشریح نمی شود.امر به معروف، یعنی دیگران را به کارهای نیک امر کردن.نهی از منکر، یعنی دیگران را از کارهای بد نهی کردن.امر و نهی، فقط زبان و گفتن است; البته یک مرحله قبل از زبان هم دارد که مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد، امربه معروف زبانی، کامل خواهد شد.وقتی که شما برای کمک به نظام اسلامی مردم را به نیکی امر می کنید مثلا احسان به فقرا، صدقه، راز داری، محبت، همکاری،کارهای نیک، تواضع، حلم، صبر و می گویید این کارها را بکن، هنگامی که دل شما نسبت به این معروف، بستگی و شیفتگی داشته باشد، این امر شما، امرصادقانه است. وقتی کسی را از منکرات نهی می کنید مثلا ظلم کردن، تعرض کردن،تجاوز به دیگران، اموال عمومی را حیف و میل کردن، دست درازی به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن، نمامی کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامی کار کردن، با دشمن اسلام همکاری کردن و می گویید این کارها را نکن، وقتی که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهی، یک نهی صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهی تان عمل می کنید.اگر خدای نکرده دل با زبان همراه نباشد، آنگاه انسان مشمول این جمله می شود که «لعن الله الامرین بالمعروف التارکین له ».کسی که مردم را به نیکی امرمی کند، اما خود او به آن عمل نمی کند; مردم را از بدی نهی می کند، اما خوداو همان بدی را مرتکب می شود; چنین شخصی مشمول لعنت خدا می شود; این چیزخیلی خطرناکی خواهد شد.

اگر معنای امر به معروف و نهی از منکر و حدود آن برای مردم روشن بشود،معلوم خواهد شد یکی از نوترین، شیرین ترین، کارآمدترین و کارسازترین شیوه های تعامل اجتماعی، همین امر به معروف و نهی از منکر است و بعضیهادیگر درنمی آیند بگویند «آقا! این فضولی کردن است »! نه، این همکاری کردن است; این نظارت عمومی است; این کمک به شیوع خیر است; این کمک به محدودکردن بدی و شر است; کمک به این است که در جامعه اسلامی گناه، گناه بماند.بدترین خطرها این است که یک روز در جامعه، گناه به عنوان صواب معرفی بشود; کار خوب به عنوان کار بد معرفی بشود و فرهنگها عوض بشود.وقتی که امر به معروف و نهی از منکر در جامعه رایج شد، این موجب می شود که گناه در نظر مردم همیشه گناه بماند و تبدیل به صواب و کار نیک نشود.بدترین توطئه ها علیه مردم این است که طوری کار کنند و حرف بزنند که کارهای خوب کارهایی که دین به آنها امر کرده است و رشد و صلاح کشور در آنهاست در نظرمردم به کارهای بد، و کارهای بد به کارهای خوب تبدیل شود; این خطر خیلی بزرگی است.

بنابراین اولین فایده امر به معروف و نهی از منکر همین است که نیکی وبدی، همچنان نیکی و بدی بماند.فایده دیگرش این است که وقتی در جامعه گناه منتشر بشود و مردم با گناه خو بگیرند، آنگاه اگر در راس جامعه هم کسی بخواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکی سوق بدهد، کارش با مشکل مواجه خواهد شد; نمی تواند; یا به آسانی نمی تواند; مجبور است با صرف هزینه فراوان این کار را انجام بدهد.یکی از موجبات نا کامی تلاشهای امیرمؤمنان با آن قدرت و عظمت در ادامه این راه، که بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود.این روایت تکان دهنده و عجیبی است;می فرماید:«لتامرن بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیسلطن الله علیکم شرار کم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم »; باید امر به معروف و نهی از منکررا میان خودتان اقامه کنید، رواج بدهید و نسبت به آن پایبند باشید; اگرنکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته ها را بر شما مسلط می کند; یعنی زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حجاج بن یوسف خواهد افتاد! همان کوفه یی که امیرالمومنین در راس آن قرار داشت و در آن جا امر و نهی می کرد ودر مسجدش خطبه می خواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر، به مروربه آن جایی رسید که حجاج بن یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حجاج چه کسی بود؟ حجاج کسی بودکه خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حجاج یک انسان را می کشت.یک بارحجاج دستور داد و گفت همه مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرهستند و از کفر خودشان توبه کنند; هر کس بگوید نه، گردنش زده می شود! باترک امر به معروف و نهی از منکر، مردم این گونه دچار ظلمهای عجیب و غریب واستثنایی و غیر قابل توصیف و تشریح شدند.وقتی که امر به معروف و نهی ازمنکر نشود و در جامعه خلافکاری، دزدی، تقلب و خیانت رایج گردد و بتدریج جزو فرهنگ جامعه بشود، زمینه برای روی کار آمدن آدمهای ناباب فراهم خواهدشد.

البته امر به معروف و نهی از منکر حوزه های گوناگونی دارد که باز مهمترینش حوزه مسؤولان است; یعنی شما باید ما را به معروف امر، و از منکر نهی کنید.مردم باید از مسؤولان، کار خوب را بخواهند; آن هم نه به صورت خواهش وتقاضا; بلکه باید از آنها بخواهند.این مهمترین حوزه است; البته فقط این حوزه نیست; حوزه های گوناگونی وجود دارد.

در مساله امر به معروف و نهی از منکر، فقط نهی از منکر نیست; امر به معروف و کارهای نیک هم هست.برای جوان، درس خواندن، عبادت کردن، اخلاق نیک،همکاری اجتماعی، ورزش صحیح و معقول و رعایت آداب و عادات خوب در زندگی،همه جزو چیزهای خوب است.برای یک مرد، برای یک زن و برای یک خانواده،وظایف خوب و کارهای بزرگی وجود دارد.هر کسی را که شما به یکی از این کارهای خوب امر بکنید به او بگویید و از او بخواهید امر به معروف است. نهی از منکر هم فقط نهی از گناهان شخصی نیست.تا می گوییم نهی از منکر، فورا درذهن مجسم می شود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکی باید بیاید و او را نهی از منکر کند; فقط این نیست; این جز دهم است. نهی از منکر در همه زمینه های مهم وجود دارد; مثلا کارهایی که افراد توانادستشان می رسد و انجام می دهند; همین سو استفاده از منابع عمومی; همین رفیق بازی در مسائل عمومی کشور، در باب واردات، در باب شرکتها و در باب استفاده از منابع تولیدی و غیره; همین رعایت رفاقتها از سوی مسؤولان.یک وقت دو نفر تاجر و کاسب هستند و با هم همکاری و رفاقت می کنند، آن یک حکم دارد; یک وقت هست که آن کسی که مسؤول دولتی است و قدرت و اجازه و امضا دردست اوست، با یک نفر رابطه ویژه برقرار می کند; این آن چیزی است که ممنوع و گناه و حرام است و نهی از آن بر همه کسانی که این چیزها را فهمیده انددر خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زیردست او واجب است; تافضا برای کسی که اهل سو استفاده است، تنگ بشود.

در محیط خانواده هم می شود نهی از منکر کرد.در بعضی از خانواده ها حقوق زنان رعایت نمی شود; در بعضی از خانواده ها حقوق جوانان رعایت نمی شود; دربعضی از خانواده ها بخصوص حقوق کودکان رعایت نمی شود; اینها را باید به آنها تذکر داد و از آنها خواست.حقوق کودکان را تضییع کردن، فقط به این هم نیست که انسان به آنها محبت نکند; نه، سو تربیتها، بی اهتمامیها،نرسیدنها، کمبود عواطف و از این قبیل چیزها هم ظلم به آنهاست.

منکراتی که در سطح جامعه وجود دارد و می شود از آنها نهی کرد و باید نهی کرد، از جمله اینهاست:اتلاف منابع عمومی، اتلاف منابع حیاتی، اتلاف برق،اتلاف وسایل سوخت، اتلاف مواد غذایی، اسراف در آب و اسراف در نان.

ما این همه ضایعات نان داریم; اصلا این یک منکر است; یک منکر دینی است; یک منکر اقتصادی و اجتماعی است; نهی از این منکر هم لازم است; هر کسی به هرطریقی که می تواند; یک مسؤول یک طور می تواند، یک مشتری نانوایی یک طورمی تواند، یک کارگر نانوایی طور دیگر می تواند.طبق بعضی از آمارهایی که به ما دادند، مقدار ضایعات نان ما برابر است با مقدار گندمی که از خارج واردکشور می کنیم! آیا این جای تاسف نیست؟! همه اینها منکرات است و نهی ازآنها لازم است.طبق نهج البلاغه، امیرالمؤمنین نهی از اینها را یکی ازمحورهای اصلی توصیه های خود قرار داده است.در باب مسؤولان، آن طور مشی کردن و عمل کردن و دستور دادن و قاعده معین کردن; در باب عموم مردم هم آنها راوادار کردن به حضور، به فعالیت و به احساس مسؤولیت در مسائل اجتماعی، باهمین امر به معروف و نهی از منکر.

وظیفه بزرگی بر دوش ما قرار دارد.امیرالمؤمنین جان مبارک خود را بر سراین کار گذاشت; همچنان که تمام عمر خود را از وقتی که می توانست تلاشی بکنداز همان وقتی که اسلام آورد، از اوان کودکی تا آخر عمر; چه دوران مکه، چه دوران مدینه، چه دوران بعد، چه هم در دوران خلافت در همین راه مصرف کرد ویک آن از مجاهدت و تلاش در راه خدا باز نایستاد.

برای انسان والایی که می خواهد برفراز همه پدیده های عالم وجود پرواز بکندو هیچ چیزی پابند او نباشد و او را اسیر نکند، اسوه حقیقی، امیرالمومنین است

نقش امر به معروف و نهی از منکر در برقراری امنیت اجتماعی

از آنجا كه افراد یك جامعه سالم مانند اعضای بدن، در راه زندگی اجتماعی و ایجاد حیات صحیح انسانی سهیم و شریك می باشند و هیچ یك از آنها نمی توانند در برابر قوت ها و كاستی های جامعه بی تفاوت باشند، مساله نظارت همگانی، امر به معروف و نهی از منكر، برای جلوگیری از فساد و سوق دادن جامعه به سوی اصلاح ضرورت می یابد.

 مقدمه

برقراری امنیت اجتماعی در هر كشوری یكی از مهم ترین دغدغه های مسئولین و مردم به شمار می آید. در این رابطه عوامل و متغیرهای متعددی دخیل و موثر هستند كه هر كدام در جایگاه خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرند. در مقاله حاضر نویسنده در مقام اثبات كاركردهای امر به معروف و نهی از منكر با مولفه های امنیت اجتماعی برآمده و نقش این فریضه حیاتی را كه یكی از مهم ترین واجبات اجتماعی دین اسلام است در ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی مثبت ارزیابی نموده و برای آن جایگاه والایی قایل شده است اینك با هم آن را از نظر می گذرانیم.

فرآیند نهادینه شدن ارزش ها

بشر از آغاز زندگی اولیه خود به این نتیجه رسید كه برای تامین نیازهای اساسی خود احتیاج به همراهی همنوعان خود دارد؛ بنابراین به تدریج گروه های مختلفی بین انسان ها به وجود آمد كه رفته رفته گسترده تر شد و باعث پیچیده شدن روابط گردید. این پیچیدگی روابط بشر را بر آن داشت كه برای هر موقعیتی حد و مرزی قرار دهد.

مرزها و حدود مذكور به تقسیم كار بین گروه های انسانی انجامید و اجتماع بشری سازماندهی شد. بدین ترتیب می توان یك گروه اجتماعی نظم یافته (سازماندهی شده) را «سازمان اجتماعی» نامگذاری كرد. اما لازمه حیات سازمان اجتماعی تعامل متقابل اعضای آن است و برای پایداری و دوام این تعامل، اعضای سازمان اجتماعی باید الگوهایی معین و شناخته شده داشته باشند. به الگوهای معین و مورد توافق برای عملكرد «هنجار» می گویند. 1 بنابراین برای اینكه یك جامعه بتواند حیات خود را حفظ كند و از بی نظمی و نقصان ایمن باشد، نیاز به حفظ و بقاء ویژگی های بنیادی و اساسی گروه های اجتماعی دارد؛ كه این همان حفظ هنجارها و ارزشهاست. به این ترتیب مقوله امنیت اجتماعی فرایند حفظ ارزش ها و هنجارها در جامعه است. این فرآیند در اجتماع از طریق «كنترل اجتماعی» به وقوع می پیوندد. «كنترل اجتماعی» عمدتا از طریق درونی كردن یا نهادینه كردن ارزش ها و هنجارها انجام می گیرد و در مراحل بحرانی تر و پیچیده تر از طریق مجازات ها.

درونی كردن یا نهادینه كردن در فرآیند جامعه پذیری (كه تامین كننده همنوایی در جامعه است) از طریق نهادهای مختلف اجتماعی چون خانواده، مدرسه و... صورت می پذیرد. در این فرآیند افراد جامعه بدون احساس فشار و اجبار از سر میل و رغبت هنجارهای اجتماعی را پذیرفته و با آن همنوایی می كنند. لذا افراد جامعه به نظمی اخلاقی، خودجوش و خودانگیخته مجهز می شوند.

فرایند درونی شدن یا نهادینه شدن هنجارها و ارزش ها نیاز به ابزاری كارآمد و روشی دقیق و منسجم دارد، تا باعث تحقق این امر یا پیشبرد سریعتر آن شود. فریضه امر به معروف و نهی از منكر كه یكی از مهم ترین واجبات اجتماعی دین اسلام است، این نقش را در ایجاد و برقراری امنیت اجتماعی ایفا می كند. این مسئله از طریق بررسی ارتباط كاركردهای امر به معروف و نهی از منكر با مولفه های امنیت اجتماعی قابل اثبات می باشد.

مفهوم امنیت

معنای لغوی امنیت در فرهنگهای لغات عبارتند از: در امان بودن، آرامش و آسودگی، حفاظت در مقابل خطر (امنیت عینی و مادی) احساس آزادی از ترس و احساس ایمنی (امنیت ذهنی و روانی) و رهایی از تردید و اعتماد به دریافت های شخصی می باشد. (2) «امنیت را می توان شرایط عدم خطر یا تهدید نسبت به تواناییها و برخورداری های شخصی تعریف كرد. » (3)

امنیت اجتماعی

همان طور كه ذكر شد، یكی از ابعاد مهم امنیت ملی كه كمتر به آن پرداخته شده امنیت اجتماعی است. در تعریف امنیت اجتماعی دیدگاه های مختلفی وجود دارد. محققان تعاریف گوناگونی در این مورد ارائه می دهند؛ از جمله «مولار»خاطرنشان می سازد: «امنیت اجتماعی زمانی مطرح می شود كه جامعه تهدیدی در باب مولفه های هویتی خود احساس كند. » (4) «ویور» امنیت اجتماعی را توانایی های جامعه برای حفظ ویژگی های اساسی اش تحت شرایط تغییر و تهدیدات واقعی و محتمل تعریف می كند، وی خاطرنشان می سازد كه اعضای جامعه نمی توانند نسبت به چیزهایی كه هویتشان را تهدید می كند، احساس مسئولیت نكنندو آنهارا تنها به دولت واگذارند. (5) امنیت اجتماعی از نظر «بوزان» به حفظ مجموع ویژگی هایی ارجاع دارد كه بر مبنای آن افراد خودشان را به عنوان عضو یك گروه اجتماعی قلمداد می كنند؛ یا به بیان دیگر معطوف به جنبه هایی از زندگی فرد می گردد كه هدایت گروهی او را سامان می بخشد. (6) به این ترتیب «بوزان» امنیت اجتماعی را قابلیت حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب، هویت و عرف ملی با شرایط قابل قبولی از تحول می داند. (7) «توینس» دراین مورد معنقد است كه امنیت اجتماعی عدم ترس، خطر و هراس درحفظ و نگهداری ویژگی های مشترك گروه اجتماعی چون مذاهب، زبان و سبك زندگی است. (8)

امنیت اجتماعی در واقع فرآیند حفظ الگوهاو هنجارهای جامعه با توجه به نقش تعیین كننده گروه ها و نهادهای اجتماعی از جمله قبیله، سازمان های مذهبی وغیره است. هدفی كه این بعد دنبال می كند حفظ ارزش های اجتماعی توسط گروه های اجتماعی است. «به این ترتیب اصل موضوعه امنیت اجتماعی معطوف به حفظ و بقای ویژگی های بنیادی و اساسی گروه های اجتماعی است كه تحت عنوان «هویت» از آن یاد می شود. » (9)

به این ترتیب تعریف امنیت اجتماعی به صورت زیر ارائه می شود.

«فقدان ترس وتهدید نسبت به ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده درجامعه. »

مولفه های امنیت اجتماعی

براساس تعاریفی كه در بالا ارائه گردید، برقراری امنیت اجتماعی منوط به حفظ ویژگی های بنیادین جامعه بشری می باشد.

الگوها و هنجارهای موجود در جامعه از قبیل الگوهای زبان، فرهنگ، مذهب و عرف ملی اجزاء تفكیك شده ویژگی های بنیادین جامعه هستند. تفاوت ساختاری این اجزاء در اجتماعات مختلف باعث شكل گیری جوامع متعدد با هویت جمعی متفاوت از هم شده است. پایه و مایه هر اجتماع انسانی، این ویژگی های بنیادی است و ایجاد هرگونه اختلال و تغییر ناهماهنگ در هر یك از اجزاء مذكور، جامعه را درمعرض خطر قرار می دهد و دچار ناامنی می نماید؛ به طورمثال یكی از برنامه های استعماری جهت تسلط در كشورهای ضعیف، واردكردن ادبیات و زبان كشور بیگانه به این كشورها و ممنوع نمودن آموزش و تعلیم زبان ملی آن كشور است كه به طور قطع باعث برهم زدن نظام اجتماعی خاص آن كشور می شود.

بنابراین با توجه به مطالبی كه تاكنون ارائه گردید می توان مولفه های امنیت اجتماعی را چنین برشمرد: زبان، فرهنگ، مذهب و عرف ملی.

مفهوم معروف ومنكر

معروف به كاری اطلاق می شود كه با عقل و شریعت نیكو شناخته شود. (10) به عبارت دیگر «معروف» یعنی شناخته شده و مقابل منكراست، یا كار نیك مطابق فطرت «معروف» آن است كه مردم با ذوق آن را از حیات اجتماعی متداول می دانند و به فطرت سلیم آن را درمی یابند. (11)

طبق این تعاریف معروف ها دربین ملتها فطری و همگانی هستند و معمولا با تفاوت بسیار اندك بین دسته های گوناگون بشر یكسانند. در واقعیات زندگی بشری، یك سلسله معیارهای اصیل برای خوب وبد و زشت و زیبا وجود دارد وبشر با همان توان بشری قدرت تشخیص شایستگی ها و زیبایی ها را دارد.

بنابراین خوبی ها و بدی ها ذاتی هستند و انسان با بینش فطری و برداشت های نخستین خود می تواند برخی از آنها را دریابد و مختصات كلی آنها را باز شناسد و در جزئیات و سطوحی كه عقل انسان از شناخت آن قاصر است، وحی به كمك انسان می شتابد و در تشخیص خوبی ها از بدی ها او را راه می نماید. (12)

راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «منكر چیزی است كه به زشتی شناخته شده است. منكر ا ز «نكر» به معنای نشناختن ریشه دارد و انكار نوعی عدم قبول است. » (13) منكر هر كاری است كه عقل ها و خردهای صحیح زشتی آن را حكم می كنند، یا اینكه عقل ها در زشتی و خوبی آن كار سكوت می كنند، سپس دین و شریعت بدی وزشتی آن را بیان می كند. (14) كاری كه مردم در جامعه خود آن را نشناسند، یعنی در جامعه متروك باشد، حال یا به خاطر زشتی اش یا به خاطر اینكه جرم و گناه است. (15)

میزان تاثیرگذاری امر به معروف و نهی از منكر در ایجاد امنیت اجتماعی

امر به خوبی ها و نهی از بدی ها دو اصل پذیرفته شده همه اقوام و ملل در طول تاریخ زندگی انسان بوده است، زیرا این دو اصل در بردارنده منافع انسان ها و منطبق با عقل و فطرت اند. از آنجا كه افراد ی



برچسب‌ها: امربه معروف ونهي از منكر,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

سيج در بيان مقام معظم رهبري



سالگرد تشکيل بسيج مستضعفان، يادآور خاطره پرشکوه مجاهداتي است که در دوران هشت ساله جنگ تحميلي، زيباترين تابلوهاي ايثار و فداکاري همراه با نجابت و فروتني و توأم با شجاعت و رشادت را ترسيم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غيوري که شيران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شيطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آميختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جواناني که از لذات و هوسهاي جواني براي خدا گذشتند و پيراني که محنت ميدان جنگ را بر راحت پيرانه سر ترجيح دادند و مرداني که محبت زن و فرزند و يار و ديار را در قربانگاه عشق الهي فدا کردند؛ خاطره انسانهاي بزرگ و کم ادعايي که کمر به دفاع از ارزشهاي الهي بستند و از هيبت دروغين قدرتهايي که براي حفظ فرهنگ و ارزشهاي جاهلي غرب به مصاف ارزشهاي الهي آمده بودند، نهراسيدند.
2/9/68

*****
- بسيج عظيم مردمي، يکي از نعمتهاي بزرگ الهي است.
1/9/81

******
- هر کس که در دل براي سرنوشت خود، سرنوشت اين ملت و آينده ايران اسلامي ارزش قائل است آن کسي که براي استقلال و هويت ملت خود ارزشي قائل است، آن کسي که از تسلط قدرتهاي بيگانه بيزار است، آن کسي که برايش آينده اين کشور و اين ملت و آينده دنياي اسلام يک هدف بزرگ محسوب مي شود، آن کسي که از رنج هاي ملت فلسطين دلش خون است ... آن کسي که مايل است بيش از يک ميليارد مسلمان دنيا قدرت عجيبي را تشکيل بدهند که بشريت را به سمت کمال هدايت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگيرند، آن کسي که اين احساسات و اين درکها را دارد و حاضر است در اين راه قدمي بردارد او بسيجي است.
24/8/79

******
- وجود بسيج بايد ما را وادار کند به شکر الهي، نشاط جوانان بسيجي بايد ما را وادار کند به شکر الهي...
29/7/79

******
- بسيج يعني حضور بهترين و بانشاط ترين و باايمان ترين نيروهاي عظيم ملت در ميدان هايي که براي منافع ملي، براي اهداف بالا، کشورشان به آنها نياز دارد، هميشه بهترين و خالص ترين و شرافتمندترين و پرافتخارترين انسانها اين خصوصيات را دارند. بسيج در يک کشور، معنايش آن زمره‌اي است که حاضرند اين پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برايش سرمايه گذاري کنند.
29/7/79

******
- چرا در تبليغات جهاني و راديوها به بسيج اهانت مي شود؟ بسيج را که در خور تشويق و تعظيم و تحسين است مورد اهانت و بي مهري قرار مي‌دهند؟ چون نقش بسيج را در حفظ استقلال ملي، در حفظ غرور ملي در حفظ افتخارات ملي، در تأمين منافع ملي، و بالاخره از همه در اعلاء پرچم اسلام و نظام جمهوري اسلامي مي‌دانند به جد با بسيج دشمنند، امّا دشمني آنها فايده‌اي ندارد.
29/7/79

******
- انکار بسيج و بي احترامي به آن، يا نابخردانه است، يا خائنانه است. تا وقتي براي اين کشور امنيت لازم است تا وقتي که اين کشور و اين ملت به امنيت احتياج دارد. يعني هميشه، چون هميشه احتياج به امنيت هست، به نيروي بسيج به انگيزه بسيجي، به سازماندهي بسيجي و به عشق و ايمان بسيجي احتياج است.

10/6/78

******
- بسيج يعني نيروي کارآمد کشور براي همه ميدانها.
2/9/77

******

- ملتهايي که مردم در آن از نظر مسئولان آن کشور نقشي دارند، همه جا چيزي شبيه بسيج هست منتهي به اين درخشندگي، به اين فراگيري، به اين زيبايي، به اين فداکاري، من در جايي سراغ ندارم...
2/9/77

******
- علت اينکه در کشور ما بسيج اين طور درخشان شد و شکفت چه بود؟ ايمان عاشقانه، ايمان عميق، ايمان توام با عواطف که از خصوصيات ملت ايران است، مثل بعضي از ملتهاي ديگر، عواطف در اين ملت جوشان است کليد بسياري از مشکلات است. اين ايمان با آن عواطف همراه شد و اين رودخانه عظيم خودشان را به اين درياي پهناور تبديل کرد و مشکلات را در هر جايي که لازم بود از بين برد.
2/9/77

******
- بسيج عبارت است از مجموعه‌اي که در آنها پاک ترين انسانها، فداکارترين و آماده به کارترين جوانان کشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي کمال رساندن و به خوشبختي رساندن اين کشور جمع شده اند. ... مجموعه‌اي که دشمن را بيمناک و دوستان را اميدوار و خاطرجمع مي کند.
5/9/76

******
- بسيج يکي از برکات انقلاب و از پديده هاي بسيار شگفت آور و مخصوص اين انقلاب است. اين هم يکي از آن چيزهايي است که امام بزرگوار ما با ديد الهي خود، با حکمتي که خداي متعال به او ارزاني کرده بود، براي کشور و ملت و انقلاب ما به يادگار گذاشت.
5/9/76

******
- بسيج در حقيقت مظهر يک وحدت مقدس ميان افراد ملت است.
5/9/76

******
- بسيج در واقع مظهر عشق و ايمان و آگاهي و مجاهدت و آمادگي کامل، براي سربلند کردن کشور و ملت است.
5/9/76

******
- بسيج يک حرکت بي ريشه و سطحي و صرفاً ازروي احساسات نيست، بسيج يک حرکت منطقي و عميق و اسلامي و منطبق بر نيازهاي دنياي اسلام – و به طريق اولي – جامعه اسلامي است. قرآن کريم مي فرمايد:
[ هو الذي ايدک بنصره و بالمؤمنين] اي پيامبر، خداي متعال تو را، هم به وسيله نصرت خودش و هم از طريق مؤمنين مؤيد قرار داد و کمک کرد. اين خيل عظيم مؤمنيني که در اينجا مورد اشاره آيه قران قرار گرفته اند، عبارت ديگري است از آنچه که امروز به نام بسيج در جامعه ما قرار دارد.
8/9/74

******
- عظيم ترين و ماندگارترين يادگار [ امام عزيز و عظيم القدر ما] همين بسيج مردمي است که در همه جا حضور دارد.

27/8/71

******
- اين کار خدا بود که بسيج ملت ايران بتواند در سخت ترين ميدانها که همان ميدان جنگ است چنان قدرتي از خود نشان بدهد که ديرباورترين افراد هم قبول کنند که ملت ايران داراي توانايي است.
******
- بسيج يعني کل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي کشور ما اين که امام گفتند «بسيج بيست ميليوني» يعني اين.

از بيانات مقام معظم رهبري در پادگان امام حسن مجتبي (ع)5/9/69

******
- اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نيروهاي مسلح و بسيج مردمي در دوران جنگ هشت ساله نشان داديد و حقيقتاً اسلام را روسفيد و امت رسول الله (صلي الله عليه و آله) را سربلند ساختيد و اگر نبود خونهاي مطهر و معطري که در راه خدا بر زمين ريخته شد؛ يقيناً امروز از نظام اسلامي اثري نبود و پرچم قرآن چنين سربلند نمي شد
پيام به خانواده هاي شهدا، مفقودان در آستانه هفته دفاع مقدس 23/6/68

******
- محور دفاع از انقلاب، همين آحاد عظيم ميليوني بسيج هستند.

6/4/64

******
- بسيجي يعني دل باايمان، مغز متفکّر – داراي آمادگي براي همه ميدانهايي که وظيفه اين انسان را به آن ميدانها فرا مي خواند، اين معناي بسيجي است.
از بيانات مقام معظم رهبري در جشن بزرگ منتظران ظهور3/9/78

******
- هرجا وظيفه‌اي باشد، انسان بسيجي در ميدان آن وظيفه، حاضر است.
از بيانات مقام معظم رهبري در جشن بزرگ منتظران ظهور 3/9/78

******

- بسيج به معني حضور آمادگي در همان نقطه‌اي است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و اين انقلاب مقدس به آن نيازمند است. لذا پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) مهدي موعود عزيز، يک پيوند ناگسستني و هميشگي است.
3/9/78

******
- امروز هم، بسيجي براي کشور دل مي سوزاند براي آباداني کشور تلاش مي کند، براي حفظ استقلال ملي، هرچه بتواند کار مي کند و از جان خود هم مي گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن مي خواهد از روزنه‌اي، چه اقتصادي و سياسي و چه فرهنگي – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او مي ايستد و با مشت به صورتش مي کوبد.
8/9/74

******
- امام فرمودند «بسيج بايد سازماندهي بشود، بايد يکديگر را بشناسند، بايد آمادگي به وجود بياورند و آن را حفظ کنند» امروز هم تکليف بزرگ شما همين کارست. خيال نکنند که بسيج يک امر احساسي است. بسيج يک امر منطقي و فکري و ريشه دار و عميق است و کساني که در کار اين حقيقت بزرگ شرکت دارند؛ همه آحاد ملتند، هر کسي که بسيجي است بايد به بسيجي بودن خود افتخار کند. بسيجي بودن، مايه سرافرازي و سربلندي پيش پروردگار است.
74/8/9

******
- فرهنگ بسيجي، فرهنگ معنويت و شجاعت و غيرت و استقلال و آزادگي و اسير خواستهاي حقير، نشدن است.
74/8/9

******
- هفته بسيج در حقيقت فرصت و بهانه‌اي براي زنده نگه داشتن ارزشها و روح بسيجي در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پرشور و مدافعان عاشق صادق است. ... همان طور که امام و پيشواي راحل عظيم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو مي کنم و از خدا مي‌خواهم که با بسيجيان محشور باشم. بسيج يک افتخار و يک ارزش است. سعي کنيد اين روحيه بسيجي را براي کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنيد.
7/9/69

******
- شما بسيجي ها بايد به گونه اي رفتار کنيد که احترام و محبت مردم جلب شود. شما بايد نمونه اخلاق و تواضع و مهرباني و رعايت مقررات باشيد. آن کسي بسيجي تر است که مقررات را بيشتر رعايت مي کند، به خاطر آنکه اين فرد بيشتر از همه براي نظام دل مي سوزاند و مقررات، لوازم قطعي اداره درست نظام است.
از بيانات مقام معظم رهبري در مراسم بيعت جمع کثيري از بسيجيان نمونه 6/4/68

******
- سپاس و ستايش و تمجيد و تحسين فراوان خود را بر جوانان بسيجي مؤمن در سرتاسر کشور، اين دلهاي پاک، اين دلهاي تپنده با عشق به خدا، با ايمان به حقيقت، با اخلاق و با صفا، نثار مي کنم.
3/2/76

******
- من به بسيجيان عزيز فعّال اين کشور علوي و فاطمي، عرض مي کنم؛ اميرالمؤمنين عليه الصّلاه والسلام را الگوي خودتان قرار دهيد که بهترين و بزرگترين الگو براي بسيجيان مسلمان در همه عالم، علي ابن ابيطالب عليه السلام است.
3/9/73

******
- روحيه بسيجي و معرفت بسيجي بايد فراگير شود تا اين کشور بتواند بار سنگيني را که بر دوش دارد که همان بار هدايت الهي و سعادت انسانهاست - به سرمنزل برساند، لذا بسيج تمام شدني نيست.
27/8/71

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |

+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |



برچسب‌ها: امام خامنه اي,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در پنج شنبه 23 آبان 1392 |


شهادت قلّه کمال

شهادت از برترين واژه هاي فرهنگ اسلامي و از مقدّس ترين مفاهيم معارف الهي است. شهادت اوج کمال انسان است، آنگاه که انسان تمام هستي خود را يکجا نثار معبود مي کند و قطرة وجودش به درياي بيکران هستي مطلق مي پيوندد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «فوق کلّ ذي برٍّ برٌّ حتي يقتل في سبيل الله، فاذا قُتِلَ في سبيل الله فليس فوقه برّ؛(1) بالاتر از هر خير و نيکي، خير و نيکي وجود دارد تا انسان در راه خدا کشته شود که بالاتر از کشته شدن در راه خدا، خير و نيکي يافت نشود.»
همچنين پيغمبراکرم(ص) فرمود:

«اشرف الموت قتل الشهادة؛(2) شهادت برترين مرگ ها است.»

و نيز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «لوددت انّي اُقتَل في سَبيل الله، ثمّ احيا ثمّ اُقتَل ثمّ اُحيا ثم اقتل ثمّ اُقتَل؛(3) دوست دارم در راه خدا کشته شوم (نه يک بار و دو بار که) بارها کشته شوم و زنده شوم و باز هم کشته شوم.»

حضرت اميراملؤمنين عليه السلام در مقام دعا و درخواست از خداوند متعال عرضه مي دارد: «نسأل الله منازل الشّهداء؛(4) از خداوند جايگاه شهيدان را طلب مي کنم.»

مقدمه

به شهادت تاریخ، دین مقدّس اسلام که کامل ترین نسخه الهی برای هدایت، شفای امراض درونی و کمال بشر است، از بدوِ پیدایی تاکنون، از طرف دشمنان حقّ و عدالت و معرفت، در معرض انواع حمله ها و تهاجم ها بوده است و خواهد بود; از این رو، طرّاح حکیمِ آن باید راهکارهای مناسبی را جهت حفظ آن پیش بینی کند; زیرا حفظ، گسترش، بالندگی و اقتدار دین و جامعه دیندار، در گرو داشتنِ راهکارهای دفاعی مناسب برای این منظور است تا از هر گونه آسیب و خطر دشمن در امان بماند. با بررسی قرآن کریم و روایات معصومان(علیهم السلام) می توان گفت که فرهنگ شهادت طلبی، یکی از مهم ترین راهکارهای اجتماعی دین برای تحصیلِ هدفِ پیشین است بدین بیان که این فرهنگ، با تزکیه مؤمنان و تقویت روح ایمان، تعبّد و غیرت دینی در آن ها و نیز تقویت روحِ ایثار و تعاون و صبر و ولایت پذیری و احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی، جامعه دینی را اقتدار، عزّت و استحکام می بخشد و بدین صورت از دین و ارزش های متعالی آن پاسداری می کند. موضوع مورد بحث دراین رساله، فرهنگ شهادت طلبی و تأثیری است که این فرهنگ می تواند در حفظ دین داشته باشد. برای روشن شدن مطلب، ابتدا به بحث انسان، دین، و شهادت پرداخته شده تا جایگاه و مسؤولیت انسان در عالم، و رابطه او با خدا، خود و دنیا مشخّص شود. در بخش دیگر، شهادت طلبی از منظر قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) مورد بحث قرارگرفته، و عوامل تقویت و نیز موانع ایجاد و رشد روحیه شهادت طلبی بیان شده است. بخش آخر نیز به بیان اسرار و آثار فرهنگ شهادت طلبی اختصاص یافته است.از آن جا که عامل شهادت طلبی مؤمنان، عشق به خدا و شوق دیدار او و انجام دستورهایش برای تقرّب بیشتر به او و تقوای مطلوب او و محبّت و رحمت به بندگانش در دفاع از حقوق فطری و الهی آن ها و در یک کلمه، دفاع از انسانیت انسان ها است، شهادت طلبی، از مطلوب ترین و ارزشمندترین روحیات و ملکات فاضله انسانی نزد خدای سبحان به شمار می رود و فرهنگ آن از محبوب ترین فرهنگ ها نزد او است;

از مهمترین عوامل بازدارنده روند تکاملی جامعه و بزرگترین آفت انقلاب و حرکتهای سازنده، آمیزش خطوط انحرافی و جریانات منفی با مایه های اصیل و پاک و بر حق است. حق و باطل گاه آنچنان بهم می آمیزد که تمیز و جدائی آنها از یکدیگر محتاج به ایجاد سیل و موج قوی است تا لاشه ها را از درون دریای جامعه به بیرون پرتاب کند و گوهرها و مرجان ها و یاقوت ها را در درون بپرورد.

حق و باطل گاه مانند کف و آب هستند که تشخیص و جدائی آنان ساده است و گاه آنچنان بهم مخلوط شده اند که باید با حرکتهای تند و پرحرارت از هم جدا شوند.

انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح در چنین مواردی نقش خود را ایفاء می کند، شهادت چنان حرارت و سوزی می آفریند و چنان حرکت و تکانی را بوجود می آورد که حق و طرفدارانش از باطل و پیروانش به خوبی جدا می شوند.

شهادت شجاعانه نقش جدا کردن و شناساندن و سرانجام رشد و نمو حق و نابودی باطل را به طور احسن و اکمل در جامعه ایفاء می کند و با این اثر، اجتماع را از رکود و جمود و انزوا خارج می سازد و با تصفیه عمیق، پویایی و بالندگی و کمال جامعه را تضمین می کند.

مگر نه این است که مرگ به سراغ همه خواهد آمد و گریزی از آن نیست، پس چه بهتر آنکه با مردن معامله ای انجام شود و در برابر دادن سرمایه حیات و قربانی شدن، سود و نتیجه ای بزرگ عائد شود.

خداوند در قرآن می فرماید:

«اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحمت خدا بهتر از هر چیزی برایتان خواهد بود.

 شهادت که نتیجه سلامت روان، روحیه شجاعت و انتخاب آگاهانه است، مقاومت و پویایی جامعه را به دنبال دارد، چرا که ریشه در قدرت، قوت، صبر، استقامت، مبارزه با کفر، انسجام، آخرت خواهی و ظرفیت بالا دارد و این عوامل در مجموع، مقاومت جامعه را بالا برده و اجتماعی را متحرک و پویا و سازنده می سازد. شهیدان، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می نمایند و به جامعه ظرفیت روحی می بخشند و ضعف و سستی را از بین می برند و هر جامعه ای که افراد آن این گونه باشند، مشمول رحمت و نصرت خداوند هستند، و دیگر شکست نخواهند خورد که: «ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم؛ اگر خدا یاریتان کرد، دیگر کسی بر شما غلبه نمی کند.»

در مکتب توحيد، آن چيزي داراي ارزش و ماندگاري است که در راه خدا و براي خدا شکل گيرد. هر مقدار از عمر انسان که براي خدا صرف شود. هر کاري که براي خدا انجام گيرد، مالي که در اين راه هزينه شود. از ارزش واقعي و ماندگاري برخوردار است و در اين راستا هر چه انجام کاري براي خدا سخت تر و نيت خالص تر باشد ارزش و اثر آن بيشتر است. بنابراين هر گونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد في سبيل الله است.

در اين مکتب، از خود گذشتگي در راه خدا و دفاع از حق در بالاترين حد، ارزشگذاري شده است و فرهنگ ايثارگري و شهادت طلبي در متن اسلام از درخشش و ويژگي برجسته اي برخوردار است.

دستاورد اساسي حضرت امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي، احياء اسلام ناب محمّدي(ص) و مهمترين ويژگي آن احياء فرهنگ شهادت و ايثارگري بود. با مروري گذرا در فرايند نهضت امام خميني و قوام نظام اسلامي به خوبي مي توان دريافت که اگر فرهنگ شهادت طلبي و ايثارگري نبود، نه انقلاب به پيروزي مي رسيد و نه نظام اسلامي دوام مي يافت، همانگونه که در صدر اسلام نيز اگر اين ويژگي نبود نه اسلام شکل گرفته بود و نه دوام مي يافت.

بنابراين موضوع شهادت و ايثارگري سکه پربهايي است که در يک روي آن بايد والاترين ارزشهاي الهي را مشاهده کرد و در روي ديگر آن دستاوردها و آثار و برکات بي بديل را.

شهيد در لغت به معني گواه، حاضر، ناظر و... و در اصطلاح ديني به کسي اطلاق مي شود که با انتخاب آگاهانه، و بر اساس حجت شرعي، در راه خدا به شهادت مي رسد و در قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي اين گونه تعريف شده است، «شهيد به کسي گفته مي شود که جان خود را در راه انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن يا دفاع از کيان جمهوري اسلامي در مقابل تهديدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضد انقلاب و اشرار نثار نموده يا مي نمايد.»

شهادت در مکتب قرآن و تشیع دارای هفت رکن است:

1- داشتن ایمان به خدا، پیامبر و ائمه راستین معصوم اسلام.

2- گزینش آگاهانه.

3- به فرمان خدا و رسول خدا(ص

4- انگیزه راه خدا قرار دادن.

5- ایثارگری برای خشنودی خدا و رسیدن به رضوان و قرب او.

6- برای اعلاء کلمه حق و ریشه کن نمودن باطل پیکار کردن.

7- در معیت خدا و اولیاء خدا بودن.

 در تفکر شیعی، برترین کامیابی، بزرگترین پیروزی، والاترین مقام، بالاترین امتیاز، عظیم ترین فوز، نیکوترین نیکی، رفیع ترین مرتبت و عالی ترین رتبت و گرانمایه ترین درجه، رسیدن به فیض عظمای شهادت است و برای شهید، گرانبهاترین اوقات و شکوهمندترین لحظه ها و زیباترین زمانها، ساعتی است که پیروزمندانه به دست دشمنان پست بیگانه... به مرگ شرافتمندانه نائل گردد، و جام شهادت را به لب گرفته و آن را به بهای جان خریداری نماید.

اینک او شهید است، یعنی تجسّم و عینیت یافته و شکل گرفته مکتب تشیع و الگو و معیاری برای همه بشریت.

جهاد مقدّس شهید و خون پاکی که در این راه به زمین ریخته می شود، عامل بقای جوامع انسانی و تداوم ارزش های مقدّسی است که انسانیت و شرف و عدالت و آزادی در پرتو آنها، جان و رمق می گیرند و استمرار می یابند.

شهید چون شمع می سوزد و با نور خویش، ظلمات و تاریکی های زندگانی بشر را روشن می کند و راه رشد و سلامت و سعادت جامعه انسانی را صاف و هموار می سازد.

شهادت در قرآن

آیات فراوانی در قرآن کریم به مسئله شهادت اشاره نموده است، در این قسمت به برخی از آیات اشاره می نمائیم:

1- ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون ؛(3) هرگز نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند، بلکه زنده به حیات (ابدی) شدند و در نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود».

2- ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه امواتٌ بل احیاءٌ ولکن لاتشعرون؛(4) به کشته شدگان در راه خدا، مرده نگوئید چرا که زنده اند، لکن شما درک نمی کنید».

3- والّذین قتلوا فی سبیل اللّه فلن یضلّ اعمالهم سیهدیهم و یصلح بالهم ویدخلهم الجنّة عرّفها لهم؛(5) و آنان که در راه خدا کشته شدند، هرگز خداوند اعمالشان را ضایع نمی گرداند، آنها را هدایت کرده و امورشان را اصلاح می فرماید و در بهشتی که قبلاً به آنان شناسانده وارد خواهد کرد».

4- و من یقاتل فی سبیل اللّه فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً؛(6) و هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد و یا فاتح گردید اجر عظیمی به او عطاء خواهیم کرد. نتیجتاً، انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح است که این اجرها را برای شهداء به ارمغان می آورد».

شهادت در احادیث

احادیث و روایات متعددی پیرامون شهید و مقام والای آنان نقل شده است که به پاره ای از آنها اشاره می نمائیم:

1- امام صادق(ع) از رسول اللّه (ص) نقل فرمودند:

«اشرف الموت قتل الشّهادة؛(7) با شرافت ترین مرگها، کشته شدن به نحو شهادت است».

2- از امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارش (علیهم السّلام) است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

 

«فوق کلّ برّ برّ حتّی یقتل الرّجل فی سبیل اللّه، فاذا قتل فی سبیل اللّه عزّ و جلّ فلیس فوقه برٌّ...؛(8) بالاتر از هر نیکی، نیکی برتری است، تا اینکه شخص در راه خدا کشته شود، پس هنگامی که در راه خداوند عزّ و جلّ کشته شد، نیکوکاری ای بالاتر از آن نیست...»

3- امام باقر(ع) فرمود: که علی بن الحسین (علیهما السلام) مکرّر می فرمودند: رسول اللّه (ص) فرمودند: هیچ قطره ای برای خداوند عزّ و جلّ محبوبتر از قطره خونی که در راه خدا( ریخته شود) نیست.(9)

4-  از امام صادق(ع) است که از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند:

چرا شهید در قبرش مورد امتحان و ابتلاء قرار نمی گیرد؟ فرمود: شمشیر بالای سرش، (هنگام شهادت) برای امتحان و ابتلاء او کافی بود.(10)

در حقیقت شهادت

در اسلام و لسان قرآن و اهل بیت معصومین(ع)، شهادت گزینش مرگ سرخ متکی بر شناخت و آگاهی بر مبنای آزادی و اختیار در مبارزه علیه موانع تکامل و انحرافات فکری است که مجاهد با منطق و شعور و بیداری انتخاب می کند و روحیات یک ملت و تاریخ را تضمین می نماید.

شهادت مکتب سازنده ای است که شگرفترین اثرات و خلل ناپذیرترین واکنش های نسل های بهم پیچیده تاریخ را داراست.

در حقیقت، شهادت خون دوباره ای است که به کالبد نیمه جان جامعه وارد می گردد، خون این عنصر خلیفه اللهی در نظام اجتماعی به عنوان گویاترین و مؤثرترین عامل تبلیغ صدق و صفا، حق و حقیقت آگاهی و سازندگی خواهد بود. از این روست که امام علی(ع) بعد از شهادت محمد بن ابی بکر به عبداللّه بن عباس می نویسد:

«به خدا سوگند، اگر علاقه من به هنگام پیکار با دشمن در شهادت نبود و خود را برای مرگ در راه خدا، آماده نساخته بودم، دوست می داشتم حتی یک روز با این مردمی که محمد بن ابی بکر را تنها گذاشتند، روبرو نشوم».(11)

مرحوم استاد علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می گوید:

«شهادت یکی از حقایق قرآنی است که در موارد متعدد یادشده، دارای معانی وسیعی است. حواس عادی ما و نیروهای وجودی ما تنها صورت افعال را تحمل می کند. حقایق اعمال و معانی نفسانیه، کفر و ایمان، شقاوت و سعادت، خیر و شر، حسن و قبح، و آنچه از دسترس حس مخفی است و تنها با قلوب کسب می شود، اینها از دید انسان خارج است که نه بر آن احاطه و نه از آن احصاء است برای حاضرین چه رسد برای غایبین، اما شهیدان به ادراکی می رسند که بر اینها اشراف و از اینها مطلع و در کنارشان حضور دارند.»

مجد و عظمت والای شهادت همواره تجلی بخش حیات امّتها بوده است.

تاریخ شهادت، تاریخ عقیده و جهاد و اگر شهادت در کربلا و نهضت خونین عاشورا نمی بود، این اخلاص و دوستی که میلیونها انسان از صمیم قلب نسبت به اهل بیت پیغمبر پیدا کرده اند بوجود نمی آمد.

شهیدان جانهای خود را فدا کردند، جان بر کف نهادند، اما دینشان را از دست ندادند، تنها هدف آنها، اطاعت از ندای حق و احیای دین الهی بود.

انسان تا زمانی که در حصار مادی خود و زمانش فرو رفته باشد، نمی تواند دم از منطق شهید بزند. چرا که او را در حریم این معنا راهی نیست مگر به عشق. بنابر گفته استاد بزرگوار شهید مرتضی مطهری:

«منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق...»

مقام شهيد

شهيد مصداق عيني شهادت است با انتخاب آگاهانه و در کمال خلوص، هستي خود را يکجا به آفريدگار جهان تقديم مي کند و به سرچشمة بقا و حيات، پيوند مي يابد.

درک مقام شهيد از توان و ظرفيت فهم ما خارج است و تنها منبع وحي الهي است که شمه اي از اين مقام را براي ما بازگو فرموده است: «ولا تقولوا لِمَن يُقتَلُ في سَبيل الله اَموات بل احياء ولکن لاتشعرون؛(5) براي کساني که در راه خدا کشته مي شوند نگوييد مردگانند (کلمه اموات را درباره شهدا به کار نبريد) بلکه آن ها زنده اند، لکن شما درک نمي کنيد.»

اين آيه ضمن آن که بر زنده بودن شهدا تأکيد مي ورزد، درک اين مقام را از حيطة شعور و فهم بشر در اين دنيا خارج مي شمارد. در حالي که در آيه فوق از به کار بردن تعبير اموات در مورد شهدا نهي مي کند، در آيه اي ديگر از پندار مرده بودن آنان نيز نهي فرموده است که نه فقط به زبان نگوييد آن ها مرده اند بلکه به دل نيز راه ندهيد.

«ولا تحسبنَّ الَذين قُتِلوا في سَبيل الله امواتاً بل احياءٌ عند ربّهم يرزقون؛(6) کساني را که در راه خدا کشته شده اند مرده مي پنداريد، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند.»

امام خميني(قدّس سرّه) در اين زمينه مي فرمايد: «اگر نبود در شأن و عظمت شهداي معظم في سبيل الله جز اين آيه کريمه، که با قلم قدرت غيب بر قلب مبارک نوراني سيد رسل صلي الله عليه و آله وسلّم نگاشته و پس از تنزل مراحلي به ما خاکيان صورت کتبي آن رسيده است، کافي بود که قلم هاي ملکوتي و مُلکي شکسته شود و قلبهاي ماواري اصفياءالله از جولان در حول آن فرو بسته شود. ما خاکيان محجوب يا افلاکيان چه دانيم که اين «ارتزاق عند الرّب شهدا» چي است. چه بسا مقامي باشد که خاص مقربان درگاه او جلّ و علا و وارستگان از خود و ملک هستي باشد، پس مثل من وابسته به علائق و وامانده از حقايق چه گويم و چه نويسم، که خاموشي بهتر و شکستن قلم اولي است.»(7)
امام خميني همچنين پيرامون نکاتي از همين آيه مي فرمايد: «در اين آيه کريمه بحث در زندگي پس از حيات دنيا نيست که در آن عالم همه مخلوقات داراي نفس انساني به اختلاف مراتب از زندگي حيواني و مادون حيواني تا زندگي انساني و مافوق آن زنده هستند، بلکه شرف بزرگ شهداي در راه حق، «حيات عند الرّب» و ورود در «ضيافة الله» است.

اين حيات و اين ضيافت را با قلم هاي شکسته اي مثل قلم من نمي توان توصيف و تحليل کرد، اين حيات و اين روزي غير از زندگي در بهشت و روزي در آن است. اين لقاء الله و ضيافة الله مي باشد. آيا اين همان نيست که براي صاحبان نفس مطمئنه وارد است «فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي» که فرد بارز آن سيد شهيدان سلام الله عليه است.»(8)

«از شهدا که نمي شود چيزي گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهة مستانه شأن و در شادي وصولشان «عند ربّهم يرزقون»اند، و از «نفوس مطمئنه اي» هستند که مورد خطاب «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» پروردگارند. اينجا صحبت از عشق است و عشق؛ و قلم در ترسيمش بر خود مي شکافد.»(9)

درباره مقام شهيد احاديث بسياري از معصومين عليهم السلام نقل شده است که در اينجا به مواردي از آن ها اشاره مي شود.
حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود:

«ان الله کتب القتل علي قوم و الموت علي آخرين و کلّ آتيةٌ منيّتُه کما کَتَبَ الله لَه فَطوبي للمجاهدين في سبيل الله و المقتولين في طاعته؛(10) خداوند براي گروهي کشته شدن و براي گروهي ديگر مرگ را مقرر فرموده است و هر کدام به اجل مقرر خود به آنگونه که خدا مقدّر فرموده مي رسند. پس خوشا به حال مجاهدان در راه خدا و کشتگان در راه اطاعتش.»

امام زين العابدين عليه السلام از قول جدش رسول الله(ص) مي فرمود:

«ما من قطرةٍ احبُّ الي الله عزّوجلّ من قطرة دمٍ في سبيل الله؛(11) هيچ قطره اي در پيشگاه خداوند محبوب تر از قطره خوني که در راه خدا ريخته مي شود، نيست.»

از پيغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود:

«...و اول من يدخل الجنة شهيد؛(12) اول کسي که وارد بهشت مي شود، شهيد است.»

امام صادق عليه السلام از طريق پدرانش از جدش رسول الله(ص) نقل فرموده:

«ثلاثة يشفعون الي الله يوم القيامة فيفشَفِّعُهم الانبياء ثم العلماء ثمّ الشهداء؛(13)

سه گروه روز قيامت شفاعت مي کنند و شفاعت آنان مورد پذيرش خداوند قرار مي گيرد: انبياء، علما، و شهداء.»

همچنين از پيغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود: «يشفع الشهيد في سبعين في اهله؛(14) شهيد هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت مي کند.»
امام خميني دربارة شفاعت مي فرمايد: «جلوه شفاعت شافعان در اين عالم، هدايت، آن ها است و در آن عالم، باطن هدايت شفاعت است. تو از هدايت اگر بي بهره شدي از شفاعت بي بهره اي و بهر قدر هدايت شوي شفاعت شوي.»(15)

با توجه به معني شفاعت و رابطه آن با هدايت در اين دنيا و نقشي که شهدا در امتداد انبياء و علماء براي هدايت مردم ايفا مي کنند، جايگاه رفيع شهدا را مي توان دريافت. اگر در حديث اخير سخن از شفاعت هفتاد نفر از اهل شهيد آمده است اولاً کلمه هفتاد ظاهراً اشاره به کثرت است و وسعت دائره شفاعت شوندگان در آخرت وابسته به دائره هدايت شوندگان از شهادت شهيد در اين دنيا است و ممکن است شهادت شهيدي مانند امام حسين عليه السلام منشأ هدايت ميليون ها ميليون انسان در اين دنيا و شفاعت آنان در آخرت شود. ثانياً به کاربردن تعبير اهل در حديث مزبور اشاره به اهليت شفاعت شوندگان دارد که با نظر امام خميني مبني بر تطابق بين ظاهر و باطن شفاعت همسو مي باشد. آن چنانکه شفاعت حضرت نوح در مورد پسرش به درگاه خداوند پذيرفته نشد به دليل آن که در فرهنگ قرآن «انه ليس من اهلک؛(16) او اهل حضرت نوح نبود!»

وظيفه جامعه نسبت به شهيد

از آنجا که شهيد براي خدا و در راه خدا، هستي خود را براي نجات و سعادت جامعه فدا مي نمايد، هر چند پاداش اصلي خود را از خداوند دريافت مي کند، اما بنابر حکم عقل، جامعه نيز به لحاظ حقي که شهيد بر گردن آنان دارد. مديون شهيد است و بايد با تمام وجود دَين خود را در قبال شهيد ايفاء نمايد.
زنده نگهداشتن ياد و نام شهيد و بزرگداشت زمان و مکان شهادت و مدفن و الگوسازي از شخصيت و سيرة زندگي و حماسة ايثارگرانة شهيد، بخشي از وظائف جامعه نسبت به شهيد مي باشد.

اين نکته افزودني است که فايده انجام اين نوع وظائف عمدتاً به خود مردم باز مي گردد و در حقيقت اين ما هستيم که نيازمند شهدا هستيم نه آن که شهدا نيازمند بزرگداشت ما باشند. اجر و مقامي که شهدا نزد پروردگارشان دارند با بزرگداشت يا غفلت مردم از آنان کم و زياد نمي شود. بزرگداشت و تکريم شهيد در جامعه يعني بزرگداشت و تکريم فرهنگ شهادت و تمام نيکي ها و ترويج روحيه ايثارگري و فداکاري براي ارزش ها و دفاع از جامعه و سرزمين اسلامي. فرهنگ و روحيه اي که قوام بقاء جامعه و نظام و سرزمين اسلامي، همواره نيازمند به آن مي باشد. و اين مطلبي است که تمام ملل و کشورها در چارچوب جهان بيني و ارزشهاي خود به منظور حفظ استقلال و دفاع از موجوديتشان در برابر بيگانگان و مهاجمان مورد توجه و اهتمام جدي آنان قرار دارد.

منزل بي مانند ايثارگران در مکتب وحي

آيات فراوان قرآن و احاديث بسيار زياد معصومين(ع) پيرامون رزمندگان راه خدا بيانگر جايگاه رفيع و بي نظير آنان است. براي نمونه اين آيه را مرور مي کنيم:

«انّ الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم، بانَّ لَهُمُ الجَنَّةَ، يُقاتِلُونَ في سبيل اللهِ، فَيقتلون و يقتلون، وعداً عليه حقّاً في التَورية و الأنجيل و القرآن، و من اوفي بعهده من اللهِ، فاستبشروا ببيعکم الّذي بايعتُم بِهِ، وَ ذلِکَ هُوَ الَفوز العظيم؛(18) همانا خدا (مشتري) از مؤمنان (بايع) جان، مالشان (مثمن) را به بهاي بهشت (ثمن) خريداري کرد. آنان در راه خدا مي جنگند و مي کشند و کشته مي شوند. اين در تورات و انجيل و قرآن وعده حقي بر عهده خداست و چه کسي از خدا بر عهد خويش وفادارتر است؟ پس به اين معامله اي که با خدا کرده ايد شاد باشيد و اين همان کاميابي بزرگ است»

اين جلوه اي از منزلت والاي رزمندگان راه خداست بکشند يا کشته شوند و آنگاه که جان خويش را در جبهه فدا کنند يا بعد از مجروح شدن و تحمّل مشقتها و درد بسيار که خود پاداشي بزرگ دارد در اثر جراحات و جانبازي به شهادت برسند و يا آن که در اسارت، شکنجه و آزار مضاعف دشمن را به جان بخرند و به مقام آزادگي برسند. همگي برخوردار از اين فضيلت والا هستند و آنگاه که رزمنده اي جان بر کف، در اثر جراحت هاي جنگ به مقام جانبازي نائل شود و همزمان در اسارت سخت ترين رنج ها و دردها را تحمّل کند و در اثر جراحت هاي جانکاه جبهه به مقام شهادت رسد با برخورداري از چهار عنوان: رزمنده، آزاده، جانباز و شهيد در اوج اين قلّه رفيع جاي مي گيرد.
دقت در آيه مذکور و ملاحظه ويژگي هاي مشتري، بايع، ثمن و مثمن که به عنوان يک پيمان از سوي خدا مطرح شده و سند آن را نيز بزرگترين کتاب هاي آسماني يعني تورات و انجيل و قرآن قرار داده و بر وفاي بر اين عهد تأکيد نموده و آن را فوز عظيم دانسته است، افق هاي شگفت انگيزي را به روي انسان مي گشايد.

بنابراین، این فرهنگ نیکو نه تنها سبب ترویج خشونت در جامعه نیست، بلکه یکی از مهم ترین عوامل ریشه کن کردن آن برای ایجاد مدینه فاضله در جوامع بشری است.

جایگاه و منزلت شهید

یکی از مسائلی که در قرآن مجید برای بیان حیات عالی شهداء و اشاره به مقام بسیار رفیع و والای آنها آمده است، جمله «عند ربّهم یرزقون» است.

مقام عند ربّهم، عالی ترین مقام انسانی است و به عبارت دیگر کمال نهائی انسان است که هیچ حائلی میان انسان و خدا، وجود ندارد. در واقع اتصال به مقام ربوبی و لقاء الهی و نهایت کمال انسان است. چه جایگاه و منزلگاهی از آن بالاتر، که عاشق را در جوار معشوق جای دهند و این، همان چیزی است که انسانها حقیقتاً در جستجوی آن هستند.

پیامبر (ص) فرمود که: خداوند برای شهیدان هفت خصلت مقرر کرده است:

1- با نخستین قطره خونی که از خون او ریخته می شود، تمام گناهان او مورد عفو قرار می گیرد.

2- سرش در کنار دو حور از حوریان بهشتی قرار می گیرد و آنها غبار از چهره شهید پاک می کنند و به او خوش آمد می گویند. او هم متقابلاً به همسران بهشتی خود مرحبا می گوید.

3- از لباسهای بهشتی بر اندامش می پوشانند.

4- پذیرایی کنندگان بهشتیانی که وارد بهشت می شوند، با عطرهای بهشتی، او را عطرآگین می کنند.

5- جایگاه خود را، در بهشت می بیند.

6- به روحش گفته می شود، در هر کجای بهشت که می خواهی استراحت کن.

7- به وجه اللّه نظر می کند، و این موضوع رضایت و خشنودی برای هر پیامبر و شهیدی است.(13)

به شهادت «فوز عظیم» گفته شده است، چرا که شهید با شهادت خود به هدف نهایی که لقاء پروردگار و مقام در جوار(عند ربّهم) باشد، رسیده است. و در این مسابقه نهایی، پیروز شده و بعد از مسابقه نهائی دیگر آزمایشی نیست.

امام علی (ع) می فرماید:

«تحقیقاً مرگ، طلب کننده ای است با شتاب، ایستنده از چنگال مرگ نخواهد رفت و فرار کننده از مرگ، آن را ناتوان نخواهد نمود. راستی که گرامی ترین مرگها کشته شدن ـ در راه خداـ است. سوگند به آن که جان پسر ابوطالب، در دست اوست که هزار ضربت شمشیر بر من، آسان تر از مرگ بر بستر است».(14)

انگیزه های شهادت طلبی

به طور خلاصه می توان انگیزه های شهادت طلبی را این گونه برشمرد:

1- رسیدن به تکامل و جاودانگی.

2- معامله سودمند با خداوند (تقدیم جان در برابر بهشت).

3- اطاعت ازخدا و رسول و اولی الامر.

4- کمک به مستضعفین و برپایی عدالت و آزادی و رفع ظلم و فتنه.

5- رسیدن به مقام والای شهادت که بالاترین نیکوئیهاست.

6-الایش روح و آمرزش گناهان و نظر به وجه اللّه و پیوستن به لقاء اللّه و تقریب الی اللّه.

7-امر به معروف و نهی از منکر و احیاء و اشاعه سنتهای الهی و قبول در امتحان الهی و ذلت ناپذیری و ایثار در راه ارزشهای متعالی.

8- الگو سازی برای جامعه از طریق حماسه آفرینی و تحریک عواطف و احساسات برای ترویج حق طلبی و انجام مسئولیت اجتماعی و حساسیت در مقابل سرنوشت جامعه.

9. تزریق خون تازه به پیکر اجتماع و تقویت روحیه انقلابی در آحاد مردم.

10- انتخاب بهترین و هنرمندترین و زیباترین نوع مردن.

11- حضور در صحنه جهاد فی سبیل اللّه که بستر شهادت طلبی است و ادای تکلیف.

12- سیر و سلوک معنوی و طی طریق در آخرین و والاترین مراحل عرفانی و فنای فی اللّه و اثبات عشق حقیقی به معشوق.

چرا شهادت؟

1-  شوق به لقاء اللّه.

2- زندگی راستین.

3- بزرگی روح.

4- دل بریدن از دنیای فانی و دل بستن به حقیقت باقی.

5- اجرای حق و احیای اسلام.

انتخاب آگاهانه شهادت

شهادت، فناشدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت، مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و به خاطر هدفی مقدّس و به تعبیر قرآن: «فی سبیل اللّه» انتخاب می کند.

از عبارت فوق چنین نتیجه می گیریم، که هر مرگی نمی تواند شهادت باشد. اولاً، باید این مرگ با کشته شدن باشد و ثانیاً، این کشته شدن هم دو شرط اساسی دارد تا شهادت بر آن اطلاق گردد:

1. آگاهانه باشد. 2. فی سبیل اللّه باشد.

آگاهانه بودن به این معنا است که انسان خود با بصیرت، انتخابگر این نوع مرگ باشد. و شرط آگاهانه بودن آن است، شهید، حقّ و باطل زمان خود را بشناسد و در زیر لواء حق، در رکاب «امام زمان» خود علیه باطل بجنگد.

قید «فی سبیل اللّه» اشاره به جهت و کلمه شهید در لغت به معنای «گواه» است و در اصطلاح به کسی که در راه خدا کشته شده باشد اطلاق می گردد. در اینکه چرا به کشته شده در «راه خدا» شهید می گویند، وجوه مختلفی بیان گردیده است در کتاب «لسان العرب المحیط» آمده است:

به کشته در راه خدا شهید می گویند:

1- برای اینکه، ملائکه رحمت، شاهد او هستند که در این صورت شهید، به معنای مشهود است.

2- برای اینکه خدا و فرشتگان الهی، شاهدان او در بهشت اند.

3- برای اینکه در روز قیامت، او به همراه پیامبر، از ملّت های گذشته شهادت می دهد.

4- برای اینکه او نمرده، شاهد زنده و حاضر است.

5- برای اینکه شهید برای اقامه شهادت حقّ، قیام کرده تا کشته شده است.

6- برای اینکه شهید، ناظر و شاهد بر نعمتها و کرامتهای الهی است..

 در حقیقت پر محتوی ترین عنوان در راستای تکامل انسان، از دیدگاه متون اسلامی، عنوان شهید است. شهید با قطرات خون سرخ و زیبایش، راه اصلی انسانها و خط اصیل سعادت بشر را علامت گذاری می کند تا رهروان، در وسط راه گم نشوند، بلکه از پی او با نشانه به پیش بروند و به سعادت ابدی دست بیابند.

شهید آن طائر بلند پرواز قدسی است که فضا و عرصه گیتی را برای پرواز خود ناچیز و کوچک می بیند و از این رو پر می گشاید و به سوی باغات بهشتی و منازل عالیه جهان ابدی پرواز می کند.

شهادت، پایان بخشیدن به حیات طبیعی و مادی و کثیف برای دفاع از ارزشهای والای انسانی و شکافتن قفس کالبد مادی و حرکت به مقام بلند شهود الهی است و دست شستن از بودن در حال هشیاری و آزادی و دست یافتن به شدن است، و خلاصه شهادت نوعی مرگ نیست، بلکه صنعتی است از حیات معقول و او کسی است که از فنا رسته و به ابدیت و بقاء پیوسته است.

دستاوردهای شهادت برای انسان

1- اطاعت بی چون و چرا از مقام ولایت تا پای جان.

2- خدا محوری در مقابل خود محوری.

3- ایثار، ترجیح دیگران برخود با انگیزه الهی.

4- ترجیح دادن آخرت به دنیا.

5- ارزشهای انسانی را بر منافع شخصی ترجیح دادن.

6- در مسیر کمال حرکت کردن.

7- صبر و استقامت

8- سازش ناپذیری در مقابل دشمنان.

9-عزت نفس و زیر بار ظلمت نرفتن.

10- حضور در صحنه های دفاع از حق در مقابل باطل.

11- مجاهد زیستن، نگریستن و مردن.

12- نترسیدن از مرگ.

13- دورنگری در مقابل کوته نظری.

14- ترجیح دادن رضای خدا به رضای خلق.

15- آمیختن عقل با عشق.

شهادت در اندیشه امام خمینی

امام خمینی(قدّس سرّه) که خود عارفی وارسته بودند و در محراب عشق در طلب وصال یار، زندگی می کردند، در باب شهید و شهادت، مطالب ارزنده ای فرموده اند که از میان آنها می توان گزیده ای را در باب

مرتبه شهادت از مراتب عالیه و کمالات نفسانیه ای است که از اولیای خدا به ارث رسیده است. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم، که این «ارتزاق عند رب الشهدا» چیست؟

چه بسا مقامی باشد که خاص مقربان درگاه او ـ جلّ و علا ـ و وارستگان از خود و ملک هستی باشد. پس مثل من وابسته به علایق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم که خاموشی بهتر و شکستن قلم اولی تر است.»

 

«در واقع شهادت راهی است پر رمز و راز که تا خود انسان نرود و آن را نچشد، نمی فهمد که چیست و چگونه است و چطور باید آن را پیمود».

شهادتی که از روی ایمان و آگاهی و در رابطه با خدا و در حال نیایش پدید آید، توأم با عشق است، زیرا که پرستش وی در خون تبلور یافته و میدان رزم، محرابش گشته و با خون سرخش وضو ساخته و در زیر رگبار گلوله خصم به ستایش معشوق خود مشغول شده و در زیر آسمان نیلگون شفق گونه به جهاد در راه حق به قیام برخاسته، که چنین عبادتی به منتهای خلوص رسیده و از بندگی به عشق عمیق دست یافته که نه تنها عابد است، بلکه عاشق، و نه تنها خدا را معبود، بلکه معشوق می داند.

مقام شهادت از ملزومات مقام خلیفه الهی است که قرآن کریم وعده تجلّی نور حق را بدان نوید می دهد. و این ارث از موالیان و اولیاء اللّه به ما رسیده است. این کلام با فرازی از سخنان امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ مزین خواهد شد.

«شهادت ارثی است که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است».(20)

در سخنان عارفانه امام، شهید کلمه ای است بس عظیم که در عقل کوچک ما نمی گنجد. شهید باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها حیات دوباره می دهد. عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. شهید چشمه فیض الهی است که در دنیا پدیدار شده، شهید ساغری است که آبش خون و خونش روان است. از مداد علماء، شهدا برخیزند و از خون شهداء مداد علما سیراب می شوند. شهید گلواژه عشق و مقام رفعت انسان است.

خداوند فیاض است و شهادت نبض والای او. شهید، تن برایش سنگینی می کند و مانع رسیدن اوست به محبوب. شهید نگرشی است والا، خونی است جوشان، با نوری منور و دلی لبریز از عشق به خدا. شهید آیینه تاریخ است، کسی وجود او را درک نمی کند. تنها کسی می تواند شهید را بفهمد که چون او شود.

او شهادت را می آفریند و شهادت حیات امتها را. شهید مظهر عشق الهی است. او با وضوی خون، با نماز عشق، با سجده حق، با ندای «فاستقم کما امرت» با پیکری خونین به سوی محبوب خود می رود و ندای حق را لبیک گوید.

«از شهداء نمی شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان «عند ربهم یرزقون» اند، و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت از عشق است و عشق و قلم در ترسیمش برخود می شکافد».

امام خمینی (ره) در عبارتی دیگر می فرمایند:

«خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند. خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند. خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز مبارزه اند، و نیازمند مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. چرا که همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت فرا راه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود».

عاشورا و فرهنگ شهادت

روز عاشورا، روز حماسه و شجاعت و دلاوری و ابتلا و آزمایش بزرگ الهی و روز فداکاری و عزّت و شرف کیان اسلام و روز جانبازی و از خود گذشتگی و ایثار است. روز پیروزی خون بر شمشیر است.

عاشورا، درس شهادت را به همه نسلها و آیندگان تا روز قیامت آموخت و فهماند که برای امور دینی و مادّی نباید دست از حق و اسلام و قرآن و ایمان شست و تسلیم شد و باید ایستاد و مقابله کرد، ولو اینکه به قیمت جان خود و یاران و خانواده تمام شود.

مهم آن است که ذلّت و سرسپردگی و بندگی غیر از خدا را نپذیریم، بنده استبداد و استعمار و استکبار نگردیم. امام درس تسلیم نشدن را به ما آموخت. عاشورا روز شهادت است، روز افتادن سرها از تن ها، روز جدایی حق از باطل، روز مواجهه اسلام با کفر است، روز اخلاق و ضدّ اخلاق، روز بایدها و نبایدها، روز هنجارها و ناهنجارها، روز ایمان و الحاد و کفر است.

اسلام چنین افرادی را تربیت کرد که شهادت را بر اسارت و ذلّت رجحان دادند و تاجان داشتند، پای فشردند و اسلام را نجات دادند و ما امروز شاهد این رشادت ها و دلاوری ها که از سالار شهیدان و یاران نیکوکار و فداکار او درس و عبرت گرفته اند، هستیم، و این فرهنگ شهادت عاشورا است که چنین انسانهایی نیک صفت و دلیر و بی باک، تحویل جامعه داده است و ما مدیون روز عاشورا هستیم.

ایثار و شهادت، درسی است که تا زمین از لوث وجود ظالمان پاک نشده، از مکتب عاشورا استنتاج می گردد.

تأثیر حماسه عاشورا بر وصیت نامه شهدا

با نگاهی گذرا به وصیت نامه های شهداء می بینیم که تقریباً در اکثر وصیت نامه ها، نام و یاد امام حسین (ع) و یا جملاتی برگرفته از فرمایش های آن بزرگوار به چشم می خورد و به عبارتی کل وصیتنامه ها الهام گرفته از نهضت امام حسین(ع) است.

در این قسمت نمونه هایی از وصیت نامه های عرفانی شهدا در این زمینه را مرور می نمائیم:

1- تو ای حسین(ع)، ای تو که معشوقی در مسلخ عشق، صدها عاشقت را به قربانگاه کشاندی، ای سیدالشهداء که آخرین شب حیات را از دشمن مهلت خواستی، نه

 

2- بارالها، سال ها از کودکی تا به امروز نام حسین(ع) در ذهنم پرتو افشانی می کرد، حسین(ع) برایم متجلّی شده است و حال دانستم که حسین چرا این گونه همه چیز و همه کس را قربانی کرد و از تو می خواهم مرا در صف حسینیان قرار دهی.

 3- من رستگاری را در این می بینم که با الهام از مکتب دینی و قرآن راهی برگزینم که همان راه پیروزی است، راه خونین سردار شهیدان امام حسین(ع).(25)

4- پدر جان، این درس را حسین(ع) به ما آموخته است که مرگ در راه خدا را بر زندگی ذلّت بار ترجیح می دهیم.

5- بدانید که آگاهانه در این راه قدم نهاده ام، زیرا خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین(ع) و از حسین(ع) تا شهدای جنوب و غرب صدایم می زنند که چرا نشسته ای، ما در عصری زندگی می کنیم که ظلم سراسر جهان را فرا گرفته است، باید خون بدهیم.(27)

6- درود بر پیامبر بزرگ اسلام که چگونه زیستن را به ما آموخت و درود به فرزند رشیدش حسین(ع) که چگونه مردن را به ما آموخت. موقعی انسان می تواند ادعای حسین گونه بودن کند که یزید زمان را نابود کند و یا تنش در زیر تانکها ساییده شود.(28)

7- امروز موقعیت ما مانند زمان امام حسین(ع) است، اسلام خون می طلبد و قربانی می خواهد و من به پیروی از حسینم و خمینی عزیزم خون می دهم تا اسلام پایدار بماند. مگر می شود پشت سر حسین را خالی گذاشت و حرکت او را تقویت نکرد و خود را مطیع حسین(ع) دانست.(29)

8- زمانی که جسدم بر روی دوش شماست، اگر با چشم دل بنگرید، چشمم به سوی کربلاست.(30)

9- مادر آن تربتی که به دهان پسرت گذاشتی از کدامین خاک بود، آیا این تربت پاک حسین(ع) نبود و تو با زبان بی زبانی، نگفتی لبیک یا حسین(ع)، لبیک یا حسین، پسرم را برای تو بزرگ می کنم که ادامه دهنده راه اسلام عزیز باشد و حال حسین

زمان ما را به فریاد رسی جدّ بزرگوارش خواند، ما هم فریاد بر آوردیم لبیک یا روح اللّه

جمع بندی و نتیجه

شهادت‌، فناشدن‌ انسان‌ براي‌ نيل‌ به‌ سرچشمه‌ نور و نزديك‌ شدن‌ به‌ هستي‌ مطلق‌است‌. عشق‌ و علاقه‌ به‌ وصال‌ محبوب‌ و معشوق، طبيعت‌ هر موجودي‌ است‌. و همين‌ عشق‌است‌ كه‌ سبب‌ حركت‌ و جنبش‌ است‌.شهيد كسي‌ است‌ كه‌ در پرتو تجليات‌ حق‌،از خودبي‌خود گشته‌ و با انتخاب‌شهادت‌ به‌ زيباترين‌ شكل‌ در جـوار محبوب‌ قرار مي‌گيرد.اين‌پايان‌نامه‌ با عنوان‌ (شهيد و شهادت‌ از ديدگاه‌ قـرآن‌ و حديث) در چهار فصل‌ تـدوين‌ شده‌است‌. فصل‌ اول‌ شامل‌ تعاريف‌ كلمات‌ شهيد و شهادت‌،مرگ‌ و رابطه‌ آن‌ با شهادت‌مي‌باشد. فصل‌ دوم‌ دربـاره‌ شهيد و شهادت‌ در قـرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ خود بـر چهار بخش‌است‌: حيات‌ شهيد در قرآن‌ به‌عنوان‌ مهمترين‌ كرامت‌ و ويژگي‌ شهيد در بخش‌ اول‌ بحث‌شده‌ و ديگر كـرامـات‌ شهيد از جمله‌ مقام‌ والاي‌ او نـزد خـدا، روزي‌ خـوردن، غفران‌ و بخشش‌الهي‌، رستگاري‌، و... نيز در بخش‌ دوم‌ بحث‌ شده‌ است‌. و اما جهاد بـه‌عنوان‌ مقدمه‌ و راهي‌براي‌ شهادت‌ بخش‌ سوم‌ را به‌ خوداختصاص‌ داده‌است‌ وبخش‌ پاياني‌ اين‌ فصل‌،درباره ي ‌هجرت‌ و رابطه‌ آن‌ با شهادت‌ مي‌باشد.شهيد و شهادت‌ در روايات‌ نيز در فصل‌ سوم‌ مطرح‌شده‌ كه‌ در چهار بخش،‌ فضل‌ و ارزش‌ شهيد در روايات‌، عشق‌ و آرزوي‌ شهادت، همطرازان‌شهيد و احكام‌ شهيد،تدوين‌ شده‌ است‌. و در آخرين‌ فصل‌ نيز به‌ بازماندگان‌ شهدا و درواقع‌، پس‌ از شهادت‌ پرداخته‌ شده‌ است‌. اين‌ فصل‌ در دو بخش‌ تدوين‌ شده‌ كه‌ در بخش‌ اول‌به‌ وظايف‌ بازماندگان‌ شهيد و نحوه‌ عملكرد آنان‌ پرداخته‌ شده‌ و در فصل‌ دوم،صحبت‌ ازروش‌ درست‌ برخورد با بازماندگان‌ شهيد است‌.

شهادت، اوج تعالی انسان است. در فرهنگ اسلام و بخصوص تشیع، ارزشمندترین و گرانبهاترین حرکت، شهادت است. شهید کسی است که با نثار جان خود، درخت اسلام را آبیاری کرده و فساد را ریشه کن می کند.

شهیدان، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می نمایند و به جامعه ظرفیت روحی می بخشند و ضعف و سستی را از بین می برند. اگر خون شهیدان نبود که شجره طیبه رسالت را سیراب نماید نه از اسلام خبری بود و نه از مکتب توحید بخش الهی اثری.

و در یک جمله می توان گفت که پر محتواترین عنوان، در راستای تکامل انسان، از دیدگاه متون اسلامی عنوان «شهید» است.

 

کسی که در راه هدفهای عالی اسلام با انگیزه تثبیت ارزشهای اسلامی جان خویش را فدا کند، به بالاترین درجه کمال ممکن است دست یافته باشد و اوست که سرباز لایق و حقیقی اسلام به شمار می رود.

او در عین شجاعت و برخورداری از روحیه شهادت، تن خویش را فدا و جان را در خدا فنا ساخته است. او با غلبه مطلق جان بر تن، از همه امکانات خویش برای رسیدن به اوج کمال بهره برده و پهلو به پهلوی انبیاء، صدیقین و صالحین می زند.

در شهادت سه ویژگی مشاهده می گردد: الف: فی سبیل اللّه ب: آگاهی ج: اختیار که داشتن روحی بزرگ و توانمندی پیش نیازی برای رشادت و شهادت محسوب می گردد.

هنگامی که فرهنگ شهادت در جامعه رواج یافت، شوق و شعفی در قلوب بوجود آمده که سبب مسابقه و رقابت بر سر کسب این مقام می شود. پیامبر گرامی اسلام(ص)، با ترویج فرهنگ جهاد و شهادت توانست با جمع اندک و ناتوان (به لحاظ مادی) مسلمانان اولیه، نصرت و یاری خداوند متعال را کسب کرده، بزرگترین ضربه ها را بر پیکر کفر و شرک زده و سبب تثبیت و گسترش سریع اسلام شود.

همان طور که جهاد، رشادت و شهادت، سبب عزت مسلمانان می شود، سرباز زدن از جهاد و شهادت، سبب سلطه دشمنان کینه توز بر اسلام و مسلمانان می گردد.

با گسترش فرهنگ جهاد و شهادت طلبی، لرزه بر اندام دشمنان می افتد و آنها را از نفوذ در دژهای اسلام، مأیوس و ناامید می کند و چه بسیار پر برکت است برای مسلمانان و چه وحشتناک است برای دشمنان اسلام.

پس تنها گسترش و رواج فرهنگ جهاد و شهادت است که استقرار عدل جهانی را بدنبال خواهد داشت و فاصله گرفتن از این فرهنگ، یعنی ذلّت و ضلالت جوامع و دور ماندن از قافله نور و هدایت.

اللهم عجل لولیک الفرج.



برچسب‌ها: مقاله شهيد وشهادت طلبي,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 18 آبان 1392 |

31675     خطاب به جوانان     
31674     خاصیت حرکت الهی     
31673     جوان و نیروی جوانی     
31672     ایستادگی ملت ایران     
31671     همت کنیم     پخش
31670     همت مضاعف     
31669     گشاده رو بودن مسولین     
31668     فتنه یعنی...     پخش
31667     اتکا جوانان به خود     
31665     انتظار افضل اعمال     
31664     شاخص جمهوری اسلامی     
31663     دشمن شناسی     
31662     بیداری همه اقشار     
31661     با قرآن خود را بسازید     
31660     عظمت ایران و شهدا     
31659     عظمت زن در حجاب     
31658     جنگ سخت، جنگ نرم     
31563     فرصت نوروز     
31562     دعاي تحويل سال نو     
31561     دعاي تحويل سال نو     
31274     ولادت نبی مكرم     
31273     قرن اسلام     پخش
31272     اولین اثر وحدت اسلامی     
30993     نقش خواص     
30978     نقش مرثیه     پخش
30976     خطبه حضرت زینب
31666     اعتقاد به شهادت
31685     یاد خدا     پخش
31684     وظیفه امروز ما     
31683     توصیه به جوانان     
31682     طلایه داران جبهه     
31681     تقوا یعنی     پخش
31680     شور انقلابی     
31679     اوصیکم بالتقوا     
31678     نظام برای مردم     
31677     نقش جوانان در فتنه ی 88     
31676     ما راینا الا جمیلا     
32775     محبت و عقیده به قرآن     
32774     وجهه دولت آمریکا     
32773     توقف ممنوع     
32770     گامی به سمت خدا     
32769     فرهنگ مهاجم     
32768     استحکام نظام     
32767     در راه افتخار     
32766     عرصه روياروئى     
31687     در صحنه ماندن جوانان     
31686     یکی از دو بهترین     
32817     سرمایه گزاری عظیم ملت ایران     
32816     امتیازات امروز منهای ضعف های امروز     
32815     التزام به قانون     
32814     اتکا به دلهای مردم     
32781     وضعیت بدرو خیبر     
32780     تمدن متکی به معنویت     
32779     قرآن و تدبر در آن     
32778     عمل قرآنی     پخش
32777     حل مشکلات با قرآن     
32776     در سایه قرآن     
32864     معلم     پخش
32863     ملتها باید نشان بدهند     
32862     آمادگی حقیقی     
32861     مردمی ترین نهاد     
32860     تولید ملی     پخش
32858     ملت ایران اثبات کردند     
32857     ترس از ایران اسلامی     
32856     در راه پیشرفت     
32855     پدر امت     پخش
32818     وجوب شرکت در انتخابات     
  7502     تکلیف اهمّ     پخش
47501     رفتار امام حسین (ع)     
47500     مبارزه با جهل و پستی     
43414     امدادرسانی     پخش
34728     توبه     
34727     رابطه با خدا     
34726     عمر     پخش
34725     ازدواج     پخش
34724     دوری از معنویت     
34723     ابا عبدالله     پخش
   



برچسب‌ها: آواي انتظار,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در شنبه 18 آبان 1392 |

     نام     اثری از     
47502     تکلیف اهمّ                        مقام معظم رهبری          
47501     رفتار امام حسین (ع)         مقام معظم رهبری         
47500     مبارزه با جهل و پستی       مقام معظم رهبری     
46850     یا حلالی                            بابا مرادی     
46849     لای لای                            بابا مرادی     
46848     آل پیغمبر                          بابا مرادی     
46847     زیارت حضرت زهرا             محمد علی رحمانی     
46846     سلام بر ارباب                محمد علی رحمانی     
46845     اسم حرم                     محمد علی رحمانی     
46844     بعد چند سال               محمد علی رحمانی     



برچسب‌ها: آواي انتظار,
+ نویسنده امیر مهدی باقري نوري در جمعه 17 آبان 1392 |

سلام به بازديد كنندگان محترم دوباره اين سايت شروع بكار كرد